📖#در_محضر_قرآن
🌸 إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنوا ۗ
خداوند از ڪسانی ڪه ایمان آوردهاند دفاع میڪند؛
📖 سوره مبارکه حج/ ۳۸
🔹 مهم فقط اینه ڪه خداجان رهات نڪنه و لاغیر
🌸 خدا به موسی ع وحی کرد:
ای موسی! فقیر کسی است که سرپرستی چون من نداشته باشد، مریض کسی است که طبیبی چون من نداشته باشد، غریب کسی است که مونسی چون من نداشته باشد...
@valiyeasreejvarkola
#هر_روز_یک_احکام_شرعی
💬 حكم خواندن نماز های مستحبی در مسافرت
1️⃣ . خواندن نافلههای ظهر و عصر در سفری که نماز در آن شکسته است (هر چند با قصد رجاء) جایز نیست.
2️⃣. انجام نافله عشا (وتیره) در سفر با قصد رجاء و به امید ثواب اشکال ندارد.
3️⃣. نافله شب و نافلۀ نماز صبح و مغرب از مسافر ساقط نیست.
4️⃣. غیر از نافلههای یومیه، نمازهای مستحبی دیگر؛ مانند نماز جعفر طیّار (که نماز خیلی مهم و با فضیلتی است) و نماز امام زمان علیه السلام یا نمازهایی که در ایام خاصی؛ مانند روز جمعه وارد شده، از مسافر ساقط نیست.
5️⃣.نمازهای نافله یومیهای که از مسافر ساقط است، برای فردی که قصد ماندن ده روز را دارد، مشروع و مستحب است.
🔺 رساله نماز و روزه آیت الله خامنه ای/ مسأله، 315 تا 320
@valiyeasreejvarkola
#کلام_معصوم
امام علی علیهالسلام:
محبوبترین مردم نزد تو باید کسی باشد که تو را به راههای درست و حق هدایت کند و عیبهایت را به تو بنمایاند.
📚بحارالانوار،جلد ۷۴، صفحه ۱۷۸، حدیث ۱۸
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
@valiyeasreejvarkola
#هر_شب_یک_داستان_آموزنده
*بوذرجمهر و خزانه دار انوشیروان*
انوشيروان عادل وزيرى داشت بهنام بوذرجمهر که در سياست و عقل لنگه نداشت. اين وزير داراى پنج پسر و پنج دختر بود. يک روز دختر کوچک وزير که خيلى عزيز کرده بود، آمد پيش پدرش و گفت: ‘من در بازار يک گل الماسى ديدم و عاشقش شدم. پول بده تا آن را بخرم.’ بوذرجمهر گفت: ‘اى فرزند پول من کفاف اين خرجها را نمىدهد’ . دختر گفت: ‘تو وزير انوشيروان و عقل او هستي، چطور براى يک گل الماسى پول نداري. اگر تا سه روز ديگر، آنرا برايم نخرى خود را مىکشم.’
فردا بوذرجمهر به نزد انوشيروان رفت. انوشيروان ديد بوذرجمهر خيلى ناراحت است. علت را پرسيد. بوذرجمهر آنچه را بين خود و دخترش گذاشته بود براى او گفت. و بعد اضافه کرد که : ‘شما خوب است يک مقدار به معاش من مدد برسانى تا بتوانم جواب بچههايم را بدهم.’ انوشيروان خزانهدار را صدا زد و گفت: ‘در اين ماه هر چه بوذرجمهر پول خواست به او بده.’ بوذرجمهر رفت.
