eitaa logo
وحدت وجود
373 دنبال‌کننده
539 عکس
506 ویدیو
167 فایل
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅༼﷽༽༅࿇༅࿐ྀུ༅𖠇 برخیز و به نزد آن #نکونام درآی در صحبت آن یار دلارام درآی زین دام بُرون جه و درآن دام درآی از در اگرت براند از بام درآی ─༅࿇༅࿐ྀུ༅𖠇✨𖠇༅࿐ྀུ༅࿇༅─
مشاهده در ایتا
دانلود
وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴿١٣﴾ جاثیه آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است به سود شما رام كرد؛ همه از اوست. قطعاً در اين [امر] براى مردمى كه مى‌انديشند نشانه‌هايى است. (۱۳) همانطور که می دانیم نام کامل فص آدمی “فص حکمه الهیه فی کلمه آدمیه” است یعنی شخصی که همانند حضرت آدم (ع) انسان کامل می باشد جانشین اسم “الله” است که اسم”الله” در مرتبه واحدیت، تمامی اسمای حسنای خداوند را در خودش یکجا دارد و حقیقت انسان کامل یعنی عقل اول نیز چون مظهر و خلیفه و سایه همان اسم در مرتبه عالم خارجی می باشد تمامی مخلوقات را در خود یکجا دارد و هر مخلوقی غیر از انسان کامل بسته به اینکه مظهر چه اسمی از اسمای زیر مجموعه اسم”الله”باشد صرفا ویژگی و خصوصیات همان اسم را در خودش ظهور و بروز می دهد اما انسان کامل چون خلیفه جامع ترین اسم خداوند یعنی اسم اعظم”الله” می باشد پس بقیه مخلوقات که مظهر اسمای جزیی تر هستند تابع و فرمانبردار و زیر مجموعه انسان کاملی می باشند که تمامی آنها را در بر دارد. در واقع همانگونه که بقیه اسمای حسنای خداوند در اسم “الله”فانی می باشند و به طفیلی آن اسم اعظم در مرتبه واحدیت ظهور می کنند، تمامی مخلوقات عالم آفرینش نیز در حقیقت انسان کامل یعنی عقل اول فانی می باشند و به طفیلی عقل اول در عالم خارجی ظهور می کنند. البته می دانیم که حقیقت انسان کامل فراتر از جسم مادی اوست و به عنوان جامع ترین مخلوق خداوند همه کائنات را در خودش غرقه کرده است. 
پس حقیقت انسان کامل همانند آینه ای می باشد که انعکاس تمامی اسمای حسنای خداوند را دم به دم در صورت مخلوقات جزئی عالم می تاباند یعنی واسطه فیض برای آنها می باشد. اصولا هر خلیفه ای دو ویژگی دارد:  اول اینکه ویژگیهای کسی که به نیابت از او کار میکند را داشته باشد و دوم اینکه صفات کسانی که برای فیض رسانی به آنان خلیفه شده است را داشته باشد. طبق مطالب فص آدمی هر دو ویژگی فوق در انسان کامل جمع شده است یعنی هم صفات خداوند در او ظهور کرده است و هم بر صفات مخلوقات احاطه دارد تا بدین شکل بتواند فیض را از آن یکی گرفته و به آن دیگری برساند. کل عالم امکان از منظر عرفا انسان کبیر نام دارد و به دلیل تطابقی که با انسان دارد گاهی هم واژه عالم صغیر را برای انسان ها به کار میبرند. تا قبل از خلق انسان عالم که در حکم انسان کبیر است همانند جسمی بود که فاقد روح بود و یا همانند آینه ای بود که جلا داده نشده بود و به کمال خود نرسیده بود و به همین دلیل تجلی کمالات خداوند را به طور شفاف منعکس نمی کرد و طریقه خدا این است که اگر چیزی را بیافریند کمالات و استعدادات آن را هم به او می دهد. پس همانطوری که خداوند وقتی جنین انسانی را آفرید از روح خود در آن دمید و آن را این گونه به کمال رسانید، عالم خلقت را هم با آفرینش انسان کامل به کمال می رساند چون انسان کامل به منزله روح عالم خلقت(انسان کبیر)و جلای آینه آفرینش و کمال عالم امکان می باشد.