eitaa logo
مجله مجازی واو
277 دنبال‌کننده
168 عکس
244 ویدیو
0 فایل
| مجله مجازی واو | پاتوقی برای اهالی خواندن و نوشتن واو حرف عطف است.
مشاهده در ایتا
دانلود
مجله مجازی واو
خاستگاه ایده تحول‌خواهی رهبر انقلاب کجا است؟ 📝 جعفر حسن‌خانی ✍️ 🔶 رهبر انقلاب در سخنرانی یکم فروردین خود در حرم امام رضا(ع) از لزوم «تحول» و ضرورت «تحول‌گرایی» سخن به میان آوردند. سؤالات مهم در این‌باره این است که خاستگاه «تحول‌گرایی» رهبر انقلاب کجا است و بر چه بنیادی استوار است؟ و ایشان چه معنایی از «تحول» را مراد می‌کنند؟ 🔷 برای معناشناسی و درک بهتر ایده‌ی «تحول‌خواهی» رهبر انقلاب و جایابی آن در جغرافیای فکر جامعه‌ی ایران، لازم است ابتدا یک صورت‌بندی از پهنه‌ی این جغرافیای فکری ارائه کرد و جریان‌های سیاسی فکری ایران معاصر را در این پهنه به تفکیک و تمایز نشان داد و از پس آن معین کرد که ایده‌ی تحول‌خواهی رهبر انقلاب به کدام یک از جریان‌های فکری معاصر، تعلق دارد و چه معنایی را می توان از آن اراده کرد. 🔶 در پهنه‌ی جغرافیای فکری ایران، جریان‌های‌ سیاسی و فکری مختلفی وجود دارند که هر یک تحقق یک کلان طرح و ابر پروژه‌ی سیاسی اجتماعی را دنبال می‌کنند و بر همین مبنا می‌توان آنها را که برآمده از منازعات فکری معاصر هستند، به چهار دسته‌ی کلی تفکیک کرد : ۱. کلان پروژه‌ی تحجر ۲. کلان پروژه‌ی تجدد ۳. کلان پروژه‌ی سازگاری ۴. کلان پروژه‌ی تحول 🔷 کلان پروژه‌ی تحجر، «گذشته‌گرا» است و می‌خواهد ارزش‌های گذشته را از آلودگی‌های حال و غبار گذشته‌ی زمان پاک کند. پیش‌فرض دارندگان و باورمندان این کلان پروژه؛ ناپاک بودن حوزه‌ی عمومی و دنیا است، آنان تلاش می‌کند با فردی کردن دین و دامن‌چینی آن از حوزه‌ی عمومی، به زعم خود دامن دین و سنت‌ها را از آلودگی‌های حوزه‌ی عمومی پیراسته و پاک کند. پیامد جریان تحجر در نهایت توسعه‌ی سکولاریسم است. این جریان به نام صیانت از گوهر دین و دنیا‌زدایی از دین، در واقعِ امر در حال دین‌زدایی از دنیا است. در تاریخ معاصر ایران این جریان همواره در نقش جاده‌صاف‌کن جریان تجدد ایفای نقش کرده است. 🔶 کلان پروژه‌ی تجدد، غرب‌گرا است. می‌خواهد تاریخ مدرن اروپای غربی را به تاریخ ایران و جهان تحمیل کند. فکر می‌کند یگانه راه تاریخ همان است که غرب رفته و ملت‌های دیگر باید راه رفته‌ی خود را وارهند و غربی شدن را تمرین و تجربه کنند. نمونه‌ی تاریخی باورمندان به این کلان پروژه حسن تقی‌زاده‌ی متقدم (و نه متأخر)، ملکم خان و... هستند. پیامد این پروژه توسعه‌ی بحران است. چراکه تاریخی که بر یک جغرافیای سیاسی و فرهنگی رفته عینا قابل تکرار در جغرافیای دیگر نیست. اصرار بر این کلان پروژه بحران‌های بسیاری به بار می‌آورد که مهم‌ترینشان بحران هویت است. 🔷 کلان پروژه‌ی سازگاری خود به دو پروژه تقسیم می‌شود: الف) پروژه‌ی سازگاری ایران و اسلام با غرب: این پروژه همچنان غرب‌گرا است فقط آنکه امیدوار است در مسیر «غربی‌شدن» برخی داشته‌های هویتی، فرهنگی و تاریخی خود را که با ارزش‌های غربی ناسازگار نیست بتواند حفظ کند. پیامد عمل مجریان این پروژه، همان پیامد عمل مجریان پروژه‌ی تجدد است با این تفاوت که در بازه‌ی زمانی طولانی‌تری بحران خود را نمایان می‌کند. ب) پروژه‌ی سازگاری غرب با اسلام: این پروژه از موضع انفعال دنبال می‌شود. جریانی که این پروژه را دنبال می‌کند دغدغه‌ی حفظ دین و کاربست آن در جامعه را دارد اما هیچ افقی پیش رو ندارد و در موضع اضطرار قرار دارد. این پروژه برای دوران گذار حتما کارا است و البته ضروری اما پیامد دنبال کردن این کلان پروژه در بلندمدت منجر به ناامیدی می‌شود. 