eitaa logo
وصیت ستارگان 🌷💫
4.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
5 فایل
بسم رب الشهداء 🌷شهدا امام زادگان عشقند که مزارشان زيارتگاه اهل یقین است. آنها همچون ستارگانی هستند که می‌توان با آنها راه را پیدا کرد🇮🇷 🌹وصیت وزندگینامه شهیدان 🌹مفاهیم انقلابي،بصیرتی ارتباط با اعضا☆☆☆ @yazaynab72
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 پيامبر صلى‏ الله عليه ‏و ‏آله: 🌹 فرزندانتان را به سه چيز ادب كنيد: عشق به پيامبرتان، عشق به خاندان او، و قرآن خواندن. 📕 قاموس قرآن ، المقدمه ، ص2 🌸 اگر نماز و قرآن را رها کردی! بدان که آسایش و برکت، زندگی‌ات را رها کرده اى...👌 🌺🌹🌺 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷 👇👇 💫=======🦋=======💫 وصیت ستارگان @Vstargan ✨=======💚=======✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️سخنرانی استاد عالی 🎬موضوع: خدا فراموشت نکرده! 👇👇 💫=======🦋=======💫 وصیت ستارگان @Vstargan ✨=======💚=======✨
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید و لذتش رو ببرید🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🎥گزارشی از رونمایی از پایگاه هوایی زیرزمینی نیروی هوایی ارتش 🔹از ویژگی های این پایگاه غیرقابل نفوذ بودن در برابر بمب های سنگرشکن میباشد. 🔹همچنین این پایگاه زیرزمینی امکان تغذیه جنگده های خود تا ماه ها را دارد. 👇👇 💫=======🦋=======💫 وصیت ستارگان @Vstargan ✨=======💚=======✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «بدترین سقوط‌ها» 👤 استاد 📱 شیعیانی که در سقوط می‌کنن... کسانی بودن که این اواخر در فتنه‌ها با دشمن امیرالمومنین هم‌صدا شدن... ⚠️ بدترین صفت لجبازی است، این صفت شیطان است... 💠کپےباذڪࢪصلوات‌بࢪای‌ظهوࢪقائم(؏)💠 ┅┅┅┅┅┅❀🏵❀┅┅┅┅┅┅ 👇👇 💫=======🦋=======💫 وصیت ستارگان @Vstargan ✨=======💚=======✨
وصیت ستارگان 🌷💫
.💚 به نام خدای خوب شهیدان 💚 یادت باشه... 🇮🇷 زندگینامه شهید حمید سیاهکالی مرادی ❤️
.💚 به نام خدای خوب شهیدان 💚 یادت باشه... 🇮🇷 زندگینامه شهید حمید سیاهکالی مرادی ❤️ (قسمت صد و سیزده) وقتی گفتم بچه‌ها از باغ پَهلوی حسابی.... میوه چیدند، گفت:" عزیزم به اون میوه‌ها لب نزن. بیت‌الماله. معلوم نیست شاه اون زمون با مال کدوم رعیت این باغ‌ها رو مال خودش کرده. اومدی قزوین خودم کلی برات پرتقال و نارنگی می‌خرم. "😊💚 چون کلوچه دوست داشت موقع برگشت برایش کلوچه خریدم. 🍪😋 خانه که رسیدم حمید رفته بود باشگاه. لباس‌هایش را شسته بود و روی طناب پهن کرده بود. اجازه نمی‌داد من لباس‌هایش را بشویم؛ از لباس مهمانی گرفته تا لباس باشگاه و لباس نظامی. همه را خودش می‌شست. 🌸🌼🌼🌸 سال اول که طبقهٔ پایین بودیم آشپزخانه جایی برای شیر تخلیه ماشین لباسشویی نداشت. وقتی هم که به طبقهٔ بالا آمدیم آشپزخانه آن‌قدر کوچک بود که درب ماشین لباسشویی باز نمی‌شد. برای همیت هیچ وقت نتوانستیم از ماشین لباسشویی جهازم استفاده کنیم. مجبور بودیم با این شرایط کنار بیاییم و لباس‌ها را با دست بشوییم.🍀🍀 دوست داشتم بعد از دو روز دوری برایش یک پیتزای خوشمزه درست کنم. سريع وسایلم را جابه‌جا کردم و مشغول آشپزی شدم.🍕🍕 حمید به جز کله‌پاچه و سیرابی غذایی نبود که خوشش نیاید. مشغول آماده کردن بساط پیتزا بودم که متوجه شدم داخل سبد نان انگار دو، سه کیلو خمیر گذاشته شده است. خوب که دقت کردم کاشف به عمل آمد کا حمید می‌خواسته نان‌های خیلی تُرد را آب بزند تا از خشکی در بیاید، اما به جای پاشیدن چند قطره آب انگار نان‌ها را به کل شسته بود. بعد هم تا کرده و داخل جا نانی گذاشته بود!