پس خداوند همانطوریکه برای تک تک انسانها پس از شکل گیری بدنشان در رحم ها روحی را می آفریند برای کل عالم امکان هم که به منزله انسان کبیر است روحی را به نام(انسان کامل) آفرید.سوالی که ممکن است پیش آید این است که اگر طبق تعالیم دینی، عالم آفرینش به طفیلی انسان کامل ظهور می کند پس قبل از انسان کامل چطور خلقت عالم انجام گرفته است و جواب هم این است که منظور از انسان کاملی که عالم به طفیلی او ظهور می کند حقیقت انسان کامل یعنی عقل اول می باشد نه جسم مادی او، چرا که همان جسم مادی او نیز همانند بقیه مخلوقات به طفیلی عقل اول که همان حقیقت انسان کامل است، خلق شده است
وحدت وجود
پس حقیقت انسان کامل همانند آینه ای می باشد که انعکاس تمامی اسمای حسنای خداوند را دم به دم در صورت مخ
در حدیث از معصوم(ع)روایت شده است : نحن الآخرون السابقون یعنی گرچه جسم مادی ما در آخرین مرتبه خلقت که همان دنیای اسفل سافلین می باشد، پدیدار گشته است ولی حقیقت نورانی ما بر تمام عوالم امکانی سبقت گرفته است و مقدم می باشد. در واقع جامعیت انسان کامل از عقل اول که والاترین مخلوق خداوند می باشد تا عالم ماده که پایین ترین مرتبه خلقت است را در برگرفته است پس انسان کامل در سرتاسر کائنات حضور دارد. در زیارت جامعه کبیره می خوانیم: ذکْرُکُم فِى الذّاکِرینِ وَ أسْماؤُکُمْ فِى الأْسْماءِ وَ أجْسادُکُمْ فِى الْأجْسادِ وَ أرْواحُکُمْ فِى الأْرْواحِ وَ أنْفُسُکُمْ فِى النُّفُوسِ وَ آثارُکُمْ فِى الآْثارِ وَ قُبُورُکُمْ فِى الْقُبُورِ در [ زبان ] ذكر كنندگان است و نام هاى شما ، در ميان نام هاست و پيكرهايتان ، با ديگر پيكرهاست و ارواح شما ، در ميان ديگر روح هاست و جان هايتان ، در زمره جان هاست و آثارتان ، در ميان ديگر آثار است و قبرهايتان ، در شمارِ ساير قبرها  پس از اشاره به جامعیت انسان کامل در ادامه مباحث فص آدمی به شئونات انسان کامل نیز اشاره می شود:  همانطور که هر انسانی اعضا و قوا و جوارحی دارد که با آنها کار می کند فرشتگان هم به همین عنوان برای انسان کبیر که همان عالم خلقت می باشد به سان اعضا و جوارح عمل می کنند و مدبرات امور هستند و تحت اشراف عقل اول کار می کنند و در عالم آفرینش اثر می گذارند پس انسان کامل به علت اتحاد وجودی ای که با انسان کبیر و عالم خلقت دارد همانگونه که جسم عنصری و مادی او اعضا و جوارحی دارد جسم حقیقت اصلی وی نیز قوایی مثل فرشتگان دارد بلکه حتی بدون وساطت آنها هم می تواند در تمام عالم خلقت به اذن الله تصرف کند. در واقع همانطور که اعضا و جوارح انسان ها تحت اشراف عقل آنها کار می کند، فرشتگان نیز تحت اشراف عقل اول که همان حقیقت محمدیه می باشند فعالیت می کنند. خب از ابتدای فص آدمی تا بدین جای بحث روشن شد که: ادامه دارد....
اللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ﴿٨﴾  طه خدايى كه جز او معبودى نيست [و] نامهاى نيكو به او اختصاص دارد. (۸) خب از ابتدای فص آدمی تا بدین جای بحث روشن شد که: اولا اسم “الله” جامع تمامی اسمای حسنی می باشد پس همه اسمای حسنای دیگر از جنود و لشگریان آن اسم هستند.