🔶 کلان پروژه‌ی تحول اما «آینده‌نگر» است. به دنبال خروج از پارادایم تجدد است. افق تمدنی نویینی را جست‌وجو می‌کند. روش‌فکر دارندگان این کلان پروژه از جهاتی شبیه به روش فکرِ روشنفکران عصر روشنگری اروپا است. روشنفکران اروپایی به دنبال طرحی نو بودند و موفق شدند از میان تاریخ و تمدن خود دوران جدیدی را رقم زنند. از این منظر جریان تحول‌خواه جامعه‌ی ایران نیز به وضع جدید می‌اندیشد. وضعی خارج از ستره مدرنیته. 🔷 انقلاب شکوهمند اسلامی پیامد عمل باورمندان به این کلان پروژه است. فکر امام خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای را می‌توان متعلق به این کلان پروژه دانست. ایده‌ی تحول‌خواهی آیت‌الله خامنه‌ای را هم می‌بایست ذیل همین کلان پروژه معنا و درک کرد. جریان تحول می‌خواهد از میان تاریخ و فرهنگ خود وضع جدیدی را شکل دهد و تاریخ جدیدی خارج از تاریخ مدرن بیافریند. 🔶 این در حالی است که در سپهر سیاسی ایران جریان اصلاح‌طلبی در میانه‌ی پروژه تجددگرایی و پروژه‌ی سازگاری قرار دارد و بدنه‌ی اصلی آن به دنبال سازگاری اسلام و ایران با غرب است. این جریان می‌خواهد سنت‌های ایرانی اسلامی را به محک سنجه غرب بگذارد و «سنت‌گزینی» کند. در نقطه‌ی دیگر جریان اصولگرایی در میانه‌ی پروژه تحول‌گرایی و پروژه سازگاری است و بدنه اصلی آن به دنبال سازگاری غرب با اسلام است.
مجله مجازی واو
این جریان ارزش‌ها و شاخص‌های مدرنیته را به سنجه‌ی اسلام می‌گذارد و اهتمامش «غرب‌گزینی» است. در این میان باید توجه داشت که طرح انقلاب اسلامی و رهبران آن فرا‌روی از زمانه و نظر به عالمی دیگر و گشوده است. ایده‌ی تحول‌خواهی آن بنیادی است. در اینجا برای درک بهتر معنا، واژه‌ی «پارادایم» توماس کوهن کمک‌کننده است، ایده‌ی تحول رهبران انقلاب شامل پارادایم هم می‌شود. آنان به دنبال تغییر زمانه بوده و هستند. ایده‌ی تحول‌خواهی و تحول‌گرایی رهبر انقلاب را از این خاستگاه می‌بایست مورد مداقه قرار داد. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
فرمانده‌ای که جنگ برایش گزینه‌ی آخر بود 📝 ریحانه یزدی ✍️ 🔶 «از قلب‌ها وارد می‌شود، نه از دیوارها؛ و این پیروزی جاودانه است...» این جمله از فیلم محمد رسول‌الله(ص) خلاصه‌ی تمام آن چیزی است که «غریب» به زیبایی از بروجردی شهید به ما نشان داده است. در صحنه‌ای که پس از فتح سنندج به دست سپاه پاسداران در فیلم می‌بینیم، آنجا که بروجردی در جمع مردم کرد به تماشای صحنه‌ی فتح مکه نشسته و این جمله با تصویر فرمانده‌ی پیروز سپاه غرب قاب گرفته می‌شود. 🔷 بروجردی «غریب» یک فرمانده‌ی کامل است. نه مثل متوسلیان «ایستاده در غبار»، تنها صفات جلالی از او می‌بینیم و نه شِمایی از یک فرمانده‌ی منفعل مهربان دارد. فرمانده‌ای که «محمدحسین لطیفی» نشانمان می‌دهد در کلام و در عمل می‌گوید که راه‌ورسم جنگیدن را خوب می‌داند اما جنگ برایش آخرین راه است، زمانی‌که هیچ راه دیگری به سرانجام نرسیده باشد. 