وصیت ستارگان 🌷💫
. 🇮🇷《هو الله العلیّ الاعلی》 خاکهای نرم کوشک💦 🌷زندگینامه #شهیدعبدالحسین_برونسی
. 🇮🇷《هو الله العلیّ الاعلی》
خاکهای نرم کوشک💦
🌷زندگینامه #شهیدعبدالحسین_برونسی🌷
🕊 قسمت شصت و دوم
《 خاکهای نرم کوشک و یادگار برونسی(۹)》
🌷 بالأخره هم رسیدیم به هدف، وقتی چشمم به آن #تانک_های_پولادین افتاد، از خوشحالی کم مانده بود بال در بیاورم. بچه ها هم کمی از من نداشتند. در همان لحظه ها، از حرفهایی که به #عبدالحسین زده بودم، احساس پشیمانی می کردم.😥
🌷 افتادیم به جان تانکها ، توی آن بحبوحه، عبدالحسین رو کرد به سید وگفت: نگاه کن سید جان، این همون 27_T هست که می گن گلوله بهش اثر نمی کنه.
و یک #آرپی_جی زد به طرف یکی شان که کمانه کرد. بچه های دیگر هم همین مشکل را داشتند.😔
🌷 کمی بعد آمدند پیش او، به اعتراض گفتند: ما می زنیم به این تانکها، ولی همه اش #کمانه می کنه، چکار کنیم؟
به شوخی و جدی گفت: پس خداوند عالم شما را ساخته برای چی؟ خوب بپر بالای تانک و نارنجک بنداز تو #برجکش، برو از فاصله نزدیک بزن به شنی هاش.💥☄
🌷 #خودش یک آرپی جی گرفت و راه افتاد طرف تانکها. همان طور که می رفت گفت: بالأخره اینها رو باید منفجر کنیم، چون علیه السلام جمعشون کردن این جا...
آن شب دو گردان زرهی دشمن را کاملاً #منهدم کردیم. وقتی برگشتیم دژ خودمان، اذان صبح بود. نماز را خواندیم، از فرط خستگی، هر کس گوشه ای خوابید.🥱😴
🌷 من هم کنار #عبدالحسین دراز کشیدم. در حالی که به راز دستورهای دیشب فکر می کردم. خوابم برد.
از شدت گرمای آفتاب، از خواب بیدار شدم. دو سه ساعتی خوابیده بودم. هنوز احساس خستگی می کردم که عبدالحسین صدام زد، زود گفتم: جانم، کار داری باهام؟🤔
🌷 به بغل گردنش اشاره کرد و مثل کسی که دارد #درد می کشد، گفت: اینو بکن، تازه متوجه یک تکه کلوخ شدم، چسبیده بود به گردنش، یعنی توی گوشت و پوستش فرو رفته بود! یک آن ماتم برد. با تعجب گفتم این دیگه چیه؟😳
#ادامه_دارد...🕊
#اِللَّھُمَّعَجِلݪِوݪیَڪَاݪفَࢪُج
کــانــالِ وَصیَتِ سِتارِگان
❤️ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍○
🍃 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍○
@V_setargan
May 11
وصیت ستارگان 🌷💫
. 🇮🇷《هو الله العلیّ الاعلی》 خاکهای نرم کوشک💦 🌷زندگینامه #شهیدعبدالحسین_برونسی
. 🇮🇷《هو الله العلیّ الاعلی》
خاکهای نرم کوشک💦
🌷زندگینامه #شهیدعبدالحسین_برونسی🌷
🕊 قسمت شصت و سوم
《 خاکهای نرم کوشک و یادگار برونسی(۱۰)》
🌷 گفت از بس که خسته بودم هوای زیر سرم رو نداشتم. این #کلوخه چسبیده به گردنم و منم نفهمیدم، حالا هم به این حال و روز که می بینی، در اومده. به هر زحمتی بود، آن را کندم. دردش هم شدید بود، ولی به روی خودش نیاورد. خواستم بلند شوم ، یکدفعه یاد دیشب افتادم؛گویی برام یک #رویای_شیرین اتفاق افتاده بود، یک رویای شیرین و بهشتی.🌺🌸🌼
