💝 چند خاطره کوتاه و زیبا از شهید آیتالله رئیسی (برگرفته از کتاب رئیسی عزیز)
💠 خاطره اول:
یکی از فعالین مجازی کلیپی ساخته بود
درباره حاج آقا ترکیبی از تهمت و بدگویی
و قضاوت ناعادلانه که معلوم نبود چطور جمعشان کرده
بچه ها کلیپ را به ایشان نشان دادند.
منتظر بودم عکس العملش را ببینم.
🔹او اول لبخند زد بعد هم چیزی گفت که
هیچ وقت از ذهنم نمی رود: «ما اگه
بخوایم وقتمون رو صرف این چیزا بکنیم
کار زمین میمونه این چیزا اصلا مهم نیست
مهم اینه که کار مردم راه بیفته»
📚 کتاب رئیسی عزیز، ص ۱۰۴
🔆🔅🔆🔅🔆
💠 خاطره دوم:
تعبیر ( قاضیها سنگدلند ) هیچوقت به او نچسبیده.
بارها دیدم برای دردهای مردم اشک میریخت.
دهه محرم رفتم مشهد. حاج آقا تأکید کرد:
( زندان هم برو برای بازدید. ) رفتم.
بهقدری مشکلاتشان زیاد بود که چند روزی
را آنجا ماندم و درگیر اموراتشان شدم.
🔹برگشتم تهران؛ دفتر #ریاست_جدید_قوه_قضائیه.
ساعت نه شب بود که گزارشم از زندان به پایان رسید.
حاج آقا بلند شد. عرض اتاق را میرفت و میآمد و با دست
میزد روی پایش.
🔸پرسیدم: ( چرا انقدر کلافهاید؟ )
پر بغض گفت: ( این گزارش خیلی تلخ بود.
من جواب خدا رو چی بدم؟
اینو سریع آماده کنیم ببریم خدمت آقا.
🔹برد و تا دستور را نگرفت و مشکل را حل نکرد، خیالش آسوده نشد.
اینو سریع آماده کنیم ببریم خدمت آقا. )
📚 کتاب رئیسی عزیز، ص ۴۷
🔆🔅🔆🔅🔆
💠 خاطره سوم:
از محرم سال ۹۵ میشناختمش.
از همان پانزده روزی که آستان قدس رضوی
را بانی پذیرایی از #زائران_اربعین در مرز مهران کرد
و ما دخترهای قمی شدیم خادمشان.
🔸برای خداقوت و سرکشی به
خدمترسانیها، آمد مرز
📚 کتاب رئیسی عزیز، ص ۹
🇮🇷 پیام های بیشتر در كانال وقت سحر در پيام رسانهاى ایتا و سروش:
👇👇👇
🚩 @vaghtesahar