😊🌾 زنگ در را که زد تا پاگرد طبقهٔ اول پایین رفتم. چند دقیقه‌ای منتظرش شدم، ولی بالا نیامد. از پنجره سرک کشیدم. متوجه شدم در حال صحبت کردن با پسر صاحب‌خانه است. سريع به آشپزخانه برگشتم و چند تا کلوچه داخل بشقاب گذاشتم تا به صاحب‌خانه بدهیم. وقتی از پله‌ها بالا می‌آمد، مثل همیشه صدای یا الله گفتنش بلند شد.😍🌷 بعد از احوال پرسی و تعریف کردن سیر تا پیاز وقایع اردو، پرسیدم:" پسر صاحب‌خانه چه کار داشت؟ راستی چند تا کلوچه گذاشتم کنار که ببری طبقهٔ پایین. "😊🦋 حمید به کتابی که در دستش بود اشاره کرد و گفت:" پسر صاحب‌خانه این کتاب رو موقع سربازی از کتابخونهٔ سپاه امانت گرفته، ولی فراموش کرده بود پس بده. تحویل من داد که به کتابخونه برگردونم." 📗 کتاب " گناهان کبیره" آیت‌الله دستغیب بود. به حمید گفتم:" چه جالب. این همون کتابیه که توی کتاب‌فروشی‌ها دنبالش گشتیم، ولی پیدا نکردیم. حالا که کتاب اینجاست میشینیم دو نفری می‌خونیم. "😳😊 حمید کتاب را روی اُپن گذاشت و گفت:" خانوم!... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ادامـه دارد... 👇👇 💫=======🦋=======💫 وصیت ستارگان @Vstargan ✨=======💚=======✨
🍃🌼دعای فرج🌼🍃 🌼🍃💚🍃🌼 🍃🌸إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ، وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ، وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ، وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ، وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى، وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً، كَلَمْحِ الْبَصَرِ، أَوْ هُوَ أَقْرَبُ، يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ، يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ، اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ، وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ، يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ🌸🍃
💗﷽*🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ الْحُسَیْن ع اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم 💚 یادشان_باصلوات💜 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷کانال وصیت ستارگان🌷
▪️رجب که به نیمه می‌رسد انگار محتشم دوباره زبان می‌گیرد، انگار کربلا دوباره جان می‌گیرد، انگار زخم‌های دل زینب دوباره سر باز می‌کند. 🚩 منتقم خون خدا! قسم به تمام ثانیه‌هایی که زینب شکست ولی برخاست... و زمین خورد اما ایستاد؛ جهان ما آمدنت را کم دارد... فقط به خاطر زینب ظهور کن! بحقّ زینب سلام الله علیها... اللهم عجّل لولیک الفرج 🏴🤲 🇮🇷کانال وصیت ستارگان💫💫
▪️رجب که به نیمه می‌رسد انگار محتشم دوباره زبان می‌گیرد، انگار کربلا دوباره جان می‌گیرد، انگار زخم‌های دل زینب دوباره سر باز می‌کند. 🚩 منتقم خون خدا! قسم به تمام ثانیه‌هایی که زینب شکست ولی برخاست... و زمین خورد اما ایستاد؛ جهان ما آمدنت را کم دارد... فقط به خاطر زینب ظهور کن! بحقّ زینب سلام الله علیها... اللهم عجّل لولیک الفرج 🏴🤲 🇮🇷کانال وصیت ستارگان💫💫
10.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلام ولایت ✨ شرح فرازی از دعای ماه رجب از بیان مقام معظم رهبری 🍃🌷🌷🍃🌷🌷🍃🌷🌷🍃
