eitaa logo
واجب فراموش شده 🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
118 فایل
💕 #خُداونـدا #بی_نگــاهِ لُطفــــِ #تــــُ هیچ ڪاری #بـــــِ سامان نمیرِسَــد 😍 نگــاهَـــت را از مــا نَــگـــیـر 🌸 ارتباط با مدیر کانال ↶ ↶ @man_yek_basiji_hastam 🌸 تبادلات ↶ ↶ @Sarbazeemam110
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم 🔰 همـــایـــش مجازی و بزرگ ❓چگونه با امر به معروف و نهی از منکر ، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را یاری کنیم؟؟ سخنران: استاد ارجمند کشوری آقای علی تقوی مدرس حوزه و دانشگاه زمان: یکشنبه ۳٠ آذر ماه ساعت ۱۷ - ۱۵:۴۵ جهت ثبت نام مشخصات زیر را فقط به یکی از آی دی ها در پیام‌رسان‌های ایتا، سروش و بله بفرستید. ✅نام و نام خانوادگی ✅شماره تماس ثبت نام برادران: @Man_yek_Basiji_hastam ثبت نام خواهران: eitaa.com/Narges312 🌺 eitaa.com/Rihanee 🌺 ble.ir/Narges312 🌺 sapp.ir/Narges312 🌺 ble.ir/Rihanee 🌺 sapp.ir/rihanee1361 عزیزان این جلسه مختص کسانی است که هنوز وارد کانال های آموزش مجازی استاد تقوی نشده اند. به دلیل ظرفیت محدود جلسه، از پذیرفتن افراد آموزش دیده، معذوریم. 😊 لطفا تا میتوانید این پیام را نشر دهید تا همگان با ظرافتهای امر به معروف ونهی از منکر آشنا شوند. 🌹 ❌❌ثبت نام اعضاء کانال های آموزش، به دلیل اتلاف وقت مدیران ثبت نام، اشکال شرعی دارد. ❌❌ # بی_تفاوت_نباشیم @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚جذب حداکثری و دفع حداقلی در مکتب حاج قاسم🌷 یادبگیریم که چطور جمهوری اسلامی وانقلاب رو حفظ کنیم💚 @Vajebefaramushshode
🔺 ❗️ ✨تذکری از جنس غیرت✨ چند روز پیش داشتم تو خیابان انقلاب راه میرفتم 🚶 که به پاساژ مهستان برسم. یه خانم و آقایی داشتند با هم می‌رفتند.👫 وضعیت حجاب خانم خیلی بد بود؛ 😓 طوری که تو خیابون همه داشتند نگاهش می کردند.👀 اون آقایی هم که همراهش بود ورزشکارو هیکلش هم مثل بادی بیلدینگ کارا بود. با خودم گفتم بگم یا نگم!🤔 تو همین فکر بودم که گفتم فوقش یه کتک مفصل میخورم ولی باید تذکر بدم.😊 اون آقا رو صدا کردم و بهش گفتم: حجاب این خانم که همراه شماست اصلا مناسب نیست لطفاً بهشون بگید حجابشونو درست کنند. 😶 اومدم رد بشم و برم، اون آقا گفت: به تو ربطی داره اصلا؟ بزنم صورتتو داغون کنم؟! آخه تو فضولی به درد نخور!! 😡 خلاصه من پیش خودم گفتم من که کتک رو خوردم بزار تذکرمو بدم. بهش گفتم: از اونجایی که من روی ناموس خودم حساسیت دارم خیلی بهم برخورد مردای نامحرم دارند از روی شهوت به این خانم که همراه شماست نگاه می‌کنند و به خودم اجازه ندادم بی تفاوت از کنار شما رد شم و این شد که بهتون گفتم. 😇 قیافه آقای اصلا یه جوری شد😳 انگار یه پارچ آب یخ بریزی رو سرش!! 