#حکایت_قابل_تامل
روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و بود.
علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد :
در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.
سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟
مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.
سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد.
آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟
مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟
مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،آیا کسی که رفتارش نا درست است، روانش بیمار نیست ؟
بیماری فکری و روان نامش #غفلت است و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد.پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر.
بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است
@valiyeasreejvarkola
#کلام_معصوم
امام علی علیهالسلام:
اگر صبور نیستی، خویشتن را صبور جلوه ده، زیرا کمتر کسی است که خود را شبیه گروهی کند و سرانجام یکی از آنان نشود.
📚بحارالانوار، جلد ۶۸، صفحه ۴۲۷
@valiyeasreejvarkola
#هر_شب_یک_داستان_آموزنده
⚡️تاجر ثروتمند⚡️
روزی تاجری بسیار ثروتمند ،با خود عهد کرده بود در طول زندگانی خویش،یک روز ازعمرش را خوب زندگی کند ،به مردم مهربانی ورزد.درآن روزتصمیم گرفت عهد خویش را بجا بیاورد،وبا مردم به اندازه ی یک روز درشت خویی نکند وبا آنها با عطوفت رفتار نماید،زمانی که از خانه خود خارج شد ، پیرزنی گوژ پشت از اودرخواست کمک کرد ،ازاوخواست باری راکه همراه دارد تا خانه اش حمل کند ،با خود گفت من بااین همه ثروت وقدرت حمال این پیرزن باشم ،لحظه ای به فکر فرورفت وبه یاد عهد خویش افتاد،بار را برداشت و به همراه پیرزن به راه افتاد،تا به خانه ای خرابه رسیدند،دیدسه کودک در آنجا مشغول بازی هستند، ازاوپرسید این کودکان کیستند؟،پیرزن پاسخ داد؛اینها نوه های من هستند که بامن زندگی می کنند. پدر و مادرشان را سالها ست که ازدست داده اند
،از او پرسید مخارج آنها را چه کسی تامین می کند ،؟ پیرزن اشک از چشمانش سرازیر شد،گفت؛ به بازار می روم میو ها وسبزیجات گندیده ای که مغازه دارها آن هارا بیرون می ریزند با خود به خانه می آورم ،به آنها می دهم تاگرسنگی شان رفع شود.تاجر نگاهی به کیسه های که دردستش بود انداخت، به سال ها یی که متکبرانه زندگی خودرا سپری کرده بود افسوس خورد ، اشک ندامت درچشمانش حلقه زد، درآن روز تمام دارایش را به فقرا ودرماندگان شهرش بخشید ،وشب هنگام که به بستر خویش می رفت ، از خدای خویش طلب عفو کرد وبخاطر کارهایی که در گذشته انجام داده شرمسار واندوهگین بود. بعد ازآن به خوابی ابدی فرورفت.بدون آنکه فردایی در انتظار او باشد.
👈پس بیایم خوب بودن راتجربه کنیم حتی به اندازه یک روز شاید دیگر فرصت جبرانی نباشد.
@valiyeasreejvarkola
💫 پرسش:
چرا اسلام دستور میدهد كه به هنگام جنب شدن تمام بدن را بشوییم در حالی كه فقط عضو معینی آلوده میشود و آیا میان بول كردن و خارج شدن منی تفاوتی هست كه در یكی فقط محل را باید شست و در دیگری تمام بدن را؟
🌹💫 جواب:
پاسخ این است كه خارج شدن منی از انسان یك عمل موضعی نیست (مانند بول و سایر زواید) به دلیل اینكه اثر آن در تمام بدن آشكار میگردد و تمام سلولهای بدن به دنبال خروج آن در یك حالت سستی مخصوص فرو میروند و این خود نشانه تأثیر آن روی تمام اجزاء بدن است.
💫 طبق تحقیقات دانشمندان در بدن انسان دو سلسله اعصاب نباتی وجود دارد كه تمام فعالیتهای بدن را كنترل میكند (اعصاب سمپاتیك) و (اعصاب پاراسمپاتیك) این دو رشته اعصاب در سراسر بدن انسان و در اطراف تمام دستگاهها و جهازات داخلی و خارجی گستردهاند.