🔶 غریب، داستانش را در بستر غائله‌ی کردستان در سال‌های ابتدایی انقلاب روایت می‌کند. ماجرای خطر عظیمی که مرزهای کردنشین ایران اسلامی را تهدید کرده و جوی خونی در کوهستان‌های کردستان به راه انداخته بود. بابک حمیدیان با گریمی که شباهت عجیبی به مسیح غریب کردستان پیدا کرده، خوب توانسته از پس نقشی با چنین پیچیدگی شخصیتی برآید. ما بروجردی‌ای را که بر پرده‌ی سینما می‌بینیم باور می‌کنیم، با غصه‌هایش برای مردم مظلوم کرد غمگین می‌شویم، آرامش برخاسته از ایمانش در میان جنگ و خون را دوست می‌داریم و با سلحشوری‌اش حس باشکوه حماسه را تجربه می‌کنیم. 🔷 غریب تنها قهرمان خودش را خوب روایت نکرده، بلکه از پس روایت ضدقهرمان نیز به خوبی برآمده است. شعار «زن، زندگی، آزادی» که حالا دیگر همه ریشه و خاستگاه آن را می‌دانیم در چند صحنه به چالش کشیده شده و تناقض آشکار میان این شعار با عملکرد حزب کومله به تصویر کشیده می‌شود. رویکرد وحشیانه‌ی حزب کومله در مواجهه با زنانی که با منش و روش آنان همراه نباشند، یا حتی زنان همراه و هم‌پیمان این حزب که از بد حادثه رودروی هم‌حزبی خود قرار گرفته باشند در صحنه‌ی قتل همسر کاک شوآن بدست خود او و پس از آن در صحنه‌ی قتل همسر سیروان در بیمارستان به دست هم‌حزبی‌اش عمق جنایات جدایی‌طلبان را به مخاطب نشان داده است. 🔶 بروجردی همان قهرمانی است که انتظارش را داریم اما در کمترین میزان شعارزدگی، شاید تنها در چند دیالوگ این احساس به مخاطب دست بدهد که بروجردی سال ۱۳۵۹ در حال انذار دادن به جمهوری اسلامی سال ۱۴۰۱ است. آنجا که می‌گوید: «انقلاب کردیم که زندان‌ها خالی شوند اما حالا در زندان جایی نداریم!» هشداری که شاید بتوان از نظر منطقی به آن ایراد گرفت اما شاید از زبان بروجردی غریب آنقدرها هم تلخ و گزنده نباشد. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
📝 کشف مفاهیم پنهان از «گفتمان تحول» رهبر انقلاب ✍️ جعفر علیان‌نژادی 🟣 صورت‌بندی رهبر انقلاب از موضو «تحول»، حائز نکات مهم و قابل توجهی است که شایسته تحلیل و تدقیق است. نگارنده با خوانش چندین باره‌‌ی سخنان رهبری به این نتیجه رسیده که تحول می‌تواند و باید عنصر کانونی گفتمان‌ کارآمدی در کشور باشد. این دریافت که ناشی از فهم «اراده‌ی تحول‌خواهانه»ی رهبری است، با معارضین، رقبا و موانع درونی و بیرونی مواجه است که در پی مصادره، تحریف و تغییر معنای تحول هستند.‌ در این یادداشت کوتاه سعی کرده‌ام، به برخی از این تعارض‌جویی‌ها اشاره کرده و بگویم، چرا گفتار تحول‌خواهانه‌ی رهبری اصالت دارد. 🔶 اول. تحول به مثابه کنشی میدانی در برابر تحول به مثابه یک بازی زبانی نوع طرح موضوع تحول توسط راوی این گفتار، می‌تواند راهنمای خوبی در تشخیص مفهوم این مسأله به‌عنوان یک اقدام ناظر به تغییر یا یک گفتار ساختگی(بازی زبانی) باشد. باید به این پرداخت که آیا موضوع تحول در واکنشی انفعالی به یک پدیده طرح شده است یا نتیجه‌ی منطقی رشد و تکامل یک سیستم است؟ طبیعی است یک سیستم رشدیافته نمی‌تواند با دنده‌سنگین حرکت کند، که هم دچار استهلاک و عقب‌ماندگی می‌شود، و هم حوصله‌ی سرنشینان را سر می‌برد. کشور ما در دهه‌ی نود دچار کندی حرکت شد، به نظر، در چنین فضایی بود که رهبری دو ماه مانده به برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ به صورت مبسوط از ضرورت «تحول» صحبت کرد. ضرورت تحول در چنین بستری(یعنی به‌عنوان نتیجه‌ی منطقی رشدیافتگی یک سیستم) بار دیگر در دی‌ماه ۱۴۰۱ نیز مورد اشاره ایشان قرار گرفت. در مقابل، زبان نیروهای معارض وقتی باز شد که کشور با اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱ مواجه شد. طرح موضوع تحول در واکنش به آن حوادث، نوعی فرار به جلو بود و چون معارضین، فهمی از پیشرفتگی این سیستم نداشتند، با یک گفتار ساختگی، دست به انکار اصل آن و سپس هویت سرنشینانش زدند. گفتاری که اکنون با فروکش کردن حوادث، دستش در ارجاع به واقعیت‌های تلخ خالی شده و برای آنکه از تک‌وتا نیفتد در حال بازگشت به موقعیت نق‌زنی و آیه‌ی یأس‌خوانی است. 🔷دوم. تحول با زبان امیدواری در برابر تحول با زبان یأس: برای شناسایی جنس یک ادبیات امیدوارانه یا مأیوسانه، از نوع مواجهه‌ی راوی با ضعف‌ها، نکات خوبی دستگیر تحلیل‌گر می‌شود. در ادبیات «راوی معارض»، ضعف‌ها به‌عنوان نشانه‌ای از ناکارآمدی سیستم مورد استفاده قرار می‌گیرد. او تا ضعفی را می‌بیند شروع به انکار و پرش از روی آن می‌کند. او به جای زحمت ترمیم یا رفع ضعف، سعی می‌کند نشان دهد هیچ راه‌حلی برای عبور از آن وجود ندارد، آیه‌ی یأس می‌خواند و‌ شروع به تحریک اذهان برای تغییر کل سیستم می‌کند. در ادبیات او، دو نفی وجود دارد: در نفی اول با کلیدواژه‌های «نمی‌شود/نمی‌توان» به انکار ضعف‌ها می‌پردازد، و در نفی بعدی با کلیدواژه‌های «تمام‌شد/ناکارآمد است» جریان می‌یابد. اما در ادبیات راوی موافق، مواجهه‌ی میدانی و واقع‌بینانه با ضعف‌ها اصالت می‌یابد. او با شناسایی یا مواجهه با هر‌ ضعف دچار ایستایی و مرثیه‌سرایی نمی‌شود بلکه هر ضعفی را دلیلی مهم برای اقدامی محکم می‌بیند. «راوی موافق» ضعف‌ها را انکار نمی‌کند، ضعف را می‌پذیرد و بلکه شرط پویایی یک سیستم را در رفع همین آسیب‌ها و ضعف‌ها جست‌وجو می‌کند. راوی موافق از ضعف‌ها نمی‌هراسد، با آن‌ها گلاویز می‌شود و برای ترمیم آنها تلاش می‌کند. او شناسایی ضعف‌ها را نه یک اجبار ناشی از فشار اجتماعی، که یک وظیفه، تکلیف و کارویژه می‌داند. راوی موافق، پیشروترین منتقد سیستم است، البته نه انتقاد برای انتقاد، که انتقاد برای ترمیم و تبدیل و ارتقا. ترمیم ضعف و تبدیل آن به نقطه‌ی قوت. در یک کلام راوی مأیوس ضعف را نهادینه می‌کند اما راوی امیدوار ضعف را تبدیل به نقطه‌ی قوت می‌کند. 🔶سوم. تحول به‌عنوان کارگفتی امنیت‌بخش‌ در مقابل تحولی با زبان هراس‌آور: زبان‌شناسانان بین «زیبایی‌شناسی گفتاری» و «افعال گفتاری» تفکیک قائل شده‌اند. به بیان دیگر بین‌ «رتوریک» و «کارگفت» تمایز وجود دارد. یک گوینده ممکن است از رتوریک قوی برخوردار باشد اما در مهارت کارگفتی ضعیف باشد. در عین حال ممکن است گوینده‌ای هم دارای رتوریک قوی یعنی مهارت زیبارویی، و هم کارگفت قوی باشد. به نظر، معارضین در قول به گفتار تحول به دلیل قرار داشتن در موقعیت پسارخدادی‌ (واکنشی) و ادبیات مأیوسانه، ناخواسته به زبانی هراس‌افکن دچار شده‌اند. آنها برای طبیعی‌سازی زبان‌هراس خود، به رتوریک‌ تهدید پناه برده‌اند. به زیباسازی هراس و نامحسوس‌سازی تهدید پرداخته‌اند. گفتار تحول یکی از مصادیق این زیباسازی است. پشت این گفتار، توجیه خشونت، اغتشاش و یأس خوابیده است، حرف از تحول می‌زنند اما مقصودشان سقوط، سرنگونی، خشونت، خون‌ریزی، تجزیه و فروپاشی است.
