#عشق_ارادت_به_امام_زمان خود
#امام_باقر علیه السلام
🌺 از خراسان آمده بود تا مدینه. تمام راه را پای پیاده طی کرده بود. روزها راه پیموده بود و شبها را با هزار ترس و خوف از خطرهای مختلف، در بیابانها و کاروانسراها سر کرده بود.
حالا تمام سختیها پایان یافته و لحظهی وصال پیش رویش بود. چشمان مشتاقش به جمال نورانی محبوب بیمانندش روشن شده بود. دلش از شوق لرزید و برای نشان دادن اوج عشق و ارادتش، تاولها و زخمهای پایش را به شهادت گرفت. به مولا (ع) نشانشان داد و گفت: محبّت و عشق شما مرا چنین مشتاقانه به اینجا کشانده و این گونه مجروحم ساخته است.
امام مهربان، خوب میدانست بهترین مرهم برای زخم جسم و روح این شیعهی شیدا چیست. لبخند دلانگیزش را با طراوت این جمله کامل کرد: «اگر سنگی ما را دوست بدارد، خدا آن را با ما محشور خواهد کرد. آیا دین، چیزی جز محبّت و دوستداشتن است؟»
کاش میدانستم آن لحظه چه بر دل آن مرد گذشت! آیا دردی در زخمهایش باقی ماند؟ یا اشتیاق این مژده، بهشت را از همان لحظه در جسم و جانش جاری کرد و تسکینش بخشید؟
✍️ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 22.
💠@vaghfemahdavi