چند روز پیش که بابام دستای یخزدهام روگرفت
داخل دستای گرمش، شروع کرد به صحبت و نصیحت کردنم. ولی یه جملهاش هنوز از یادم نرفته که میگفت " بابا، نزار هیچوقت جای این دستا رو کسی بگیره که لیاقت تو رو نداره، این دستا حرمت داره، مواظب باش حرمتش نشکنه . "
- مکتوباتِپروین .
‹ کوروش › آسوده بخواب ،
که ما بیداریم
ما شیر بچههای
حیدر کراریم .
میگفت، ما معشوقهٔ خداییم.
همان خدایی که حال خوبمان برایش ارزشی دوچندان دارد.
در سختیها پناه امنماناست.کسی که خالصانه بدون چون و چرا، عشق میورزد به معشوقهاش. همان که هر چقدر هم پایمان را کج گذاشتیم،باز پایمان ماند و جا نزد.همان که در تنهایی و خلوتمان هم حضورش پر رنگاست.او هوایمان را دارد حتی اگر در باتلاقی عمیق خودمان را غرق کردیم، خودش دستمان را میگرد و بلندمان میکند.
همانی که گریههایمان را شنید،نوازشگرانه اشکمان را پاک کرد و محکم در آغوشش فشرد.زمانی که همه رفتند پی کار و بار خودشان، او ماند.همانکس که زمانی پشتسرت را در روزهای نومیدی مینگری کسی را جزء او نمیبینی.و او ماند و او بود که پشتمان
را هیچگاه و به هیچوجه خالینکرد.
"مکتوباتِپروین .
امیدوارم خدا هیچ بندهای رو انقدر حقیر نکنه که فکر کنه اگه دیر سین بزنه باکلاسه .