در مقابل تحول در کلام رهبری کارگفتی است که واجد ویژگی‌های زیبایی‌شناسانه و بلاغی است. 🔷کارگفت تحول در بیان ایشان، به معنای جنباندن اراده‌ها در تغییر ضعف‌ها و تقویت وقت‌ها است. کارگفتی که با گفتاری زیبا، عمق و نفوذش چند برابر می‌شود. ماحصل تحول با چنین کارگفتی، امنیت‌بخشی و آرامش‌آور است نه هراس‌افکن و توزیع اضطراب. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
📝 بنویس، کار کن، اما هر چیزی نساز! ✍️ محمد پورغلامی 🔷 طی چند روز گذشته، یادداشت برادر بزرگوار، حجت‌الاسلام جوان‌آراسته با عنوان «ننویس، کار نکن، نساز» با واکنش‌های زیادی همراه بود. از جمله، برادر عزیز، آقای ابراهیم‌پور یادداشتی در نقد آن نوشتند با عنوان «بنویس، کار کن، بساز». ادعای یادداشت اول آن است که زمانه، زمانه‌ی تولید محصول درجه‌ی دو نیست و هر کس که مرد تولید فاخر فرهنگی نیست، کنار بکشد. و مدعای یادداشت دوم آن است که التزام به این نسخه، موجب از بین رفتن جریان‌های تولید فرهنگی، مخصوصا در شهرستان‌ها خواهد شد. 🔶 این قلم، به‌عنوان کسی که حداقل چند سالی است کار اصلی‌اش، تولید محتوا و محصول فرهنگی بوده و هست،  گرچه خاستگاه و دغدغه‌های هر دو نگاه را خیلی خوب می‌شناسد و می‌داند، اما هر دو را ناقص‌ می‌داند. مهم‌ترین نقیصه هم اینکه هر دو بزرگوار، در دام «جزم‌گرایی در تحلیل» افتاده‌اند. ایده‌ی «ننویس، کار نکن، نساز» همانقدر فرصت‌سوز و گاه حتی خطرناک است که ایده‌ی «بنویس، کار کن، بساز». در این سال‌ها زیاد دیده‌ام به بهانه‌ی کار فرهنگی، چه بودجه‌ها و از آن مهم‌تر، زمان‌ و نیروی انسانی هدر و تلف شده و ته‌ش محصولی تولیدشده که به درد لای جرز هم نمی‌خورد الا بیلان کاری دادن فلان مدیر فرهنگی، که برود توی جلسات و سر مدیر بالاتر را شیره بمالد که ما مثلا هزار محصول فرهنگی تولید کردیم در سالی که گذشت، و اگر فرهنگ جامعه درست نمی‌شود، مشکل از ما نیست و از خودم مردم است، وگرنه ما کار خودمان را کرده‌ایم. بماند که چقدر هم کار موازی و یکسان و مشابه تولید شده و می‌شود. 🔷 برعکسش هم دیده‌ام، که باز به بهانه‌ی تولید آثار فاخر و درجه‌ی یک، هم بیت‌المال هدر رفته، و هم با همین توجیه، از آن نیروی تولیدکننده‌ی فلان شهرستان که با عشق و اخلاص، مجاهدانه عمل کرده، حمایتی نشده. مصداق اولی‌ش می‌شود پروژه‌ی نماهنگ «منو بشناس» که تهیه‌کننده به زعم خود برای تولید اثری جذاب برای ایران، چهل خواننده‌ی تراز یک پاپ کشور را جمع کرد و بعد از صرف هزینه‌ی میلیاردی، ته‌ش شد محصولی که حتی چند روز هم امتداد پیدا نکرد. از آن طرف هم محصولی مثل «سلام فرمانده» با همان توجیه که کار فاخر نیست و نه شعر درست‌درمانی دارد و نه موسیقی و فرم جذابی، به روایت تولیدکنندگانش، توسط همه‌ی نهادها و سازمان‌های فرهنگی نادیده گرفته شد و هیچ کس حاضر نشد از آن حمایت کند. و خب، حالا می‌توان بهتر قضاوت کرد که چه کسی درست فکر می‌کرد. 🔶 خلاصه آنکه، اصل در تولید محتوا و محصول فرهنگی، نه این است و نه آن. به نظر می‌بایست چارچوب و صورت‌بندی دقیق‌تری از ماجرا داشت. شاید یک ایده می‌‌تواند این باشد: «بنویس، کار کن، اما هر چیزی نساز». باید نوشت و کار کرد، شبانه‌روزی هم، اما در مقام تولید، ایده‌ها و کارهای تکراری و حتی موازی را کنار گذاشت و بهترین‌ها، و نقاط خالی را انتخاب کرد. برای انتخاب بهترین‌ها هم باید استغنای مشورت با دیگران نداشت (که زیاد دیده‌ام غوره نشده‌ای‌ها را که ادعای مویز بودن دارند)، پس از این مراحل است که می‌توان دست به تولید زد و وارد این عرصه شد. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
مجله مجازی واو