خزانهدار شاه گفت: ‘همهٔ چيزها در دست بوذرجمهر است. ماليات در دست او است. هست و نيست سلطان در دست او است. آنوقت براى اين که خودش را به شما پاک نشان دهد، مىگويد پول يک گل الماس را ندارم.’ انوشيروان در فکر فرو رفت و با خود گفت: ‘سلطان هم بايد يک خرده عقل داشته باشد، دروغگو را بشناسد، راستگو را بشناسد’ . در آن زمان، انوشيروان يک زنجير به در بارگاه نصب کرده بود که يک سرش به زنگى وصل و در اتاق خودش بود. اگر رعيتى با او حرفى داشت، زنجير را تکان مىداد. زنگ صدا مىکرد و انوشيروان براى شنيدن حرفهاى رعيت نزد او مىآمد. انوشيروان با خودش فکر کرد: ‘شايد محافظين نمىگذارند کسى به زنجير نزديک شود.’ بوذرجمهر را خواست و گفت: ‘امروز بگو جار بزنند که من بار عام مىنيشينم و هر کس مىخواهد بيايد’ جار زدند. مردم شهر جمع شدند. انوشيروان بوذرجمهر را دنبال نخود سياه فرستاد. آن وقت رو به جمعيت کرد و گفت: ‘هر کس از وزير من، بوذرجمهر، گله و شکايتى دارد بدون واهمه بگويد.’ از هيچکس صدا درنيامد. انوشيروان با عصبانيت گفت: هيچکس شکايتى ندارد؟’ همهٔ مردم فرياد زدند: ‘شکايتى نداريم’ . پيرمردى بلند شد و گفت: ‘يک نفر در اين شهر هست که روزى يکبار براى من آذوقه مىآورد. دو روز است که نيامده، من از او شکايت دارم’ انوشيروان گفت: ببين ميان جمعيت هست؟’ پيرمرد گفت: ‘نگاه کردهام. اگر بود يقهاش را مىگرفتم و مىپرسيدم که چرا نيامده.’ انوشيروان فرستاد دنبال بوذرجمهر. وقتى بوذرجمهر آمد. پيرمرد گفت:
‘قربان اين همان شخص است’ .
سلطان، خزانهدار را خواست و به او گفت: ‘اى حرامزادهٔ بخيل، هيچکس از بوذرجمهر شکايتى نداشت تو مىخواستى وزيرى را که نمىگذارد کسى در مملکت گرسنه بخوابد، از من جدا کني؟ خزانهدارى مثل تو به درد من نمىخورد’ . بعد از بوذرجمهر پرسيد: ‘چرا آذوقهٔ پيرمرد را اين دو روز ندادي؟’ بوذرجمهر گفت: ‘چون مىدانستم که اين خزانهدار براى من مايه مىگيرد، من مخصوصاً آذوقه پيرمرد را نبردم که بدانى چطور مملکت را اداره مىکنم.
@valiyeasreejvarkola
🌺 سلام.صبح روز چهارشنبه شما بخیر
🌴 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:
در کار خیر، خود را به #زحمت اندازید و در این راه با هوا و هوس خود #مبارزه کنید زیرا طبیعت انسان به #بدی تمایل دارد.
📚تنبیه الخواطر، جلد ۲، صفحه ۱۲۰
@valiyeasreejvarkola
#در_محضر_بزرگان
دعای همیشگی مرحوم شیخ رجبعلی خیاط رحمت الله علیه دو جمله بود :
1⃣خدایا ما را برای خودت تربیت کن!
2⃣خدایا مارا برای لقای خودت آماده کن
@valiyeasreejvarkola
#کلام_معصوم
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله:
هرکس بین دو نفر #سخن_چینی کند، خدا در #قبر آتشی بر او مسلط می کند که تا قیامت او را بسوزاند و #ماری بر او مسلط می کند که گوشتش را به دندان بکند.
📚 بحارالانوار ، جلد ۷، صفحه ۲۱۴
@valiyeasreejvarkola
#هر_شب_یک_داستان_آموزنده
مردجوان وپدرش
مرد جوانی از دانشکده فارغ التحصیل شد .
ماه ها بود که ماشین اسپرت زیبایی پشت شیشه های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود.
مرد جوان از پدرش خواسته بود که برای هدیه ی فارغ التحصیلی آن ماشین را برایش بخرد.او می دانست که پدرش توانایی خرید آن را دارد.
بالاخره روز فارغ التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اتاق مطالعه ی خصوصی اش فرا خواند و به او گفت :
من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر کس دیگری در دنیا دوست دارم .
سپس یک جعبه به دست او داد.پسر کنجکاو ولی نا امید جعبه را گشود و در آن یک انجیل زیبا که روی آن نام او طلا کوب شده بود یافت .
با عصبانیت فریادی بر سر پدر کشید و گفت : با تمام مال و دارایی ای که داری ، یک انجیل به من می دهی ؟
کتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترک کرد.
سال ها گذشت و مرد جوان در کار و تجارت موفق شد.خانه ی زیبایی داشت و خانواده ای فوق العاده.
یک روز به این فکر افتاد که پدرش حتما خیلی پیر شده و باید سری به او بزند.
