eitaa logo
یادمان شهدای ع والفجر ۸ - اروند
3.5هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
919 ویدیو
83 فایل
[🔰کانال‌رسمی‌یادمان‌شهدای‌عملیات‌والفجر۸] به بزرگترین‌گلزارشهدای‌آبی‌دنیا‌خوش‌آمدید 🌍خوزستان_آبادان_اروندکِنار 🔻زیرنظرمدیریت‌یادمان‌ جهت ارتباط : @Yadman_arvand_1364 ناشناس: https://daigo.ir/secret/683750388
مشاهده در ایتا
دانلود
『🔰 راهیان_نور』 حضور کاروان دانش آموزی خواهران اعزامی از استان مرکزی شهرستان خنداب و کمیجان ۳ بهمن ۱۴۰۱ 🌴🌊| https://eitaa.com/joinchat/1579941986Cac0cbb1a22
『🔰 راهیان_نور』 حضور کاروان دانش آموزای اعزامی از استان بوشهر شهرستان جم ۵ بهمن ۱۴۰۱ 🌴🌊| https://eitaa.com/joinchat/1579941986Cac0cbb1a22
29.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
『🎥 روایتگری』 🎬قسمت اول کاش حاج قاسم بود الان میومد اینجا وایمیستاد مروری بر ماموریت اروند و سربازان عراقی ادامه دارد... تصاویر آرشیوی راهیان نور ۱۴۰۱_۱۴۰۰  🌴🌊| https://eitaa.com/joinchat/1579941986Cac0cbb1a22
49.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
『🎥پیشنهاد_تماشا』 گاهی دلم می‌خواهد با گذرنامه راهی شلمچه شوم به سوی کربلا . . . ولی امان از این فاصله ۶۰۰ کیلومتری ما هميشه دلتنگی ها ؛ حال خوب و ناراحتی ها را با شهدای اروند قسمت می کنیم... پ.ن تصاویر آرشیوی راهیان نور ۱۴۰۱_۱۴۰۰ 🌴🌊| https://eitaa.com/joinchat/1579941986Cac0cbb1a22 https://chat.whatsapp.com/KPz9PFAkh9yI4AOFrkC5r4
「🔰سنگر_خاطرات」 🔸پرواز از قايق وسط اروند 🔸خاطره اى به ياد شهید علی اکبر فرمانی،فرمانده گروهان،گردان امام مهدی (عج) قایق وسط اروند خاموش شد،همزمان یک منور روشن شد،دیدم سر یک تیربار عراقی چرخید رو قایق ما. علی اکبر فریاد زد روشنش کنید... یکی از بچه ها رفت پشت سکان فریاد زد یا حسین و هندل را کشید. قایق چند متر پرید و روشن شد. تیربار همراه با حرکت ما چرخید و زد تنم گرم شد لباسم خونی بود. اما تیر نخورده بودم. چشمم افتاد به علی اکبر که وسط قایق افتاده بود. صدایش کردم،تکان نخورد. سرش را بلند کردم. تیری به سرش خورده بود. به عباس نظیری گفتم: علی اکبر شهید شد. عباس به سرش میزد. گفت: برید سمت ساحل تا علی اکبر را پیاده کنیم. | | 🌊| یادمان شهدای عملیات والفجر۸
「🔰سنگر_خاطرات」 🔸طنز جبهه 🔸خاطره اى به ياد غواص ها ماموریت تمام شد، همه آمده بودند جز «بخشی» بچه خیلی شوخی بود همه پکر بودیم اگر بود همخ مان را الان می خنداند. یهو دیدیم دو نفر یک برانکارد دست گرفته و دارن میان یک غواص روی برانکارد آه و ناله می کرد. شک نکردیم که خودش است. تا به ما رسیدند بخشی سر امدادگر داد زد «نگه دار!» بعد جلوی چشم بهت زده ی دو امداد گر پرید پایین و گفت: «قربون دستتون !‌چقدر میشہ؟!!» و‌زد زیر‌ خنده‌ و‌ دوید‌ بین‌ بچہ‌ ها‌ گم‌ شد. به زحمت، امداد گر ها رو راضی کردیم که بروند. | | | | 🌊| یادمان شهدای عملیات والفجر۸
「ارونــــــد..」 آری‌بچه‌ها‌ی‌ما‌می‌فهمند..؛ ارونــــــد وحشی را حس می‌کنند اگر بصــیرت داشته باشی! می‌توانی برق تیز هـــوش را در چشمانشان ببینی! آری بچه‌‌های ما می‌فهمند دشمنـی‌را ، جنگ‌را ، سختی و نرمی جنگ را! بـچه‌های ما می‌فهمند.. همه بدانند بچه‌های ما، سبزی و سفیدی و قرمزی پرچمشان را باهم میخواهند و برای به اهتزاز در آوردنش در همین ارونــــــد خونـها داده‌اند تا بگویند ، قرمزی خون ما فدای سفیدی پاکی ، و سبزی صفاتان باد. آری، بچه‌های ما همه چیز را در ارونــــــد دیدند و فهمیدند. بچه های ما شهیدان را در ارونــــــد دیدند ، که چگونه بال دربال ملائک شنا می‌کنند! آری، بچه‌های ما می‌فهمند همه چیز را حتی شهادت را.. | | 🌊| یادمان شهدای عملیات والفجر۸