📝 آینه‌ شکسته‌ سعید روستایی 💠 نگاهی به فیلم «برادران لیلا» ✍️ پرستو علی‌عسگرنجاد 🔷 بچه که بودم، قصۀ محبوبم، قصۀ «ملکۀ برفی» شاگا هیراتا بود. قصه این‌طور شروع می‌شد: «روزی روزگاری شیطان آینه‌ای عجیب ساخت. همه‌چیز در این آینه بد و زشت دیده می‌شد. گل‌های زیبا در آن پژمرده و دختران زیبا، زشت به نظر می‌آمدند. شیطان همه‌چیز را در آینه تماشا می‌کرد. وقتی آن را سمت خدا گرفت، ناگهان آینه با صدای مهیبی شکست و هزار تکه شد. تکه‌های آینه از آسمان روی آدم‌ها بارید. بعضی از تکه‌ها در قلب آدم‌ها فرو رفتند. آن آدم‌ها دیگر نمی‌توانستند چیزهای زیبا را ببینند. قلبشان توانایی فهمیدن زیبایی‌ها را از دست ‌داد.» *** 🔶 دهه‌هاست که سینما، داعیۀ آینگی جامعه را دارد. سینماگران هر کدام، آینه‌ای سمت آدم‌ها و زندگی‌شان یا سمت خودشان و رؤیاهایشان می‌گیرند. بعضی‌شان صادقانه، تصویر آینه را بازتاب می‌دهند، بعضی‌ها هم افکار خودشان را به اسم روایت آینه، به خورد بقیه می‌دهند. بعضی‌ها خوب بلدند آینه را کجا بکارند که تصویری جهان‌شمول‌ و واقعی از مردمشان نشان دهند، برای بعضی‌ها هم مردم فقط همان چهارنفر حوالی خودشان‌اند! 🔷 سعید روستایی با دو فیلم قبلی‌اش، «ابدو‌یک‌روز» و «متری شش‌ونیم»، آینه‌اش را به کوچه‌پس‌کوچه‌های پایین شهر برده بود. آدم‌های دست‌‌تنگ زیر پونز نقشه، خوب و بد، درهم، در این آینه دیده می‌شدند. «سمیه»ی ابدویک‌روز، خواهری بود که جور دردهای خانواده را می‌کشید، اما پی ترمیم و اصلاح بود. امید داشت و به‌خاطر امید که در قامت برادری کوچک رخ نشان می‌داد، به خانه متصل مانده بود و می‌جنگید و تلاش می‌کرد و مهر می‌ورزید. «صمد» متری شش‌ونیم، پلیس جسوری بود که گاهی حریف جاه‌طلبی‌اش نمی‌شد و قیم‌مآبانه با بقیه طرف می‌شد، اما پاک‌دست و وظیفه‌شناس بود. صمد علی‌رغم مشکلات مالی و خانوادگی، رشوۀ سنگین «ناصر خاکباز»، قاچاقچی میلیارد مواد مخدر، را نپذیرفت. معتاد خرده‌پایی را دستگیر کرد و خانواده‌اش را تحت فشار گذاشت تا جاسازشان را پیدا کند، اما حواسش پیش درس و مشق فرزندان خانواده هم بود. 🔶 «برادران لیلا» اما در چرک و کثافت دست‌وپا می‌زنند. با ذره‌بین باید پی اندک‌لکۀ سفیدی در سیاهۀ اعمالشان بگردی که آن هم یافت می‌نشود مگر به‌ندرت! مادر خانواده، پسر اولش را پیش از ازدواج، با رابطۀ نامشروع، باردار شده. پسر بزرگ خانواده با پنجاه‌سال سن، از یخچال خانۀ پدر ناخن‌خشکش، سوسیس و تخم مرغ می‌دزدد، درحالی‌که برای بچه‌هایش بسته‌بسته خوراکی می‌خرد. کارگردان برای این‌که بگوید خسّت پدر، فرزندان را به تباهی می‌کشاند، حیثیت پدر پنجاه‌سالۀ یک خانواده را به لجن می‌کشد؛ پدری که با صدوپنجاه کیلو وزن، در آرزوی نشستن و لمباندن است و با دهان باز دختران بالاشهر را دید می‌زند. 🔷 برادر دیگر، جاعل و کلاه‌بردار است. درد زیستن در جنوب شهر را کشیده، اما درد مردم جنوب شهر را ندارد که هیچ، اتفاقاً سر همان‌ها کلاه می‌گذارد و کمترین عذاب وجدانی هم ندارد. آن یکی که ورزشکار و قوی‌ست، آویزان خانواده است و عقل توی سرش نیست. تنها آدم حسابی داستان، «علیرضا»ست که نماد خردورزی‌ست، اما آن‌قدر رفتارها و جملات اصلاح‌طلب‌پسند در شخصیتش چپانده‌اند که شعار و ادا از همۀ جیب‌هایش بیرون می‌ریزد. 🔶 نفر بعد، لیلاست. لیلا مثل سمیه، قرار بوده قهرمان اثر باشد. اوست که همواره حقیقت را می‌داند، اما سکوت می‌کند تا همه بدبخت شوند! اوج عمل قهرمانانه‌اش هم این است که سیلی محکمی به صورت پدر پیر و مریض‌احوالش می‌کوبد و به مادرش می‌گوید: «مامان! چرا تو و بابا نمی‌میرید؟!» 🔷 پدر بد است، منفور است، نادان است، جنسیت‌زده و مشنگ، سیاه محض است. هیچ وقت خوب نبوده. پیر خرفتی است که خلق شده تا بار طعنه‌های سیاسی کارگردان را تحمل کند. آن‌قدر لجن‌مال تصویر می‌شود که وقتی سیلی می‌خورد، دل مخاطب خنک شود! کارگردان برای این‌که پدر را به چهارمیخ اتهام بکشد، ابایی از این ندارد که او را وادارد در سینک ظرف‌شویی، ادرار کند یا سر چاه توالت، زورزدنش را به مخاطب نشان دهد، مثلاً که اثرش نمادین شود! 🔶 سعید روستایی به روایت‌های پیشین خودش هم پشت پا زده، حتی به قیمت ضعف‌های متعدد پیرنگ فیلم‌نامه، حتی به قیمت دروغ‌های غیرقابل‌باور زیر پرچم واقع‌گرایی! او سیلی‌اش را نه به صورت پدر، که به صورت مردم مستضعف جامعه کوبیده؛ آن هم کادوپیچ! با نمایش دردهای اقتصاد بیمار ایران که مخاطب گمان کند کسی پیدا شده درد او را فریاد بزند که کاش می‌زد، اما دریغ! روستایی عده‌ای از مردم را به اسم این‌که «این‌ها حقیقت کف جامعه است»، به حضیض ابتذال کشانده و از آن‌ها جماعتی ساخته که فقط با مرگشان می‌توان امید تولدی نو داشت. بعد، آن‌ها را به‌عنوان نمایندۀ مردم کشورش سر دست گرفته و در جشنواره‌های خارجی چرخانده تا با بی‌آبروکردنشان، جایزه درو کند.