🌷 #عبدالحسین داشت بلند می شد ،دستش را گرفتم. صورتش را برگرداند طرفم. توی چشمهاش خیره شدم. من و منی کردم و گفتم. راستش جریان دیشب برام خیلی سؤال شده. عادی پرسيد:#کدوم_جریان؟😕
🌷 ناراحت گفتم:خودت رو به اون راه نزن ،این"بیست و پنج قدم به راست و چهل متر به جلو "#چی_بود_جریانش؟ از جاش بلند شد. گفت:حالا بریم #سیدجان که دیر می شه، برای این جور سؤال و جوابها وقت زیاد داریم.✨
🌷 خواه ناخواه من هم بلند شدم، ولی او را نگه داشتم. گفتم:نه، همین حالا باید بدونم موضوع چی بود. از #علاقه زیادش به خودم خبر داشتم، رو همین حساب بود که جرأت می کردم این طور پافشاری کنم. آمد چیزی بگوید که یکدفعه حاج آقای ظریف پیداش شد. سلام و احوالپرسی گرمی کرد وگفت: دست مریزاد، دیشب هم #گل_کاشتین!😊
🌷 منتظر تکه، پارههای #تعارف نماند. رو به من گفت:بریم سید؟ طبق معمول تمام عملیاتهای ایذایی، باید می رفتیم دنبال مجروح یا شهدایی که احتمالا جا مانده بودند. از طفره رفتن عبدالحسین و جواب ندادنش به سؤالم، حسابی ناراحت شده بودم. دمغ و گرفته گفتم: #آقای_برونسی هست.💚
#ادامه_دارد...🕊
#اِللَّھُمَّعَجِلݪِوݪیَڪَاݪفَࢪُج
کــانــالِ وَصیَتِ سِتارِگان
❤️ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍○
🍃 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍○
@V_setargan
May 11
11.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹کشف پیکرهای مطهر ۲ شهید دوران دفاع مقدس در شرق دجله عراق
گروههای تفحص شهدا در روزهای ۱۲ و ۱۳ اسفند موفق به کشف پیکرهای مطهر ۲ شهید دوران دفاع مقدس از منطقه شرق دجله عراق گردیدند
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
#اِللَّھُمَّعَجِلݪِوݪیَڪَاݪفَࢪُج
کــانــالِ وَصیَتِ سِتارِگان
❤️ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍○
🍃 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍○
@V_setargan
7.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥺😔رزق شهیدانه ستارگان✨💚🇵🇸💚✨
پنج روز است که در #محاصره هستیم. آب و غذا و مهمات نداریم. شمار بچه های #کانال_کمیل بسیار کم است و بسیاری شهید و یا زخمی شدند. باقی از هم از عطش فراوان توانی برایشان نمانده است.
#فدای_لب_تشنه_ات_ای_پسر_فاطمه🥺💚💚
#همیشه_به_عزیزی_میگفتم💚💚
سعی کن گمنام باشی
گمنام گمنام( آنچنانکه از بردن نامت تنفر پیدا کنی
شاید دلیلش این احساس گمنامی شهدای گمنام باشد🥺👇
🌱گفتند شهید گمنامه
پلاک هم نداشت، اصلا هیچ نشونه ای نداشت ؛
امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه …
نوشته بود : “اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم🌹🕊
#شهید_گمنام❣
#یارب_شهادت 🥺
#اِللَّھُمَّعَجِلݪِوݪیَڪَاݪفَࢪُج
کــانــالِ وَصیَتِ سِتارِگان
❤️ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍○
🍃 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍○
@V_setargan
‹🕊🌿›
-
پسراولگفت:
مادر،اجازههستبرمجبہہ؟
گفت:بروعزیزم...