وصیت ستارگان 🌷💫
.💚 به نام خدای خوب شهیدان 💚 یادت باشه... 🇮🇷 زندگینامه شهید حمید سیاهکالی مرادی ❤️
.💚 به نام خدای خوب شهیدان 💚 یادت باشه... 🇮🇷 زندگینامه شهید حمید سیاهکالی مرادی ❤️ (قسمت صد و چهارده) حمید کتاب را روی اُپن گذاشت و گفت:" خانوم!... نمیشه این کتاب را بخونیم! وقتی می‌تونیم بخونیم که به اسم خودمون از کتابخونه امانت گرفته باشیم.🌸🇮🇷 تلفنی مشغول صحبت با مادرم در مورد خونه سازمانی که قرار بود بهمون بدند بودم.☺️ مادرم گفت کم کم باید دنبال وسایل وکارهای خونه جدید باشی. موقع خداحافظی پدرم گوشی را گرفت وبعد از شوخی‌های پدر ودختری گفت:" امروز لیست اسامی اعزام به سوریه را پیش ما آورده بودند. من اسم حمید را خط زدم! یک جوری بهش اطلاع بده که ناراحت نشه.😳 گوشی را که قطع کردم متوجه گریه آرام حمید شدم، طرف اتاق که رفتم دیدم کتاب دختر شینا را دست گرفته و با خاطراتش اشک می‌ریزد.🥺 متوجه حضور من که شد کتاب را بست وگفت:" راست می‌گفتی ها زندگیشون خیلی شبیه زندگی ماست. همسران شهدا خیلی از خودشان ایثار نشون دادند. این‌که یه زن تنهایی بار زندگی را بدوش بکشه خیلی سخته. دوست دارم حالا که اسمم را برای اعزام به سوریه نوشتم. اگه اعزام شدم وتقدیرم این بود که شهید بشم، تو هم مثل این همسر شهید صبور باشی."😔🌷 همان وقتی که رفقایش سوریه بودند، بحث اعزام نفرات جدید مطرح بود. وقتی این همه شوق حمید را برای رفتن دیدم با خودم خیلی کلنجار رفتم که چطور خبر خط خوردنش را بگم. حمید که دید خیلی در فکر هستم، علت را جویا شد، بعد از کلی مکث ومقدمه چینی گفتم:" بابا پشت تلفن ‌خبر داده اسمت را از لیست اعزام خط زده.😔 از من خواست بهت اطلاع بدم." ماجرا را که شنید خیلی ناراحت شد، گفت:" دایی نباید این کار را می‌کرد، من خیلی دوست دارم برم سوریه."🥺 یکی دو ساعت هیچ صحبتی نمی‌کرد. حتی بر خلاف روزهای قبل استراحت هم نکرد! لباس‌هایش را پوشید تا به باشگاه برود. وقتی به خانه برگشت، گفت:" که با پدرم صحبت کرده، گفته بود، دایی جان اگه قسمت شهادت باشه همین جا قزوین هم که باشیم شهید می شیم.❤️ پس مانع رفتن من نشید. اجازه بدین من برم." اما پدرم راضی نشده بود. گفته بود اگه قرار بر رفتن باشه، من و برادرت از تو شرایطمان برای اعزام مهیاتره، تو هنوز جوونی. هر وقت هم سن من یا سردار همدانی شدی، اونوقت برو سوریه.🥺🇮🇷 آن شب خواب به چشمان حمید نیامد می‌دانستم اینبار حمید بماند دق می‌کند. صبح بعد از راه انداختن حمید به خانه پدرم رفتم کلی با پدر ومادرم صحبت کردم. از پدرم خواستم اسم حمید را به لیست اعزام برگرداند. گفتم اشکالی نداره من راضیم حمید بره سوریه.🥺🌸 هرچی که خیره همون اتفاق میفته. پدرم گفت این خط این نشون حمید بره سوریه شهید میشه. مطمئن باش!🌷 مادرم هم که نگران تنهایی‌های من بود. گفت:" فرزانه من حوصله گریه های تو را ندارم. خدای ناکرده اتفاقی بیفته، تو طاقت نمیاری.😭 در جوابشان گفتم:"..... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ادامـه دارد... 👇👇 💫=======🦋=======💫 وصیت ستارگان @Vstargan ✨=======💚=======✨
: همه ی دشمنان ما اقرار به این می کنند که پیروز شده است. البته من این کلمه ی آنها را قبول ندارم که می گویند: « ایران منطقه را بلعیده است» این غلط است. ، ، 👇👇 💫=======🦋=======💫 وصیت ستارگان @Vstargan ✨=======💚=======✨