eitaa logo
وَِراقْ.مهدیه مهدی‌پور
59 دنبال‌کننده
94 عکس
19 ویدیو
0 فایل
@mahdipour_314 وراق: هنگام برگ برآوردن درخت /کاغذفروش /نویسنده
مشاهده در ایتا
دانلود
«والسلام علیکم و رحمت الله وبرکاته» با شنیدن این جمله و اتمام صحبت می‌روم توی فکر. دارم به کارخانه ای که ندارم فکر می‌کنم. به مزرعه و باغی که باروبَرش تراریخته نیست و با کم‌آبی ثمر می‌دهد عین هلو. ولی، چه‌کنم که آن مزرعه‌وباغ‌را هم ندارم! من حتی یک کارگاه چوبی ندارم که بخواهم دستمال یزدی ببافم! که امسال پود بیشتری از لای تارها رد کنم. یا نقش و نگارهای ذهنم را گره بزنم وسطشان. بعد یک نفر دستیار اضافه کنم. و دوباره.. ادامه دهم، تا جایی که هیچ آشپزخانه‌ای بدون دستمال نخی نماند و هیچ‌کس با حوله خارجی پز ندهد. ومن حس کنم جهش کردم در تولیدم! چندین سال است، روزهای اول فروردین همین‌ شکلی می‌گذرد. پر از ابهام، پر از خالی. یعنی پدر یک امت فقط برای بعضی از بچه‌هایش نصیحت عیدانه می‌کند و پیام می‌گذارد؟ پس ماکی قرار است شنونده‌ی عاقلی بشویم! همیشه این وقت سال که می‌شود، علامت سوال «تولید چیست؟» توی ذهنم شکوفه می‌زند. اصلا چه تولیدهایی منظورتان است! جز خریدن وسایل خودمانی چه‌کنیم؟! این وقت سال، کارهای مختلفی توی سرم قطار شده و بعد هم محترمانه از ریل خارج می‌شوند. شاید هم انتظار من اشتباهی است... امروز، اما کمی بیشتر فکر کردم. شاید بعضی از تولیدها، کارگاه و دستگاه وزمین نخواهد. بعدم‌همه که کارخانه‌دار نمی‌شوند! با همین داشته ها و تفاوت هامان بخواهیم تولید کنیم، جای ما کجاست؟ اگر ذهن هرکدام از نویسنده‌ها یک عالمه کلمه ناب ایرانی تولید کند. بعد همه‌را بریزند در دل یک قصه. چاپش کنند روی کاغذایرانی، یا حتی سنگی. بشود یک کتاب که تمدن اسلامی_ایرانی ازش چکه می‌کند. چیزی خوبتر از قبلی‌ها. همان‌که جایش خالیست وسط قفسه این دنیا. که نبودش چروک می‌‌اندازد پیشانی پدر را. بلد است، اندیشه تولید کند و نور. آن‌وقت چه؟ اصلا چرا کتاب‌هایمان را صادر نکنیم!؟ مگر همین از دماغ فیل افتاده‌ها نبودند که کتاب‌های پزشکی و علمی مارا دزدیدند برای خودشان. حتما روایت‌ها و قصه‌های ایرانی هم می‌تواند جریانی باشد توی رگ‌های خشکیده این جهان...