به تعبیر قرآن کریم در سوره زخرف : وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَـٰهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلَـٰهٌ ۚ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ ﴿٨٤﴾  و اوست كه در آسمان خداست و در زمين خداست، و هموست سنجيده‌كار دانا. (۸۴) و ثانیا انسان کامل خلیفه و جانشین اسم “الله” یعنی جامع ترین اسم خداوند است. و ثالثا چون وسعت هستی خداوند مالکیت آسمان ها و زمین را داراست و بنابراین هم در آسمان خداست و هم در زمین خدایی می کند: پس حقیقت انسان کامل هم که جانشین و خلیفه”الله” می باشد، پادشاهی است که همه آسمان ها و زمین طبق نص قرآن در سوره جاثیه رام و مسخر وی هستند : در نتیجه انسان کامل مطلقا چه در آسمان ها و چه در زمین خلیفه خداوند است. وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴿١٣﴾ جاثیه و آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است به سود شما رام كرد؛ همه از اوست. قطعاً در اين [امر] براى مردمى كه مى‌انديشند نشانه‌هايى است. (۱۳)
و رابعا دانستیم که همانگونه که در انسانهای معمولی، اعضا و جوارح هر شخصی تحت حکم و تسخیر قوه عاقله آن شخص می باشند و ملک او هستند که وی در آنها به اذن خدا تصرف می کند، بر همین قیاس انسان کبیر نیز قوا و جوارحی همانند فرشتگان و بقیه کائنات را در اختیار دارد که همگی تحت اشراف عقل اول فعالیت می کنند. به عبارت دیگر عقل اول به عنوان خلیفه خداوند با شئونات خودش مثل فرشتگان و یا سایر مخلوقات در عالم آفرینش دخل و تصرف می کند. البته نکته مهمی که بایستی بدان توجه داشته باشیم اینست که تصرف فرشتگان و انسان کامل و مخلوقات دیگر مثل ما انسان های عادی در عالم آفرینش با تصرف خداوند هیچ تضادی ندارد چون تصرف های ذکر شده همگی در طول هم هستند یعنی اگر مخلوقات عالم آفرینش و یا فرشتگان کاری انجام می دهند به طفیلی حقیقت انسان کامل که همان عقل اول می باشد کار خودشان را انجام می دهند و خودِ عقل اول نیز به طفیلی خداوند کارهای عالم خلقت را از طریق ظهور در شئونات خودش مثل فرشتگان و یا سایر مخلوقات انجام می دهد؛ پس در نگرش کلی طبق قاعده توحید افعالی هرکس کاری انجام می دهد به طفیلی فیض وجودی خدا که از طریق عقل اول به کارش افاضه می گردد آن کار را  انجام می دهد که از این فیض در برخی تعابیر قرآنی و روایی با عنوان(اذن)یاد شده است و در بخشهایی از قرآن با عنوان مدد هم نام برده شده است:
كُلًّا نُّمِدُّ هَـٰؤُلَاءِ وَهَـٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ ۚ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا ﴿٢٠﴾ هر دو [دسته:] اينان و آنان را از عطاى پروردگارت مدد مى‌بخشيم، و عطاى پروردگارت [از كسى‌] منع نشده است. (۲۰) آیه فوق در سوره اسراء می گوید که ما هم بدکاران و هم نیکوکاران را با مدد وجودی خودمان کمک می دهیم و بخشش پروردگارت از هیچ کس دریغ نمی شود. منظور از مدد و کمک کردن در آیه فوق همان اعطای وجود به کارهای خوب یا بد ماست که بدون آن وجود هیچ کاری را نمی توانیم انجام دهیم بلکه خودمان نیز معدوم می شویم. می دانیم که هر قوه ای از قوای انسانی وظیفه خود را دارد و از کار سایر قوا خبر ندارد مثلا چشم فقط می بیند و گوش فقط می شنود؛ البته در میان اسمای حسنای خداوند نیز همین روال بر قرار است مثلا اسم “مضل” فقط گمراه می کند و اسم “هادی” فقط هدایت می کند و همچنین در میان فرشتگان هم هر کدام کار از آنها کار مخصوص به خودشان را انجام می دهند و از ما فوق خودشان بی خبرند و صد البته این قاعده در سرتاسر عالم خلقت جاریست یعنی هرچند کسی که در مرتبه بالاتر است نسبت به پایین تر از خودش اشراف دارد ولی نسبت به مراتب بالاتر از خودش یا بی خبر است و یا آگاهی اجمالی و اندکی به اندازه ظرفیت خودش دارد.