مجله مجازی واو
📝 داستان «تحول» از کجا و چگونه شروع شد؟ ✍️ جعفر علیان‌نژادی 🔶 به جرأت می‌توان گفت یکی از مهم‌ترین آرمان‌ها و اهداف نظام‌های سیاسی، ایجاد یا داشتن سوژه‌های پیشرو و «تحول‌خواه» است که در هنگام مواجهه‌ی یک سیستم با بن‌بست‌ها، بتوانند در نقش نوعی ناجی و افق‌گشا، مسیرهای جدیدی را پیش پای آن کشور قرار دهد. عموماً در اکثر نظام‌های سیاسی چنین سوژه‌های‌ اراده‌مند و گره‌گشا، ماهیت فردی و سوپرقهرمان می‌یابند. اما آیا ممکن است اراده‌ی یک نظام‌ سیاسی،‌ از همان بدو تأسیس، مبتنی بر نوعی سوژگی‌‌ «جمعی و عمومی» بوده و در تجربه‌ی استواری خود، چنین اراده‌ی تحول‌خواهی را عمومی سازد؟ 🔷 به بیان دیگر سوژه‌های انقلابی یا انقلابیون او، همین مردم معمولی کوچه و بازار که دارای یک زندگی عادی هستند باشد، نه چریک‌های میدان نبردهای سخت و سهمگین، یا سلحشوران پیروز این کارزارهای، یا حتی یک طبقه‌ی خاص اقتصادی-اجتماعی. اگر چنین نظامی باشد که بی‌‌تفاوت به ایده‌های چپ و راست نظام سرمایه‌داری، موفق به تولید چنین عزم جمعی شده باشد، آن نظام حرف نو و بی‌سابقه‌ای را عرضه کرده‌ است‌. 🔶 چنین نظامی با این ویژگی متفاوت، منطقا باید راه متفاوتی نیز در ایجاد این سوژه‌های تحول‌خواه‌ طی کرده باشد. شاید چاره‌ی کار این بوده که چنین تحولی ابتدا باید در باطن مردم واقع شود که در آنها عزم و اعتماد به نفس تغییر عمومی را حاصل کند.‌ شاید چاره‌ی کار این بوده که بجای خیره‌کردن چشم‌های مردم‌ به قهرمانان فردی و مسحورساختن‌شان، همین مردم معمولی ابتدا باید می‌فهمیده‌اند که درون خودشان لازم بوده به دنبال چنین تغییری باشند.‌ تغییری از وضعیت تحقیر و عقب‌نگاه‌داشته شدن به‌ موقعیت تکریم، سروری و عزتمندی. یک «جمهوری» واقعی که هم مردمش در آن نقش سوژه‌ی تحول‌خواه و انقلابی را بازی کنند و هم‌‌ ریل‌گذاری‌اش متناسب با چنین سوژه‌هایی تنظیم‌ شده باشد. منطقا باید دین یا مرام و مسلکی ضامن تداوم چنین تحول مداومی باشد.‌ دینی که عزت نفس فردی و اعتماد به نفس جمعی حاصل کند، دینیدمثل اسلام. پس جمهوری باید بوجود بیاید که «اسلامی» هم باشد. 🔷 آن‌وقت است که این جمهوری‌ اسلامی حرف نویی زده‌ است. جمهوری اسلامی‌ای که هم حافظ وجوه انقلابی و تحول‌خواه درونی مردم باشد،‌ هم‌ احساس عزت و اعتمادبه‌نفس ملی را درون آنها واقعی سازد. و این فلسفه‌ی تأسیس چنین نظامی‌ است، نظامی که بنیانش مبتنی بر تحول درون و بیرون انسان ایرانی بوده و هست. همان که آن روح خدایی گفت: «جمهوری اسلامی»، نه یک کلمه کم نه یک‌‌ کلمه بیش. 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir
🔻جزیره‌ای که مردان اجازه ورود ندارند ✍️ سیده راضیه حسینی https://vaavmag.ir/2023/04/3803/