💫 وظیفه اعصاب سمپاتیك (تند كردن) و به فعالیت واداشتن دستگاههای مختلف بدن است و وظیفه اعصاب (پاراسمپاتیك) (كند كردن) فعالیت آنهاست و از تعادل فعالیت این دو دسته اعصاب نباتی دستگاههای بدن به طور متعادل كار میكند.
💫 گاهی جریانهایی در بدن رخ میدهد كه این تعادل را به هم میزند، از جمله این جریانها مسأله (ارگاسم = اوج لذّت جنسی) است كه معمولاً مقارن خروج منی صورت میگیرد.
💫 در این موقع سلسله اعصاب پاراسمپاتیك بر اعصاب سمپاتیك پیشی میگیرد و تعادل به شكل منفی به هم میخورد.
💫 این موضوع نیز ثابت شده است كه از جمله اموری كه میتواند اعصاب سمپاتیك را بكار وادارد و تعادل از دست رفته را تأمین كند تماس آب با بدن است و از آن جا كه تأثیر (ارگاسم) روی تمام اعضای بدن به طور محسوس دیده میشود و تعادل این دو دسته اعصاب در سراسر بدن به هم میخورد دستور داده شده است كه پس از آمیزش جنسی یا خروج منی تمام بدن با آب شسته شود و در پرتو اثر حیات بخش آن تعادل كامل در میان آن دو دسته اعصاب در سراسر بدن برقرار گردد. (و اینكه میبینیم در خبری از امام علی بن موسی الرضا ـ علیه السّلام ـ نقل شده كه فرمودند: ان الجنابه خارجه من كل جسده فلذلك وجب علیه تطهیر جسده كله» «جنابت از تمام بدن بیرون میآید و لذا باید تمام بدن را شست» (وسائل الشیعه، ج 1، ص 466) گویا اشاره به همین موضوع است.)
💫 البته فایده غسل منحصر به این نیست بلكه غسل كردن علاوه بر این یك نوع عبادت و پرستش نیز میباشد كه اثرات اخلاقی آن قابل انكار نیست و به همین دلیل اگر بدن را بدون نیّت و قصد قربت بشوییم غسل صحیح نیست.
💫 در حقیقت به هنگام خروج منی یا آمیزش جنسی هم روح متأثر میشود و هم جسم. روح به سوی شهوات مادی كشیده میشود و جسم به سوی سستی و ركود. غسل جنابت كه هم شستشوی جسم است و هم به علت اینكه به قصد قربت انجام مییابد شستشوی جان است، اثر دوگانهای روی جسم و روح میگذارد تا روح را به سوی خدا و معنویت سوق دهد و جسم را به سوی پاكی و نشاط و فعالیت.
💫 از همه اینها گذشته وجوب غسل جنابت یك الزام اسلامی برای پاك نگه داشتن بدن و رعایت بهداشت در طول زندگی است زیرا بسیارند كسانی كه از نظافت خود غافل میشوند ولی این حكم اسلامی آنها را وادار میكند كه در فواصل مختلفی خود را شستشو دهند و بدن را پاك نگاهدارند این موضوع اختصاصی به مردم اعصار گذشته ندارد در عصر و زمان ما نیز بسیارند كسانی كه به علل مختلفی از نظافت و بهداشت بدن غافلند. (البته این حكم به صورت یك قانون كلی و عمومی است حتی كسی را كه تازه بدن خود را شسته، شامل میشود).
💫 مجموعه جهات سه گانه فوق روشن میسازد كه چرا باید به هنگام خروج منی (در خواب یا بیداری) و همچنین آمیزش جنسی (اگر چه منی خارج نشود) غسل كرد و تمام بدن را شست.
#فلسفه_ی_غسل_جنابت
@valiyeasreejvarkola
🌺 سلام.صبح روز یکشنبه شما بخیر
🌴امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام:
هیچ #سختی و مشکلی #شدت نگرفت، مگر این که خداوند #گشایش آن را نزدیک ساخت.
