حق با مامان بود که میگفت " مراقب باش رابطهٔ دوستی خاک نگیره ، کمرنگ بشه ولی خاک نگیره ناراحتی و دلخوری پیش بیاد ولی خاک نگیره، یه مدت دور باشین ولی خاک نگیره، حالتون بد باشه ولی خاک نگیره که اگه خاک بگیره و گرد و غبار روزگار بشینه روش دیگه پاک نمیشه. "
موضوع بر سر امید بود چیزی مقدستر از زندگی -
شانههایم میلرزند اما چه جانانه در برابر اندوه مقاومت میکنم ! دستانم دیگر توانِ تحمل این خروار از امید و آرزو را ندارند ، انگشتانم یکدیگر را رها میکنند و هرچه در دستم امید جمع کرده بودم به زمین میریزد ، پا به فرار میگذارم و همراه خود اندکی امید باقی مانده را میبرم ، هنوز دلم روشن است این مقدار امید به کارم بیاید ..
از اول که اینجا اینجوری نبود، قدیما دو ، سه تا مهربون بود که هوامون و داشته باشه.
هدایت شده از سبز کوچكِ من.
و اما آخرین و مهم ترین تقدیمیِ 1403.
خب بهارنارنجِ جانم، حقیقتا کاملا یهویی قسمت شد که سال تحویل رو در کنار حرم امام حسین جانم باشم و توفیق زیارت ایشون برایِ چندمین بار نسیب این بنده ی حقیر بشه، از اونجایی که طبق معمول دلم نمیاد که این ذوق رو با شما شریك نشم، ترجیح دادم یه تقدیمی کوچولؤ بزارم تا موقع تحویل سال از شما و چنلتون جلوی حرم یاد کنم و انشاالله که شرمنده ی کسی نشم : )
برایِ شرکت در این تقدیمی فقط کافیهٔ این پیامُ داخل چنلتون فور کنید و در نهایت تگتون رو برایِ بنده ارسال کنید🪄
برایِ تگ: @Lailye
ظرفیت؟ فقط تا فردا بعد از ظهر
که مجدد شرمنده ی کسی نشم.
پ.ن: و در آخر حلال کنید،
دوستدارِ کوچك شما، لیلی🤍.