ترهای از موهای فر خوردهام بر روی گونهام میغلتد و با، نسیم سوزدارِ باد همبازی میشود.نالهای آرام سر میدهم و شاخهٔ مویم را با سر انگشتان لرزانم کنار میزنم. جایش هنوز درد میکند، زخمم را میگویم که بر روی گونهٔ ملتهبم حک شده است. اما نه! مثل اینکه باد بازیاش گرفته است بند موهایم را رها میکند و با امواج گره خوردهاش تاب بازی میکند. موهایم همچون عروسی در شب، میرقصند و آزادانه نفس میکشند. برای بار هزار و یکم مورد سرزنش آسمان قرار میگیرم، بر سرم فریاد میکشد و غرشی از عمق جان سر میدهد ، باد را پس میزند و برای اقبالِ شومِ من مویه و شیون را از سر میگیرد.میبارد و ضجه میزند،هرچه صدایش میکنم خودش را به نشنیدن میزند و توجهای به من که گلویم از بغض خراشی عمیق برداشتهاست نمیکند. پاهایم توان مقاومت در برابر تنِ رنجورم را ندارند و مرا با شتاب بر روی خاکِ باران دیده ، میاندازند .
ادامهدارد..
"مکتوبات پروین .
هدایت شده از -ɴᴏᴛʜɪɴɢ"
خب بالاخره روزای بد تموم شد، داریم وارد روزای بدتر میشیم.
هدایت شده از ـ آسمـٰان ِنیلۍ .
اگه شرایطت سخته ،
اگه هیچچیز اونجوری نیست که میخوای ،
اگه فکر میکنی هیچی درست نمیشه ،
اگه روزات بد میگذره ،
اگه یه عالمه آرزو داری ،
ازت میخوام که اُمیدتو از دست ندی
ازت میخوام باور داشته باشی به خودت ؛
تاحالا هیچکس ندیده که
شب باقی بمونه ،
یا طوفان تموم نشه ،
سربالایی خیابون تموم نشه ،
تو به همه خواسته هات میرسی .