📚غررالحکم، حدیث ۹۵۶۶
@valiyeasreejvarkola
#در_محضر_بزرگان
علامه حسن زاده آملی رضوانالله تعالی علیه
جای اینکه #عابد باشی، #عبد باش!
تا عبد نشوی عبادت، سودی به حالت ندارد.
عبدبودن یعنی :
ببین خدایت چه میخودهد، نه دلت!
@valiyeasreejvarkola
#سخن_نیکو
اگر از زندگی خود راضی باشیم بهتر از این است که در زندگی موفق باشیم. چون این دیگران هستند که موفقیت ما را میسنجند در حالی که ما با روح، ذهن، و قلب خودمان رضایتِ مان را اندازه میگیریم .
@valiyeasreejvarkola
#کلام_معصوم
پيامبر أعظم صلى الله عليه و آله:
🔸 «كارهاى شما هر روز به من نشان داده مىشود. اگر خوب باشد، از خدا مىخواهم بر كارهاى شما بيفزايد و اگر زشت باشد، برايتان از خدا آمرزش مىطلبم.»
📚وسائل الشیعه، جلد ۱۶، صفحه ۱۰۹
🌷 #اللَّهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
@valiyeasreejvarkola
#هر_شب_یک_داستان_آموزنده
*بندگی*
شهرستان «خرم بید» در 180 کیلومتری شمالِ شیراز قرار دارد و روستایی موسوم به «شهید آباد» از توابع این شهرستان می باشد. جوانی ناشنوا به نام «عبدالمطلب اکبری» زمانی در این روستا زندگی می کرد. می گویند این بنده خدا زمان جنگ مکانیک بود .ایشان پسر عمویی داشت به نام غلامرضا اکبری . می گویند غلامرضا که شهید شد، عبدالمطلب با تعدادی از همرزمان شهید به زیارت گلزار شهدا رفت و سر قبرپسرعمویش نشست ، بعد با زبون کرولالی خودش سعی کرد چیزی را حالی رفقایش کند .
رفقا گفتند: چی می گی بابا ؟!
مثل همیشه ، زیاد محلش نذاشتند. عبدالمطلب اما اصرار داشت که منظورش را به بچه ها بفهماند. اما چون فهمیدن اشاره ها و سر و صداهای عبدالمطلب سخت بود ، بچه ها زیاد جدی نگرفتند. آخرش دید نمی فهمند ، بغل دست قبرِ غلامرضا ، روی خاک با انگشتش یه دونه چارچوب قبر کشید و رویش نوشت : شهید عبدالمطلب اکبری .
بعد به ما نگاه کرد گفت و با همان زبان گنگش گفت : نگاه کنید!
رفقا خندیدند، گفتند آره بابا ! نگهش داشتن واسه تو و... از این دست شوخی ها. واقعا کسی جدی اش نگرفت. می گویند ، عبدالمطلب که دید همه دارند می خندند، مثل همیشه ساکت شد و رفت توی لاک خودش. سرش را انداخت پائین . نگاهی به نوشته های خاکی اش انداخت و با دست پاک شان کرد.
می گویند، عبدالمطلب ، فردای همان روز رفت به جبهه. حدود ده روز بعد هم جنازه اش برگشت. رفقا ، هیچ کدام در حال و هوایی نبودند که ده روز قبل را به خاطر بیاورند ، اما بعد از پایان مراسم خاکسپاری ، یواش یواش یادشان آمد. عبدالمطلب را درست همان جایی دفن کرده بودند که ده روز پیش با انگشت نشان داده بود.
*بندگی زبان نمی خواهد دل می خواهد به وسعت دریا*
@valiyeasreejvarkola
✅ پرسش
:اینکه بیان میشود علم نور است، منظور چیست؟ و آیا همه علوم از جمله علوم انسانی یا علوم تجربی هم، مصداق همین علم قرار میگیرند؟
✍️ پاسخ:
در روایتی معروف به حدیث عنوان بصری از امام صادق عليه السلام چنین آمده است: «لَیْسَ الْعِلْمُ بِکَثْرَةِ التَّعَلُّمِ وَ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ تَعَالَى فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَه...»؛ دانش با یادگیری زیاد به دست نمی آید؛ چرا که همانا علم، نوری است که خدا در قلب هر کس که هدایتش را بخواهد، قرار می دهد.
