『 خاطرات‌شهدا..؛ 』 •عقده ی وداع...• برادرم_سعید_ پیک گردان بود. شب عملیات نتوانستم خوب با او وداع کنم. ترسیدم بین او و سایر بچه ها فرقی گذاشته باشم. دو روز بعد می بایستی برای ماموریتی جدید، به منطقه دیگری منتقل می‌شدیم. گردان را به خط کردم. هر چه گشتم خبری از سعید نبود. از هرکس پرسیدم جواب درستی نمی‌داد. از ایما و اشاره بچه ها فهمیدم که باید خبری شده باشد. پیش خودم گفتم: بدون سعید می‌رویم. مشغول کار بودم که نگاهم به سنگرمان افتاد. خمپاره‌ای درست بالای آن خورده بود و آن را به طور کامل ویران کرد. خونی تازه خاک اطراف سنگر را رنگین کرده بود. آیفایی می‌خواست به عقب برگردد. حسی به من گفت که سعید پشت آن است. به طرفش دویدم پیکر بی‌جان سعید را پشت آن گذاشته بودند. پاهایم سست شد ولی باید خویشتن داری می‌کردم. عکس العملی از خود نشان ندادم، چون نگاه ها همه به طرف من بود. برگشتم به طرف سنگر. خاک آغشته به خون سعید را در دستم مشت کردم و فشردم. گفتم: [خدایا! این هم هدیه ما؛ ناقابل است اما بپذیر.] هنوز عقده وداع با سعید سینه ام را می‌سوزاند. ؛ ...(:🖤📻 #شهادت #سنگر #خاک #یادمان_شهدای_عملیات_ولفجر۸ 🌊🌴| @vaalfajr8_ir https://chat.whatsapp.com/CzflWIw9KbwFHt1Fswwgzv

『🔰مفتخریم‌به‌خدمت..؛ 』 آماده سازی يادمان جهت استقبال از زائران شهدا ۲۷ بهمن ۱۴۰۰ ؛ ...(:🚜🪝 #پشت_صحنه #پل_خیبری #خطاطی #سنگر #یادمان_شهدای_عملیات_والفجر8 🌴🌊| https://eitaa.com/joinchat/1579941986Cac0cbb1a22 https://chat.whatsapp.com/CzflWIw9KbwFHt1Fswwgzv

『🔰مفتخریم‌به‌خدمت..؛ 』 تخلیه رینگ های بتنی جهت فضاسازی یادمان و استقبال از زائرین شهدا (۲۹ بهمن ۱۴۰۰) ؛ ...(:🚜🪝 #پشت_صحنه #پل_خیبری #خطاطی #سنگر #یادمان_شهدای_عملیات_والفجر8 🌴🌊| https://eitaa.com/joinchat/1579941986Cac0cbb1a22 https://chat.whatsapp.com/CzflWIw9KbwFHt1Fswwgzv