🔻جزیره‌ای که مردان اجازه ورود ندارند ✍️ سیده راضیه حسینی 🔸سال ۲۰۱۷ بود که تأسیس یک جزیره‌ی اختصاصی برای زنان به یکی از اخبار جذاب و متفاوت تبدیل شد؛ آن هم در فرهنگ و جامعه‌ای که یکی از اصلی‌ترین ارکان تفریح و سرگرمی‌اش، فضاهای مختلط و آزادی جنسی زن و مرد بود، یعنی آمریکا. 🔹 «ما ضد مرد نیستیم اما این واقعیتی است که زنان در ساحل نمی‌توانند در حضور مردان غریبه احساس آرامش کنند»؛ این جمله‌ی کریستیانا روت مؤسس این جزیره بود؛ یک زن کارآفرین آمریکایی که تا پیش از این ایده یک شرکت مشاوره‌ی تجاری داشت و جزو کسب‌وکارهایی بود که سریع‌ترین سرعت پیشرفت را در آمریکا به خودش اختصاص داده بود. روت شرکتش را فروخت تا جزیره‌ی «سوپرشی» را بسازد. 🔸 ایده‌ی جزیره‌ی اختصاصی زنان بعد از گذراندن چندین تعطیلات در دو منطقه تفریحی آمریکا در ذهن روت شکل گرفت. او می‌گوید در این تجربیات متوجه این حقیقت شد که آرامش زنان در محیطی که مردان غریبه حضور دارند، مختل می‌شود چرا که هم تمرکز زنان و هم مردان به جلب نظر جنس مخالف و تحریک جنسی معطوف می‌شود. روت برای اینکه تأکید کند این نگرش به استراحت زنان، معنایش ضدّ مرد بودن نیست، از برنامه‌اش برای اختصاص یک فضای اختصاصی برای مردان در جزیره نیز خبر داد. 🔹 اما این تنها حرکت برای ایجاد فضاهای اختصاصی زنان به‌منظور حفظ امنیت و آرامش آن‌ها نبود؛ یک نمونه‌ی مشهور دیگر به کشور سوئد اختصاص داشت. هر سال یک فستیوال موسیقی ویژه در پایتخت این کشور برگزار می‌شد که چند هزار نفر در آن شرکت می‌کردند. اما در هر بار برگزاری، گزارشات متعددی از آزار جنسی و تجاوز به زنان در طی برگزاری این فستیوال منتشر می‌شد. این آزار و تجاوزها در سال ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ آنقدر زیاد شد که این کشور اعلام کرد دیگر فستیوال را برگزار نمی‌کند. اما یک هنرمند دست‌به‌کار شد و پیشنهاد داد جشنواره را مخصوص زنان برگزار کنند و هیچ مردی حق ورود به آن را نداشته باشد. هزینه‌ی برگزاری آن را نیز خود مردم تأمین کردند و ۴۷هزار یورو با مشارکت آنان تأمین شد؛ یعنی یک همراهی و هم‌افزایی در بافت جامعه برای این موضوع شکل گرفت. 🔸 در این برنامه حتی تدارکات و نیروهای امنیتی هم زن بودند. جشنواره به همین شکل طی سه روز برگزار شد و به‌عنوان بزرگترین جشنواره موسیقی مختص زنان در دنیا، در مرکز توجه رسانه‌ها قرار گرفت. جشنواره‌ای که هدف از آن ایجاد یک فضای امن برای زنان اعلام شد. بعد از برگزاری اولین فستیوال موسیقی کاملا زنانه در این سوئیس، بازخورد شرکت‌کنندگان خیلی جالب بود؛ ایندیپندنت به نقل از یکی از زنان موزیسین حاضر در آنجا نوشت: «این مکان مانند یک محدوده‌ی امن بنظر می‌رسد که زنان می‌توانند با هم باشند، خوش بگذرانند و جشن بگیرند… مخصوصا در شرایطی که در سایر جشنواره‌ها آزار و اذیت‌های زیادی به وقوع می‌پیوندد». 🔹 آزار جنسی و عدم امنیت زنان در محیط‌ها و مراسم‌های عمومی به یک معضل جدی در جوامع غربی تبدیل شده است. رویکردی که در اغلب موارد در قبال آن در پیش گرفته شده، ایجاد فضاهای اختصاصی برای زنان است؛  کلاس‌های ورزشی ویژه‌‌ی زنان، تاکسی‌های اختصاصی زنان و کلوپ‌های اجتماعی زنانه فضاهای اختصاصی دیگری هستند که در کشورهای اروپایی و آمریکا در حال گسترش هستند به گونه‌ای که وب‌سایت گلوبال نیوز در تحلیل آن نوشته: «با اطمینان می‌توان گفت گرایش جدیدی به فضاهای اختصاصی زنان وجود دارد.» 🆔 @vaavmag 🔗 https://vaavmag.ir