🔸 اما در باره این که منظور این گونه روایات چه نوع دانشی است که مانند نور شمرده شده و روشنایی بخش است، روایاتی مشابه وجود دارد که می تواند پاسخ گوی این مسئله باشد:
هنگامی که آیۀ: «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلام ...» هر کس را که خدا خواهد که هدایت کند، دلش را براى اسلام می گشاید.. نازل شد، یاران پیامبر (ص) از ایشان در مورد این آیه و «شرح صدر» توضیح خواستند. ایشان در پاسخی مشابه همان عبارت روایت قبلی را بیان فرمودند: «نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ الْمُؤْمِنِ ...»؛ شرح صدر، نوری است که خدا آن را در قلب مؤمن انداخته و سینۀ او را گشاده می کند. مجدداً از آن حضرت پرسیده شد که آیا نشانه ای برای این هدیۀ پروردگار وجود دارد، تا قابل شناسایی باشد؟! ایشان فرمودند: بلی! روی آوردن به خانۀ جاودانی و کنده شدن از خانۀ فریب دهنده دنیا و آمادگی برای مرگ قبل از آمدنش!
🔹 با توجه به این روایت، شاید بتوان گفت که این علم و دانش مترادف با همان شرح صدری است که آثار آن در روایت فوق بیان شده است. بر این اساس، علم و دانشی نور به شمار می رود که توجه انسان به جهان آخرت را بیشتر نموده و پای بندی او به دنیا را کمتر کند.
پس مراد از این گونه روایات بشتر احادیث معرفتی و الهی است و نه مطلق علوم تجربی ومانند آن.
🌐 مرکز ملّی پاسخگوییبه سؤالات دینی
@valiyeasreejvarkola
#کلام_معصوم
حضرت امام حسن عسکری می فرمایند :
کسی در آخرالزمان از هلاکت و نابودی نجات پیدا نمی کند ، مگر این که خداوند او را به دعا برای تعجیل فرج و ظهور موفق بگرداند.
📚بحار الانوار، جلد ۱۰۲، صفحه ۱۱۲
@valiyeasreejvarkola
#هر_شب_یک_داستان_آموزنده
مچ گیری نکنیم!
مردی باغ انار داشت، روزی که محصول رو جمع میکردند، فرزند این آقا بهش مراجعه کرد و کارگری رو در میان جمع کارگران نشون داد و گفت بابا این کارگر دزدی کرده.
پدر گفت: نه! من به این کارگر اعتماد دارم. پسر اصرار کرد و پدر وقتی اصرار پسر رو دید به جای اینکه حرفش رو قبول بکنه با سیلی به صورتش زد!
پسر ناراحت شد، دور شد. بعدازظهر دوباره مراجعه کرد گفت: بابا من یقین دارم که این کارگر دزده. پدر گفت: من هم میدونم که کارگرم دزده. گفت پس چرا من رو تنبیه کردی؟ گفت: چون دلم نمی خواست توی جمعیت آبروش رو بریزم! ما حق نداریم آبروی آدمها رو به راحتی ببریم.
گذشت... یکی دو روز بعد اون کارگر مراجعه کرد و گفت من واقعا دزدی کرده بودم ولی الان توبه کردم!
◀نکته اخلاقی:
️ این یک مثال خوب تربیته! چشم پوشی از گناه، خطا و اشکال. ما در مواجه با بچههامون خیلی از مواقع باید از عنصر تغافل استفاده بکنیم، باید خودمون رو به غفلت بزنیم. ما قرار نیست مدام از بچههامون مچ گیری بکنیم، باید گاهی دست گیری کنیم
کاری کنیم اگر بچهمون جایی کار غلط انجام داد اول به خود ما مراجعه کنه. از ما کمک بگیره نه اینکه مدام نگران باشه که ما مچش رو بگیریم!