🙁 من از کنارش رد شدم و رفتم که یهو دیدم صدام میکنه و میگه وایسا کارت دارم! رسید بهم؛ باهام روبوسی کرد 😙 و گفت: خیلی مردی!! هنوزم هستند آدم هایی که مردم رو مثل ناموس خودشون میدونند و بعدم تشکر کرد و رفت به اون خانم گفت حجابتو درست کن. ✅ 📚 منبع: کتاب «از یاد رفته،جلد ۲» مجموعه خاطرات و ص ۳۳ و ۳۴ ❤️ به ما بپیوندید👇 @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 گوهرشاد🔸 🔰 شبکه مردمی فعالان عفاف و حجاب سایت و کانال های جامع اخبار و محتوای عفاف وحجاب سایت: http://goharshad1.ir ایتا: https://eitaa.com/goharshad1_ir سروش: https://what.sapp.ir/goharshad1_ir گپ: https://gap.im/goharshad1_ir بله: https://ble.ir/goharshad1_ir تلگرام: https://t.me/goharshad1_ir ♦ شبکه مردمی گوهرشاد را به دیگران معرفی کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 یکی از عوامل بسیار مهم در بهبود روابط زن و مرد و نیز آن به‌کارگیری جملات زیبا و امیدبخش در زندگی مشترک است. گاهی در خلوت خود فکر کنید و متناسب با روحیه‌ی همسرتان بسازید و آنها را در مواقع حسّاس بر زبان جاری کنید. 💠 جملات امّا امیدبخش و لذّت‌بخش می‌تواند روابط شما را گرم و صمیمی نگه دارد. جملاتی مانند: 🔸 همه جوره دارم 🔸 برام مهمه 🔸 حرفهات همیشه میکنه 🔸 خیلی زود میشم 🔸 دیدن ناراحتیت را ندارم 🔸 دوست دارم با تو بخورم 🔸 و جملات دیگر @Vajebefaramushshode
واجب فراموش شده 🇵🇸
"والدین موفق چه ویژگی‌هایی دارند؟!" 2⃣ قوانین ثابتی را تعریف کنید: بهترین پدر و مادر آنهایی هستند
"والدین موفق چه ویژگی‌هایی دارند؟!" 3⃣ عدالت را برقرار کنید: یکی دیگر از ویژگی‌هایی که والدین موفق باید در خود تقویت کنند، عادل بودن است. این مورد به خصوص برای پدر و مادرهایی که چند فرزند دارند، بسیار لازم است. والدین عادل، بین فرزندانشان فرق نمی‌گذارند. از طرف دیگر آنها انعطاف‌پذیرند، یعنی با توجه به شرایط عمل می‌کنند. به عنوان مثال اگر یک بار فرزند شما اشتباه کرد، نباید بدترین مجازات را برای او در نظر بگیرید، به او اجازه دهید که از اشتباهش درس بگیرد. در صورت تکرار اشتباه، شما می‌توانید تنبیهات را نیز شدت بخشید. تصمیماتی بگیرید که به نفع فرزند خودتان است، نه به نفع شما. اگر شما عدالت را در مورد فرزندانتان به کار گیرید، آنها نیز به شما احترام خواهند گذاشت. ✍ ادامــــه دارد... @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 6⃣4⃣ #قسمت_چهل_وششم برگشتم بہ سمت صدا،👤حمیدے بود از دوست هاے سهیل
❣﷽❣ 📚 •← ... 7⃣4⃣ همونطور ڪہ راہ میرفتیم گفت: _اوهوم داشت با چند نفر حرف میزد تو و حمیدے رو دید، چنان بہ حمیدے زل زدہ بود شاخ درآوردم.☺️ با تعجب گفتم: _وا!😟 سرش رو تڪون داد: _والا! رسیدیم جلوے ورودے دانشگاہ باشیطنت گفت: _مبارڪہ خواهرم،هے از این عاطفہ بد بگو بیین بختتو باز ڪرد! با خندہ زل 😄زدم بهش و چیزے نگفتم ادامہ داد: _منو بگو ڪہ اون بنیامینشم سراغم... نتونست حرفش رو ادامہ بدہ،دخترے محڪم بهش خورد و جزوہ هاش ریخت.😥📃📗📓 بهار با حرص گفت:😬 _عزیزم چرا عینڪتو نمیزنے؟ با تحڪم گفتم: _بهار!😐 نگاهے بهم انداخت و با اخم گفت: _یہ لحظہ فڪر ڪردم از این قضیہ ے عشق هاے برخورد جزوہ اے برام اتفاق افتادہ،میبینے ڪہ دخترہ!☹️😄 دختر هاج و واج زل زدہ بود بہ بهار، سرم رو انداختم پایین و ریز خندیدم.😄 خوابم پریدہ بود! .... 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