رفتو؛والفجـرمقدماتےشہیدشد:
⟦ #شہیداحمدتلخابے
پسردومگفت:
مادر،داداشڪہرفتمنهمبرم!؟
گفت:بروعزیزم...
رفتوعملیاتخیبرشہیدشد:
⟦ #شہیدابوالقاسمتلخابے
همسرشگفت:
حاجخانومبچہهارفتند،ماهمبریم
تفنگبچہهاروےزمیننمونہ...
رفتوعملیاتوالفجر۸شہیدشد:
⟦ #شہیدعلےتلخابے
مادربہخداگفت:
همہدنیامروقبولڪردے،
خودمروهمقبولڪن...
رفتودرحجخونینشہیدشد:
⟦ #شہیدڪبرےتلخابے(:
-
❍هدیہبہارواحطیبہشہدا،
سلامتیوتعجیلدرظہورحضرتمہدی #صــلوات
#شهداء
#کانال_شهدایی_وصیت_ستارگان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اخلاق_مناظره
#در_سیره_شهیدان
#شهید_بهشتی
#اِللَّھُمَّعَجِلݪِوݪیَڪَاݪفَࢪُج
کــانــالِ وَصیَتِ سِتارِگان
❤️ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍○
🍃 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍○
@V_setargan
تقوای الهی...
امیرالمؤمنین علیه السلام
بدانید که هر کس تقوای الهی پیشه کند خداوند در برابر او راهی را برای خروج از فتنه ها و نوری در تاریکی ها قرار می دهد .
📚نهج البلاغه خطبه ۱۸۳
#یارب_شهادت 😔🤲
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
•⋮❥|♥️𝒋𝒐𝒊𝒏⃟ ⇣
#اِللَّھُمَّعَجِلݪِوݪیَڪَاݪفَࢪُج
🍃 ـــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍○
@V_setaregan
#شهیدانه ✨💚💚✨
✨میگفت: از در انداختنت بیرون،از پنجره بیاتو...
بجنگ واسه خواسته هات،نا امید نشو!
خدا ببینه به خواسته هات سفت و سخت چسبیدی خواسته ات رو بهت میده...
#شهید_مصطفی_صدرزاده...🌷🕊
#اِللَّھُمَّعَجِلݪِوݪیَڪَاݪفَࢪُج
🍃 ـــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍○
@V_setargan
یکی از سرباز های لشکر 8 برای من تعریف کرد :ماشین پیکانی توی لشکر بود. کسی سوارش نمیشد. یه روز من اون رو روشن کردم و گشتی توی پادگان زدم؛ اما متأسفانه تصادف شديدی کردم و ماشین درب و داغون شد. کارم به دادگاه قضایی کشیده شد و بعد از محاکمه،قرار شد خسارت بدم. هیچ پولی هم نداشتم. خیلی دمغ و ناراحت بودم که یه روز محسن حججی منو دید و گفت :چی شده؟! چرا اینقد غمگینی؟ جریانو براش تعریف کردم. محسن گفت :ماشین مال کی بوده؟ گفتم : ظاهرا مال شهید کاظمی بوده. گفت :«هیچ غصه نخور. همین الان مرخصی میگیری، میری اصفهان، سر قبر حاج احمد و بهش متوسل میشی، خودش همه چیزو حل میکنه.»
مرخصی گرفتم و به چیزی که محسن گفته بود، عمل کردم. خیلی زود تمام مشکلاتم حل شد.
-برشیازکتابِ«زیر تیغ»
#شهیدمحسنحججی 🤍
#حاجاحمد
#اِللَّھُمَّعَجِلݪِوݪیَڪَاݪفَࢪُج
کــانــالِ وَصیَتِ سِتارِگان
❤️ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍○
🍃 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎𑁍○
@V_setargan