@valiyeasreejvarkola
✅پرسش:
چرا به قیامت "روز" اطلاق می شود ؟درحالی که نه خورشیدی هست نه روشنایی وجود دارد؟
✍️پاسخ:
این که بر هنگامه قیامت کلمه یوم و روز اطلاق شده از باب مسامحه است و گرنه روز به معنای آنچه از طلوع تا غروب خورشید گفته می شود در آن هنگامه وجود نداردچون در آن هنگامه حقایق روشن می گردد لذا تعبیر روز شده است . نام های قیامت عبارتند از: الواقعه، الراجفه، الطامه، الصاخه، الحاقه، یوم الفصل، یوم الندم، یوم النشور، یوم الحق، یوم المسأله، یوم الفراق، یوم الحساب، یوم الحکم، یوم العذاب، یوم المحاسبه و یوم التلاق و یوم الحسره ... مثلا روز و یوم از چند ساعت یا چند ماه در قطب شمال تجاوز نمی کند و قیامت قرآن مجید در یک آیه هنگامی که از روز قیامت سخن می گوید آن را به عنوان یک روز بسیار طولانی معرفی می کند. در یک جا می فرماید: فرشتگان و روح به سوی او عروج می کنند در آن روز که مقدارش پنجاه هزار سال است.
🔸 البته تعبیر به "پنجاه هزار سال"، از این نظر است که آن روز، برحسب سال های دنیا تا این حد ادامه پیدا می کند و در جای دیگر مقدار آن را یک هزار سال تعیین می نماید. لازم به ذکر است که بین این دو آیه، منافاتی وجود ندارد؛ زیرا همانگونه که در روایات وارد شده است: در قیامت پنجاه موقف است و هر موقف به اندازه یک هزار سال طول می کشد."
🔹 البته بعضی دیگر نیز احتمال داده اند، عددپنجاه هزار سال، برای تکثیر باشد نه بیان تعداد؛ یعنی آن روز بسیار طولانی است
🌐مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
@valiyeasreejvarkola
🌺 سلام.صبح روز سهشنبه شما بخیر
🌴امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام:
دست نیافتن به #حاجت، آسان تر از #درخواست آن از #نااهل است.
📚نهجالبلاغه، حکمت ۶۶
@valiyeasreejvarkola
#در_محضر_بزرگان
مرحوم حاج میرزا اسماعیل دولابی رحمت الله علیه:
#بزرگترین آزمون #ایمان زمانی است که چیزی را می خواهید و به دست نمی آوری
@valiyeasreejvarkola
️#کلام_معصوم
امام صادق عليه السلام :
هر كس شبى بیمار شود و آن را نیكو بپذیرد و خدا را شکر و سپاس گوید، كفّاره شصت سال «عمر سراسر لغزش» او خواهد بود.
راوى مىگوید: گفتم: معناى نیكو پذیرفتن آن چیست؟ فرمود: بر رنج و ناراحتى آن صبر كند.
📗ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، صفحه 193
@valiyeasreejvarkola
#هر_شب_یک_داستان_آموزنده
داستان اسب و بادیه نشین
مردی، #اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کرد. همه #آرزوی تملک آن را داشتند. بادیه نشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد.
حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد #بادیه_نشین تعویض کند. بادیه نشین با خود فکر کرد: حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی من معاوضه کند، باید به فکر حیله ای باشم. روزی خود را به شکل یک گدا درآورد و در حالی که تظاهر به بیماری می کرد، در حاشیه جاده ای دراز کشید. او می دانست که مرد با اسب خود از آنجا عبور می کند. همین اتفاق هم افتاد... مرد با دیدن آن گدای رنجور، سرشار از همدردی، از اسب خود پیاده شد به طرف مرد #بیمار و فقیر رفت و پیشنهاد کرد که او را نزدیک پزشک ببرد.
مرد گدا ناله کنان جواب داد: «من فقیرتر از آن هستم که بتوانم راه بروم. روزهاست که چیزی نخورده ام و نمی توانم از جا بلند شوم. دیگر قدرت ندارم.» مرد به او کمک کرد که سوار اسب شود.
🔹به محض اینکه مرد گدا روی زین نشست، پاهای خود را به پهلوهای اسب زد و به سرعت دور شد.