❣﷽❣ 📚 •← ... 8⃣4⃣ روے مبل لم دادہ بودم، ڪتاب رو ورق زدم و ڪمے از شیر ڪاڪائوم🍺 نوشیدم. موهام ریختہ بود روے شونہ هام و ڪمے جلوے دیدم رو گرفتہ بود. مادرم از آشپزخونہ وارد پذیرایے شد و گفت:😊 _خرس گندہ موهاتو ببند،ڪور میشے بچہ! همونطور ڪہ سرم توے ڪتاب بود گفتم: _بالاخرہ خرس گندہ ام یا بچہ؟😄 مادرم پوفے ڪرد و گفت:😬 _فقط بلدہ جواب بدہ! لبخندے زدم 🙂و دوبارہ مشغول نوشیدن شیرڪاڪائو 😋شدم. مادرم با حرص گفت: _واے هانیہ چقدر بیخیالے تو؟! الان شهریار و عاطفہ میرسن! دستم رو گذاشتم روے دستہ ے مبل و سرم رو بہ دستم تڪیہ دادم: _مامانے میگے شهریار و عاطفہ،نہ رییس جمهور! یہ شام میخواے بدیا چقدر هولے!😌 مادرم اومد ڪنارم و لیوان شیرڪاڪائوم رو برداشت. ڪتاب رو بستم و زل زدم بہ مادرم ڪہ داشت میرفت تو آشپزخونہ. _آخہ یہ پاگشاے دوتا عتیقہ انقدر مهمہ نمیذارے من استراحت ڪنم؟☺️ مادرم نگاہ تندے😠 بهم انداخت و گفت: _میگم بچہ ناراحت میشے، حسودے میڪنے! مادرم بے جا هم نمے گفت،نبودن شهریار تو خونہ آزارم مے داد و ڪمے حساسم ڪردہ بود!😕 از روے مبل بلند شدم و گفتم: _وا چہ حسادتے؟! صداے زنگ آیفون بلند شد،مادرم سرش رو تڪون داد و گفت: _لابد فاطمہ اینان! بہ من نگاهے ڪرد و گفت:🙁 _سر و وضعش رو! بیخیال رفتم سمت آیفون و گفتم: _مامان ساعت سہ بعدازظهرہ،شام میخوان بیان! گوشے آیفون رو برداشتم: _بلہ! صداے زن غریبہ اے پیچید: _منزل هدایتے؟ +بلہ. _عزیزم مادر هستن؟ با تعجب بہ مادرم ڪہ هے میگفت ڪیہ نگاہ ڪردم و گفتم: _بلہ! دڪمہ رو فشردم و گفتم:😟 _غریبہ ست با تو ڪار دارہ! مادرم بہ سمت در ورودے رفت، من هم رفتم پشت پنجرہ. زن محجبہ اے وارد حیاط شد،مادرم بہ استقبالش رفت و مشغول صحبت شدن! حدود پنج دقیقہ بعد مادرم با دست بہ خونہ اشارہ ڪرد و با زن بہ سمت ورودے اومدن. سریع دویدم بہ سمت اتاقم، وضعم آشفتہ بود!😐 وارد اتاق شدم و در رو بستم،حدس هایے زدم حتما مادر حمیدے بود اما چطور آدرس خونہ مونو رو پیدا ڪردہ بود؟!😕 نشستم روے تختم و بیخیال مشغول بازے با موهام شدم. صداهاے ضعیفے مے اومد. چند دقیقہ بعد مادرم وارد اتاق شد و گفت: _فڪرڪنم مادر همون هم دانشگاهیتہ ڪہ گفتے بدو بیا، لباساتم عوض ڪن! از روے تخت بلند شدم،مادرم با صداے بلندتر گفت:😊 _ بیا هانیہ جان! با چشم هاے گرد شدہ 😳نگاهش ڪردم، در رو بست. مشغول شونہ ڪردن موهام شدم، سریع موهام رو بافتم. پیرهن بلندے بہ رنگ آبے روشن پوشیدم،خواستم روسرے سر ڪنم ڪہ پشیمون شدم،مادر حمیدے بود نہ خود حمیدے!😌 نفس عمیقے ڪشیدم و از اتاق خارج شدم. .... 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
دور💕 نباش ↫در این دنیــ🌎ــای کوچک ↫در این دنج نزدیک تر💞 باش ⇜از به جانـ❣ نزدیک تر باش ⇜از جان به نزدیک تر باش ⇜از تن به خودِ من باش💞 💔 🌷 🌙 🍃🌹🍃🌹 @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌈🌺 اے دو چِشمتــ و علت پیدایش صُبـ🌤ـح دیده بــگـشا که جهــ🌎ــان آغـاز استـ😍 🌸🍃 @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🌱 🎥 🌺دلداه توام.... رویای هرشبی.. عاشق نمیشدم عاشق شدم ببین ❤️🦋🕊 🌺مُهم نیست که شانه هایت تجسم است و آغوشت خیال ! 🌺همه ی یادت اینجاست نگاهت، صدایت، خنده هایت... دیگر چه میخواهم ... 💔 @Vajebefaramushshode