امام رضا(ع) در کتاب شریف عیون اخبار الرضا می فرمایند: “اسم” صفتی برای موصوف است؛ یعنی ذات خداوند که همان موصوف می باشد با ظهور در یکی از صفاتش یک اسم را متجلی می کند پس خودِ ذاتِ وجود و جامعیت خداوند در تمامی اسمای حسنی حضور دارد ولی در هر کدام از آنها فقط یکی از صفاتش را ظهور می دهد، مثلا ذات وجود با صفت علم می شود علیم و همان ذاتِ وجود با صفت غفران می شود غفور و… . دانستیم که فرشتگان نیز در حکم اعضا و جوارح و قوای انسان کبیر(عالم خلقت) می باشند پس همانگونه که ذات خداوند در همه اسمای حسنی حضور دارد ولی در هیچ کدام از آنها خودش را به طور کامل ظهور نمی دهد، جامعیت انسان کبیر(عالم خلقت) هم در تمامی فرشتگان حضور دارد ولی در هیچ کدام از آنها به طور کامل ظهور نمی کند بلکه در هر کدام فقط به صورت آن وصفی که فرشته مد نظر دارد و مسؤولیتی که در عالم به عهده او گذاشته شده است ظهور می کند. پس طبیعیست که فرشتگان هم مثل چشم و گوش و سایر قوای انسان از حقایق بالاتری که در آنها ظهور نکرده است بی خبر باشند همانگونه که در میان اسمای حسنی اسم “مضل” به عملکرد اسم “هادی” توجهی ندارد و اسم ” هادی ” نیز به عملکرد اسم ” مضل ” کاری ندارد ؛ اما اسم ” الله ” که  جامع همه اسمای حسنی می باشد از عملکرد تمامی اسمای جزئی که در خودش فانی کرده است خبر دارد و انسان ها نیز چون بر چشم و گوش و سایر اعضا و جوارح خودشان جامعیت دارند از عملکرد تک تک آنها اطلاع دارند؛ بر همین قیاس انسان کبیر نیز چون از مرتبه عقل اول بر تمامی فرشتگان جامعیت دارد به عملکرد تک تک آنها علم دارد هر چند فرشتگان چون زیر مجموعه او می باشند به حقیقت انسان کامل در مرتبه عقل اول، علم ندارند. در واقع همین عدم اطلاع باعث شد تا آنها نسبت به خلقت انسان واکنش نشان دهند و او را فاسد و خونریز تلقی کنند. به علاوه جامعیت انسان کبیر که فرشتگان از مظاهر جزئی و فروعات و شئونات و قوای آن می باشند در تک تک آنها حضور دارد هرچند ظهوری نداشته باشد و حضور همین جامعیت در فرشتگان سبب شد تا آنها اینگونه بپندارند که لابد خودشان خدا را با اسم جامع می پرستند و اینگونه نتیجه بگیرند که حتما خلیفه کامل و جامعی برای حق تعالی هستند برای همین خطاب به خداوند اینگونه گفتند: .....نحن نسبح بحمدک و نقدس لک....{۳۰} بقره حال آنكه ما با ستايش تو، [تو را] تنزيه مى‌كنيم؛ و به تقديست مى‌پردازيم.» در واقع آنها نمی دانستند که ممکن است مخلوقی باشد که صفاتی را که آنان تک تک دارند به طور یکجا در خودش داشته باشد به نحوی که نه تنها از تمام فرشتگان بالاتر است بلکه همه فرشتگان خودشان هم از شؤونات آن مخلوقی باشند که هر چه همه خوبان دارند او یکجا دارد و علاوه بر یکجا داشتن کمالات همه فرشتگان حتی کمالاتی را هم دارا می باشد که ممکن است هیچ کدام از فرشتگان آن کمالات را نداشته باشند یعنی نسبت به اسمایی از وجود لایتناهی آگاهی داشته باشد که فرشتگان به علت عدم دسترسی و آگاهی به آنها نتوانسته اند وجود مطلق خداوندی را از طریق آن اسماء تسبیح و تحمید کنند ولی انسان کامل هنگامی که خلق شد چون با فنای در اسم جامع”الله” خلیفه تمامی اسمای حسنای خداوند شده بود او را با تمامی آن اسماء حمد و