🔸مرد متوجه شد که #گول بادیه نشین را خورده است. فریاد زد: صبر کن! می خواهم چیزی به تو بگویم.
🔹بادیه نشین که کنجکاو شده بود کمی دورتر ایستاد. مرد گفت: تو اسب مرا #دزدیدی. دیگر کاری از دست من برنمی آید، اما فقط کمی وجدان داشته باش و یک خواهش مرا برآورده کن: «برای هیچ کس تعریف نکن که چگونه مرا گول زدی...»
بادیه نشین #تمسخرکنان گفت: چرا باید این کار را انجام دهم؟! مرد گفت: چون ممکن است زمانی بیمار درمانده ای کنار جاده ای افتاده باشد. اگر همه این جریان را بشنوند، دیگر کسی به او کمک نخواهد کرد...
@valiyeasreejvarkola
#کلام_معصوم
💠 امام علی علیه السلام:
🔸 « ... در يک روز، به قدر يک سال نگران و غمگين نباش؛ كه در هر روز غم همان روز تو را كافى است. اگر يک سال از عمرت مانده باشد، خداوند عزّوجلّ از پس هر روز، روزىِ تازهات را خواهد داد، و اگر يک سال از عمرت نمانده باشد، پس چرا غم و اندوهِ زمانى را
می خورى كه از آنِ تو نيست؟!»
📚نهجالبلاغه، حکمت ۳۷۹
@valiyeasreejvarkola
#هر_شب_یک_داستان_آموزنده
**ایراد بنی اسرائیلی! **
از امام رضا علیه السلام نقل است:
مردی از بنی اسرائیل، یکی از بستگان خود را کشت و جسد او را بر سر راه مردی از بهترین بازماندگان یعقوب (سباط بنی اسرائیل) گذاشت. سپس به خونخواهی او بر آمد.
حضرت موسی علیه السلام دستور دادند، گاوی بیاورند تا کشف حقیقت کنند. ایشان توضیح خواستند. حضرت فرمود:
. اگر هر نوع گاوی میآوردند در اطاعت ایشان کافی بود، ولی چون توضیح خواستند و سخت گرفتند، خداوند هم بر ایشان سخت گرفت. لذا دستور این است:
آن گاو نه پیر و از کار افتاده باشد و نه بکر و جوان، بلکه میان این دو!
باز پرسیدند: - چه رنگی باشد؟
حضرت موسی فرمود:
- زرد رنگ، طوری که بیننده را خوش آید.
گفتند: - ای موسی! مشخصات گاو هنوز مبهم است واضح تر بفرما!
موسی گفت:
- گاوی که به شخم زدن آرام و نرم نشده و برای زراعت، آبکشی نکرده باشد، بدون عیب بوده و غیر از رنگ اصلی اش رنگ دیگری در آن نباشد.
بالاخره مشخصات با مشخصات گاوی انطباق یافت که نزد جوانی از بنی اسرائیل بود. وقتی که برای خرید پیش او رفتند، گفت:
- نمی فروشم، مگر اینکه پوست گاوم را پر از طلا نمایید!
گفتار جوان را به حضرت اطلاع دادند، فرمود:
- چاره ای نیست باید بخرید! آنان نیز به همان قیمت خریدند و آن را کشتند.
دم گاو [۱] را بر مرد مقتول زدند و او زنده شد، گفت:
- یا نبی الله! پسر عمویم مرا کشته است، نه آن کسی که ادعا میکنند.
- این گونه راز قتل بر همه آشکار شد. یکی از پیروان و اصحاب موسی گفت:
- یا نبی الله! این گاو قصه ی شیرینی دارد.
حضرت فرمود: آن قصه چیست؟
مرد گفت: جوان صاحب این گاو، نسبت به پدر و مادر خویش خیلی مهربان بود. روزی او جنسی خرید. برای گرفتن پول، پیش پدر آمد، او را در خواب یافت.
چون نخواست پدر را از خواب شیرین بیدار کند، از معامله صرف نظر کرد، هنگامی که پدر بیدار شد، جریان را به او عرض کرد.