🔹وقتی در جامعه گناه منتشر شود و مردم با گناه خو بگیرند، کار کسی که در رأس جامعه قرار دارد و می‌خواهد مردم را به خیر و صلاح و معروف و نیکی سوق دهد، با مشکل مواجه خواهد شد؛ 🔸یعنی نخواهد توانست یا به آسانی نخواهد توانست و مجبور است با صرف هزینه فراوان، این کار را انجام دهد. 🔹یکی از موجبات ناکامی تلاش های امیر مومنان علیه السلام با آن قدرت و عظمت در ادامه این راه، که بلاخره هم به شهادت آن بزرگوار منجر شد، همین بود. 📚 کتاب واجب فراموش شده؛ بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه های نماز جمعه تهران ۱۳۷۹/۰۹/۲۵ @Vajebefaramushshode
❇️ آمران به معروف و ناهیان از منکر این دعای قرآنی را با توجه بخوانند و بر آن مداومت داشته باشند : ✨رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا✨ ✍ استاد علی تقوی @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌺🍃🌺 و باز هم 😔 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
♡به نام دلارام عالم♡ . 🍃از روز ازل در سرشت انسان برای منجی را نهادند، در گوشش از کوره روزگار خواندند که گِلِ وجودش را میپزد و گاه آنقدر داغ میشود که کاسه صبرش از هم می‌پاشد، از زیبایی عشق برایش نوشتند و قداست را بالای دفتر حک کردند اما امان از چشم نابینا و ناقص که ندید و نخواست درست تفسیر کند😓 . 🍃اینها را از ازل برایمان خواندند که تا ابد در گوشمان بماند ولی گوش نیز ناشنوا شد و حافظه هم یاری نکرد، بعید میدانم حالا کسی آن حرف ها را یادش مانده باشد که اگر اینطور بود دل را نمی‌کردند، انتظار را گوشه ای نمی‌گذاشتند بهر تماشا و مضحکه خاص و عامش نمی‌کردند، عشق را با جا به جا نمی‌کردند و به لفظ عشق رحم میکردند و قداست را به نجاست نمیکشاندند😔 . 🍃حیران مانده ام، کجای این زمانه هستیم؟ چنان در خویش غرق شده‌ایم که خدا می‌داند چه بلایی سر آن انتظار و عشق که در وجود ما نهادند آمد؟ . 🍃به راستی کوره روزگار بسیار داغ بود که داغ هجران را از یاد بردیم! مخمل نگاهش را که لطیف به چشم دلمان دوخته شده بود حس نکردیم، هر دل منتظرش را نادیده گرفتیم و او باز هم لطف خود دریغ نکرد از فراموشکارانی که خود را به دست بهانه‌های زمانه سپرده بودند😣 . 🍃مدتیست به بد دردی مبتلا شده‌ایم. درد را با بند بند وجود حس می‌کنیم، غم نبودنش را...🥺 . 🍃شاید دعای تسلای روح خسته اش باشد که بارها از ما رنجیده، و به حتم فرج درد ما را درمان است. شاید اینبار هم دلش به حال قنوت های پر سوز و گدازمان بسوزد و گرمی نگاهش را از سرمای احوالمان دریغ نکند که سخت . 🍃درِ کاروانسرا ببندیم و جز عشق دلارام و سفیرش عشقی دگر نخواهیم وَ پرده برداریم از تمام سیاهی و رو سفید بیرون بیاییم از آزمون زندگی شاید رحمی کند، منجی نگاهی بکند و صدایمان را گوش کند...شاید😞 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