تسبیح می کند در حالی که فرشتگان فقط با همان اسم های خاصی که هر کدام از آنها را ظهور داده است خداوند را حمد و تسبیح می کنند. در ادامه فص آدمی شیخ اکبر متذکر این نکته می شود که همان جامعیت انسان کبیر که در کل عالم آفرینش ساطع شده است علاوه بر فرشتگان در انسان ها نیز حضور دارد هرچند ظهور ندارد پس نباید ما نیز مثل فرشتگان دچار آن اشتباه شویم و فکر کنیم که کامل و تمام هستیم چون آنان هم به دلیل همین جامعیتی که در همه مخلوقات ساری و جاریست دچار این مغلطه شدند؛ جامعیتی که به آن اشاره شد فقط در حقیقت انسان کامل که همان عقل اول است به طور تمام و کمال ظهور دارد ولی در دیگر مخلوقات هرچند حضور دارد ولی ظهور ندارد بلکه فقط برخی از جهات خودش را ظهور می دهد. با تدبر در نکات قرآنی گفته شده دو نکته مهم در فص آدمی روشن می گردد: یکی اینکه چرا به انسان کامل خلیفه الله و جانشین اسم “الله” می گویند؟ و دوم اینکه چرا بر خلاف انسان کامل، مخلوقات دیگر فقط مظهر اسم های جزئی خداوند می باشند نه مظهر اسم جامع “الله” که سایر اسمای حسنی را نیز در بردارد. ادامه دارد...
توضیح عرفانی مفهوم “ ” در : اما نکته آخری که شیخ اکبر محیی الدین در فص آدمی بدان اشاره می فرمایند، توضیحی عرفانی پیرامون مفهوم واژه تقوا می باشد؛ تقوا یعنی چیزی را به عنوان ((وقایه: پوشش و سپر))در مقابل چیز دیگر مورد استفاده قرار بدهیم.البته این واژه معمولا در عرف شریعت به این معنی گرفته شده است که اراده و اختیار انسان سپر او در دفع معصیت باشد اما در معنای دقیق عرفانی عبارت((اتقوا الله))دو معنی می دهد: یکی اینکه خداوند را وقایه و پوشش خود سازیم و بدین صورت تمام نیکی هایی را به ما می رسد به او نسبت دهیم: ما اصابک من حسنه فمن الله و یکی هم اینکه خود را پوششی برای او قرار دهیم تا تمام بدی هایی که به ما می رسد را از خودمان ببینیم و نه از خدا: ما اصابک من سیئه فمن نفسک در واقع بدی ها چون همان نبود خوبی هستند به محدودیت ماهیت ها و مخلوقات بر می گردد که منشأ شرور و نقص ها هستند اما خوبی ها چون یک کمال وجودی می باشند به وجود مطلق خداوندی بر می گردند: بیدک الخیر شیخ اکبر ابن عربی(قدس سره) در پایان فص آدمی اشاره می کند که تمام معارفی که در ” فص حکمه الهیه فی کلمه آدمیه ” گفته شد صرفا به همان اندازه ای بود که برای بیان آنها مامور بوده است و نه تمام آن چیزی که خودش از حقایق نهفته در خصوص خلیفه الله بدست آورده است. ایشان بیان می کنند که در تمام فصوص آینده کتاب فصوص الحکم نیز که هر کدام از فص های آن درباره حقیقت وجودی یکی از تجلیات تامه خداوند یعنی انبیاء بزرگوار(ع)می باشد فقط طبق همان اندازه ای که در مرتبه ام الکتاب برای بیان کردن آنها به او اذن داده شده است سخن خواهد گفت و اگر قصد بیان کردن بیش از آن مقدار را داشته باشد، مقامی که وی در آن قرار دارد مانع انجام این کار می گردد. البته از نگرش دقیق نکته ای که شیخ اکبر(ره) بیان فرمودند درباره بقیه انسان ها نیز صدق می کند یعنی همه ما فقط و فقط به همان اندازه و مقداری که در مراتب قبلی وجود برایمان مقدر شده است کارهایمان را انجام می دهیم منتها عرفای بزرگ اسلامی این حقیقت خارجی را شهود هم می کنند.