پدر گفت: کار نیکویی کردی، به خاطر آن، این گاو را به تو بخشیدم.
حضرت موسی علیه السلام گفت: ببینید! این فواید نیکی به پدر و مادر است.
📚منبع:بحارالانوار ، جلد ۱۲ ، صفحه ۲۶۲
@valiyeasreejvarkola
🌺 سلام.صبح روز پنجشنبه شما بخیر
🌴 امام حسن عسکری علیهالسلام:
مراقب باش که #طلب_روزی، تو را از کار و #اعمال_واجب باز ندارد.
📚تحف العقول، صفحه ۴۸۹
@valiyeasreejvarkola
#در_محضر_بزرگان
آیت الله حق شناس رحمت الله علیه:
اگر در زندگیتان شکاف هایی هست،
دلیل آن است که در بندگیتان برای خدای متعال کم گذاشته اید!
@valiyeasreejvarkola
#کلام_شهید
تندتر از ولایت فقیه و امام نروید که پایتان خرد می شود
از امام هم عقب نمانید که منحرف می شوید
قدر امام و ولایت فقیه را داشته باشید که شکر نعمت نعمتت افزون کند، کفر نعمت از کفت بیرون کند!
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌹
⚘یاد شهدا را زنده نگه داریم با ذکر جمیل #صلوات
@valiyeasreejvarkola
#کلام_معصوم
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله :
ای فرزند آدم! به پدر و مادرت نیکی کن و صلهرحم داشته باش تا خداوند ، کارت را آسان و عمرت را طولانی بگرداند.
پروردگارت را فرمان ببر تا خردمند به شمار آیی و از او نافرمانی نکن که نادان شمرده میشوی.
📚 الفردوس ، جلد ۵ ، صفحه ۲۸۲
@valiyeasreejvarkola
#هر_شب_یک_داستان_آموزنده
پیـــر پاره دوز (پالان دوز) و میــرداماد
روزی از روزها سید محمد باقر (میرداماد) و شیخبهایی در گذرگاهی به پیرمردی پاره دوز (پاره دوز اصطلاح مشهدی ها به کفاش بوده است که به غلط پالان دوز شهرت یافته است) برخورد می کنند. تصمیم می گیرند نعلین را جهت مرمت به پیر بسپارند.
در حین کار هر دو - که از مستثناهای قـــرن بودند - متوجه می شوند که پیر در حین کار مشغول به ذکر گویی است و همه ذکــــــــــرها هم مورد عنایت حق تعالی قرار می گیرد.
شیخ بهایی به میرداماد اشاره می کند که بواسطه ی تقوای پیرمرد فقیر چیزی به او عطا کند -
چون این نوع کار از تخصص های میرداماد بود -
میرداماد دست می برد و مشته ی فولادی پاره دوز را که مخصوص کوبیدن روی بخیه ها بود با خواندن دعایی به طلا تبدیل می کند.
پیر متوجه می شود و به میرداماد می گوید این به کار من نمی آید مشته ی خــودم را برگردان.
از این دو بزرگوار اصرار که به دردت می خورد و از پیر پاره دوز انکار که به کارم نمی آید تا اینکه نهایتا میرداماد ابراز عجز می کند که برگردان مشته به فولاد کار من نیـــست.
پیر بدون برداشتن مشته و تنها با نگاه کردن به آن 3 مرتبه تغییرش می دهد:
آهن می شود
طلا می شود
و دوباره آهــــــــــن!!❗️
سپس رو به میرداماد می کند و می گوید دلــــــــــت را کیمیا کن!
هر دو بزرگوار با دیدن صحنه خم شده و زانوی پیر را می بوسند و از مریدانش می شوند.
👈اینجاست که خـــدای رحمان در حدیث قدسی می فرماید :
(( يا عبدي اطعني اجعلك مثلي انا اقول كن فيكون انت تقول كن فيكون ))
✨ بنــــده مـــــن
مــــــــــرا اطاعت ڪن تا تو را مانند خـــود ڪنم
مــــــــــن مي گويم باش پس بوجود مي آيد تــــــــــو هم مي گويي باش پــــــــــس مي شود .
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@valiyeasreejvarkola