eitaa logo
یادمان شهدای ع والفجر ۸ - اروند
4.4هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
87 فایل
[🔰کانال‌رسمی‌یادمان‌شهدای‌عملیات‌والفجر۸] به بزرگترین‌گلزارشهدای‌آبی‌دنیا‌خوش‌آمدید 🌍خوزستان_آبادان_اروندکِنار 🔻زیرنظرمدیریت‌یادمان‌ جهت ارتباط : @Yadman_arvand_1364 ناشناس: https://daigo.ir/secret/683750388
مشاهده در ایتا
دانلود
『 سلام‌علی‌آل‌یاسین..؛ 』 به‌وقت‌امید..؛ ؛ ...(:💕💛 🌴🌊| @vaalfajr8_ir
『 مطیع‌امر‌ولی..؛ 』 ؛ ...(:🌐💻 🌴🌊| @vaalfajr8_ir
『 سلام‌علی‌آل‌یاسین..؛ 』 جشن مولودی خوانی... ؛ ...(:💕💛 🌴🌊| @vaalfajr8_ir
『 مفتخریم‌به‌خدمت..؛ 』 کار‌برای‌خدا..؛ ؛ ...(:⛏🗺 🌴🌊| @vaalfajr8_ir
8.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
『 ظهوروقتیه‌که..؛ 』 -گرفتارم..؛ +حل‌میشه‌برو... ؛ ...(:📻🗞 🌴🌊| @vaalfajr8_ir
| ؛』 🔻 شاید در تاریخ بشر کمتر دوره ‌ای اتّفاق افتاده باشد که آحاد بشری، به قدر امروز احساس نیاز به یک منجی داشته باشند، احساس نیاز به مهدی، احساس نیاز به یک دست قدرت الهی، احساس نیاز به یک امامت معصوم...... ١٣٩٩/٠١/٢١ ؛ ...(:📻🗞 🌴🌊| @vaalfajr8_ir
『خاطرات‌شهدا..؛ 』 •انها را از ظاهر نمی توان شناخت...• قرار بود که به یکی از خط های منطقه فاو برویم. سوار کامیون شدیم و به طرف اروندرود حرکت کردیم. با قایق از رودخانه گذشتیم. وقتی به فاو رسیدیم، شب شده بود. فرمانده گفت: {چون شب شده به خط مقدم نمی رویم همین جا استراحت می کنیم.} به یکی از ساختمانهای فاو رفتیم. و بعد از خواندن نماز و خوردن شام به علت خستگی زیاد، زود خوابیدیم. آن شب رزمنده‌ای به نام {ابراهیم فرج‌پور} که خیلی شوخ طبع بود، کنار من خوابید تا ان شب هیچ کس فکر نمی کرد که او حتی نماز صبح را سر وقت بخواند. و گاهی سر به سرش می گذاشتیم و می گفتیم :{چرا بلند نمی‌شوی نماز صبح بخوانی؟} او می‌گفت: {ما سعادت نداریم،}؛ اما آن شب که کنار من خوابیده بود، ناگهان در نیمه های شب همه را از خواب بیدار کرد و فریاد کشید: {بلند شوید، بلند شوید، شیمیایی زدند. همه از خواب بیدار شدیم و به سرعت ماسک را بر روی صورتمان گذاشتیم. خوشبختانه هیچ کس شیمیایی نشد. من هم توجهی به این اتفاق نکردم و همه چیز را فراموش کردم. فردای آن شب به خط مقدم رفتیم و دو روز بعد فرج پور شهید شد. مدتی بعد از شهادت او، یک نفر از مسئولان بیسیم گردان که میهمان ما بود به من  به من گفت:{فلانی خدا را شکر کن که آن شب شیمیایی نشدید.} گفتم: {چه طور؟} گفت: {همان دوستت که خیال میکردی حتی نماز صبح را هم نمی خواند آن شب مشغول خواندن نماز شب بود. در آن موقع بی سیم پیام داد: {شیمیایی زده اند. مسئول بی سیم گردان شما خوابش برده بود و فقط فرش پور بیدار بود. و همه را بیدار کرد و شما را از یک حادثه حادثه و نجات داد.} پرسیدم: {تو از کجا فهمیدی؟} گفت: {مسئول بی سیم شما چند روز بعد این موضوع را برای من تعریف کرد و من تازه فهمیدم چه انسان وارسته ای را از دست دادیم.} •مجموعه ایثارگران• ؛ ...(:✒️📻 🌊🌴| @vaalfajr8_ir
『 یازهرا(سلام‌الله‌علیها)..؛ 』 راوی می‌گفت : رزمنـده هایی را این رودخانه با خود بُرد پس اینجـا ارونـــد نیست ... دستانت را به آب بزن و فاتحه بخوان! اینجا تنها گلزار شهدای آبی دنیاست. ؛ ...(:📻🗞 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ ای با شهدا 🌴🌊| @vaalfajr8_ir
| ؛』 ✍🏼 خواهرم، این انگشتان باید سالها بر سر فرزندم کشیده می شد تا بزرگ شود و در پیری عصای دستم باشد. من به این امید فرزندم را از نوازش این انگشتان محروم کردم که تو با انگشتانت چادرت را سفت سفت بگیری... ؛ ...(:📻🗞 🌴🌊| @vaalfajr8_ir
یادمان شهدای ع والفجر ۸ - اروند
『خاطرات‌شهدا..؛ 』 •انها را از ظاهر نمی توان شناخت...• قرار بود که به یکی از خط های منطقه فاو برویم
『خاطرات‌شهدا..؛ 』 •پرواز در شب...• نزدیک سنگر جایی را به عنوان قبر و محراب کنده بود و در آنجا به عبادت و راز و نیاز مشغول می شد. شب عملیات والفجر ۸ مهتابی بود و ما داشتیم با برادران و عزیزان خود وداع می‌کردیم و {شهید عباسعلی شکوری} را رها کرده و در آن جایگاه همیشگی اش به سجده نشسته بود و داشت مناجات می خواند. چهره‌اش آفتابی بود و دلش آسمانی و چشمش دریای، قلبش التهاب یک سفر را داشت و دستانش دوباره پرواز. •نماز عشق، عباسعلی شکوری• ؛ ...(:✒️📻 ۸ 🌊🌴| @vaalfajr8_ir