☘خلیفه الله :☘ حال اگر واسطه ها را حذف کنیم شخص پیامبر اکرم(ص) که در بین انسان ها حضور می یابند خلیفه اسم “الله” می باشند یعنی ” خلیفه الله ” هستند و از آنجاییکه خلافت خودِ اسم “الله” هم سایه و تجلی خلافت احدیت ذاتی برای هویت غیبیه بود باز هم واسطه ها را حذف می کنیم و می گوییم که ” خلیفه الله ” بودن شخص پیامبر(ص) سایه و تجلی خلیفه بودن احدیت ذاتی برای هویت غیبیه می باشد چون همان خلافت هویت غیبیه است که از مرتبه احدیت ذاتی یکی پس از دیگری در عوالم پایین تر وجودی متجلی گشته است تا به شخص پیامبر اکرم(ص) در عالم انسان ها رسیده است. به بیان دیگر همانطور که خلیفه هویت غیبیه یا همان احدیت ذاتی به نمایندگی از هویت غیبیه بر تمام اسماء و صفات وجودی حکمرانی می کند اسم” الله ” نیز بر صورت علمی انسان کامل حکمرانی می کند و صورت علمی انسان کامل نیز بر عقل اول حکمرانی می کند و عقل اول هم بر شخص پیامبر اکرم(ص) که در میان انسانها حضور دارند، حکمرانی می کند. همچنین همانطور که خلیفه هویت غیبیه فیض هویت غیبیه را از طریق عبور از خودش به اسم”الله” که جامع ترین اسم خداوند است، می رساند اسم “الله” هم فیض دریافت شده را به حقیقت علمی انسان کامل که جامع ترین صورت علمی است می رساند سپس حقیقت علمی انسان کامل نیز فیض خداوند را به عقل اول که جامع ترین مخلوق است می رساند و تا اینجای کار همه موارد ذکر شده حقایقی تکوینی بودند اما در مرتبه آخر شخص پیامبر اکرم(ص) در بین انسان ها حضور پیدا می کنند و در قالب معارف دینی مراتب قبلی را توضیح می دهند تا انسان ها بر مبنای نگرش صحیحی که نسبت به وجود لایتناهی بدست می آورند در مسیر سعادت و خوشبختی خود گام بردارند و این بخش آخر مربوط به حقیقت تشریعی می باشد که در قالب معارف دینی بیان می شود و کاملا منطبق بر عالم خارجی می باشد چون شخص پیامبر اکرم(ص) با فنای در عقل اول آن معارف را از مراتب بالایی وجود دریافت می کنند و برای ما بیان می نمایند و عقل اول نیز فیض خداوند را با عبور از حقیقت نورانی خودش به مخلوقاتی می رساند که هر کدام سایه یکی از اسمای حسنی هستند. پس شخص پیامبر(ص) سایه عقل اول است و عقل اول سایه صورت علمی انسان کامل در علم خداوند است و صورت علمی انسان کامل هم خلیفه اسم اعظم ” الله ” است که چون این اسم بقیه اسماء را در بردارد حقیقت نورانی پیامبر (ص) نیز بقیه مخلوقات را در حیطه خود دارد. حال اگر حجاب و تعین اسم ” الله ” کنار رود به خلیفه هویت غیبیه یعنی همان احدیت ذاتی می رسیم که در واقع همین خلیفه هویت غیبیه بوده است که اسم ” الله ” را ظهور داده