واجب فراموش شده 🇵🇸
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 8⃣4⃣ #قسمت_چهل_وهشتم روے مبل لم دادہ بودم، ڪتاب رو ورق زدم و ڪمے
❣﷽❣ 📚 •← ... 9⃣4⃣ زن روے مبل نشستہ بود، با دیدن من لبخند زد و از روے مبل بلند شد!😊 رفتم بہ سمتش و سلام ڪردم، جوابم رو داد و گرم دستم رو فشرد. مادرم رو بہ روش نشست و بہ من اشارہ ڪرد پذیرایے ڪنم.😊 وارد آشپزخونہ شدم و با سلیقہ مشغول چیدن میوہ ها 🍎🍌🍇توے ظرف شدم،ظرف میوه رو برداشتم و بہ سمت مادرم و مادر حمیدے رفتم.😊 بشقاب ها 🍽رو چیدم و میوہ تعارف ڪردم، مادر حمیدے با مهربونے گفت: _زحمت نڪش عزیزم. لبخندے زدم و گفتم: _زحمت چیہ؟ نشستم ڪنار مادرم، مادر حمیدے با لبخند نگاهم ڪرد،چادر مشڪے و روسرے مدل لبانے سبز رنگش صورتش رو قاب ڪردہ بود،صورت دلنشین و مهربونے داشت رو بہ من گفت: +من مادر یڪے از هم دانشگاهتیم.... سریع گفتم: _بلہ میدونم. +پس میدونے براے چے اینجام؟😊 سرم رو بہ نشونہ مثبت تڪون دادم و تڪرار ڪردم: _بلہ!☺️🙈 نگاهے بہ مادرم انداخت و گفت: _با مادرت صحبت ڪردم و توضیح دادم، این پسر من یڪم خجالتیہ روش نشدہ با خودت صحبت ڪنہ با تعجب گفتم: _ولے دیروز بہ من گفتن!😟 لبخندش پررنگتر شد: _پس گفتہ با من هماهنگ نڪردہ! آخہ انقدر خجالت میڪشید روش نشدہ آدرس بگیرہ تعقیبت ڪردہ. پیشونیم رو دادم😟😳 بالا و گفتم: _تعقیبم ڪردن؟ سرش رو تڪون داد و گفت: _آرہ یڪم عجول برخورد ڪردہ بهش گفتم باید من میومدم دانشگاہ باهات صحبت مے ڪردم، جووناے امروزے اید دیگہ!☺️ دست هام رو بهم گرہ زدم،ادامہ داد: _در واقع امروز اومدم براے ڪسب اجازہ ڪہ یہ وقت مناسب با همسرم و پسرم بیایم براے آشنایے بیشتر!☺️ .... 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
❣﷽❣ 📚 •← ... 0⃣5⃣ ‌ موهاے بافتہ شدم افتادہ بود روے شونہ م با دست انداختمشون روے ڪمرم و گفتم: _پدر و مادر اجازہ بدن منم راضے ام تشریف بیارید!☺️🙈 مادر حمیدے از روے مبل بلند شد و گفت:☺️ _ان شاء اللہ ڪہ خیرہ! مادرم سریع بلند شد و گفت:😊 _ڪجا؟چیزے میل نڪردید ڪہ! بلند شدم و ڪنارشون ایستادم، مادر حمیدے ڪش چادرش رو محڪم ڪرد و گفت: _براے خوردن شیرینے میایم!☺️ دفترچہ📝 و خودڪارے از توے ڪیفش👜 درآورد و مشغول نوشتن چیزے شد. برگہ رو ڪند و گرفت بہ سمت مادرم: _این شمارہ ے خودمہ هروقت خواستید تماس بگیرید.😊 با مادرم دست داد، دستش رو بہ سمت من گرفت و گفت: _چشم امیدم بہ شماستا.☺️ و گونہ م😘 رو بوسید. دستش رو فشردم، توقع انقدر گرمے و مهربونے رو از مادر یڪ طلبہ نداشتم. حتے منتظر بودم بخاطرہ پوششم بد نگاهم ڪنہ!😌 واقعا مادر یڪ طلبہ بود!😇 .... 🌹🍃🌹🍃 @Vajebefaramushshode
💕 در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست؟!🌱 مثل آرامش بعد از یک غم... مثل پیدا شدن یک لبخند... مثل بوی نم بعد از باران... در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست؟! اما من به آن محتاجم..🍃 °|• ـღ شهید علی خلیلی •|° @Vajebefaramushshode