است. پس ریشه اسم ” الله ” به خلیفه هویت غیبیه بر می گردد که چون صورت علمی انسان کامل سایه اسم ” الله ” است ریشه خلیفه بودن شخص پیامبر(ص) در بین انسانها در نهایت به همان خلیفه هویت غیبیه باز می گردد. در واقع خلافتی که در مراتب بعدی وجود مطرح می شود، سایه و تجلی خلافت خلیفه هویت غیبیه می باشد که در مراتب پایین تر وجودی منعکس می گردد. اما در  ( ) اشاره شد که خلیفه باید دو ویژگی داشته باشد: یکی اینکه با کسی که خلیفه او شده است،از یک جهت سنخیت داشته باشد تا بتواند فیض را از او بگیرد.  و دوم اینکه با کسانی که بر آنها خلافت می کند هم سنخیتی داشته باشد تا بتواند فیضی که گرفته است را به آنان برساند. احدیت ذاتی مثل بقیه مراتب وجودی با هویت غیبیه هیچ نسبتی ندارد پس فیض فیض هویت غیبیه را فقط در آینه تعین خودش مشاهده می کند و در مرتبه بعدی با عبور دادن  این فیض از خودش ، اسماء و صفات را ظهور می دهد و نیز مخلوقات را چه در ذاتشان و چه در صفاتشان و چه در افعالشان تغذیه می کند و ظهور می دهد. اما یک خلیفه هیچ وقت مستقل از مرتبه بالایی کار نمی کند بلکه چون مندک در مرتبه بالاتر از خودش می باشد سراپا مطیع فرمانی است که از مرتبه بالایی دریافت می کند؛ همین طور در عالم ما انسان ها هم پیامبر اکرم(ص)به طفیلی عقل اول است که بر انسانهای دیگر خلافت می کنند؛ باز بر همین روال عقل اول هم به طفیلی صورت علمی انسان کامل بر کائنات خلیفه شده است و صورت علمی انسان کامل هم به طفیلی اسم اعظم”الله”  بر بقیه ماهیات در مرتبه علم خداوند خلافت می کند و نیز اسم “الله” به طفیلی احدیت ذاتی بر سایر اسمای حسنی خلافت می کند و این مرتبه یعنی احدیت ذاتی یا همان خلیفه هویت غیبیه اصل و ریشه تمام خلافت ها در عوالم پایین تر وجودی می باشد. البته در مرتبه احدیت ذاتی نیز خلیفه هویت غیبیه کار خلافت را به طفیلی فیض وجودی هویت غیبیه و با فنای در او انجام می دهد و نه مستقل از او؛ اما خودِ هویت غیبیه به هیچ وجه خلیفه چیز دیگری نیست چون همان حقیقت محضه وجود است و بالاتر از حقیقت وجود چیزی فرض ندارد که بتوان خلیفه آن شد.
هدایت شده از شرح فصوص استاد طاهرزاده
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅༼﷽༽═༅࿇༅࿐ྀུ༅𖠇 ( )۲۷ جلسه ─༅࿇༅࿐ྀུ༅𖠇✨𖠇༅࿐ྀུ༅࿇༅─ استاد اصغر طاهرزاده 🆔https://eitaa.com/joinchat/1796145367Ccd5f763005
هدایت شده از شرح فصوص استاد طاهرزاده
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅༼﷽༽═༅࿇༅࿐ྀུ༅𖠇 ( )۲۷ جلسه ─༅࿇༅࿐ྀུ༅𖠇✨𖠇༅࿐ྀུ༅࿇༅─ استاد اصغر طاهرزاده 🆔https://eitaa.com/joinchat/1796145367Ccd5f763005