از روز فارغ التحصیلی دیگراو را ندیده بود.
اما قبل از این که اقدامی بکند ، تلگرافی به دستش رسید که خبر فوت پدر در آن بود و حاکی از این بود که پدر تمام اموال خود را به او بخشیده است.
بنابراین لازم بود فورا خود را به خانه برساند و به امور رسیدگی نماید.
هنگامی که به خانه ی پدر رسید ، در قلبش احساس غم و پشیمانی کرد.اوراق و کاغذ های مهم پدر را گشت و آن ها را بررسی نمود و در آن جا همان انجیل قدیمی را بازیافت.
در حالی که اشک می ریخت انجیل را باز کرد و صفحات آن را ورق زد و کلید یک ماشین را پشت جلد آن پیدا کرد .
در کنار آن یک برچسب با نام همان نمایشگاه که ماشین مورد نظر او را داشت وجود داشت.روی برچسب تاریخ روز فارغ التحصیلی اش بود و روی آن نوشته شده بود :
تمام مبلغ پرداخت شده است.
@valiyeasreejvarkola
✅ پرسش:
چرا سَگِ اصحاب کهف تَکانی نخُورد ؟!
✳ پاسخ:
🔸احتمالاً سوره کَهف را بیشتر از 500 دَفعه
خوانده ایم ، اما اینکه یاران أصحاب الکَهف دَر مدت 309 سال که خَوابیده بودند ، برای اینکه جِسم و بدن آنها از بین نرود هر از چند گاه اینوَرُواُونوَر می شدند ، تَکانی می خُوردند تا اینکه نَپوُسند وبدن آنها سالم بماند ، فقط و فقط به این نکته بیشتر توجُّه کردیم.
🔹دانشمندی آلمانی می گوید: قصد سَفر داشتم ، دَر فرودگاه جوانی رَعنا جلو آمد و یک نُسخه ترجمه شده از قرآن کریم را تقدیم مَن کَرد و از من خداحافاظی کرد.
🔸قرآن را دَر جیبم گذاشتم به این نیَّت که آن را مطالعه می کنم ، دَر واقع می خواستم تا جَوان از جلوی چشمانَم ناپدید شود قرآن را دَر سطل آشغال بیندازَم!!
یادَم رفت قرآن را دَر صندوق آشغال بیندازم ،
🔹سوار هواپیما شدم ، مسافت راه زیاد بود حُوصله ام سَر رفت ، یادَم آمد قرآنی دَر جیب دارم ، آن را دَر آوردم و مشغول خواندن ترجمه سوره #کهف شدم ، ناگهان ترجمه این دو آیه :
🌟سورة الكهف, الآية 17 :
👈 و تَرى الشَمسَ إذا طَلعت تَزاوَرُ عَن كَهفهم ذَاتَ اليَمين وإذا غَرَبت تَقرضهم ذَات الشمال وَهُم في فَجوَة منه ذلك مِن آياتِ الله مَن يَهدِ اللهُ فَهُو المُهتد ومَن يُضلل فَلن تَجِدَ لَه وليَّاً مُرشدا .
🔸ترجمه : و ( اگر در آنجا بودی ) خورشید را میدیدی که به هنگام طلوع ، به سمت راست غارشان متمایل میگردد ؛ و به هنگام غروب ، به سمت چپ ؛ و آنها در محل وسیعی از آن ( غار ) قرار داشتند؛ این از آیات خداست! هر کس را خدا هدایت کند ، هدایت یافته واقعی اوست؛ و هر کس را گمراه نماید ، هرگز ولی و راهنمایی برای او نخواهی یافت!
🌟الآية 18 :
👈 و تَحسبهُم أيقاظا وهُم رُقود ونُقلبهم ذَاتَ اليَمين وذَات الشِمال و كَلبهم بَاسط ذِراعَيه بِالوَصيد لَو اطَّلعت عَليهم لولّيت مِنهم فِراراً ولَمُلئت منهم رُعباً
🔸و ( اگر به آنها نگاه می کردی ) میپنداشتی بیدارند ؛ در حالیکه در خواب فرو رفته بودند! و ما آنها را به سمت راست و چپ می گرداندیم ( تا بدنشان سالم بماند). و سگ آنها دست های خود را بر دهانه غار گشوده بود (و نگهبانی میکرد). اگر نگاهشان میکردی ، از آنان میگریختی؛ و سر تا پای تو از ترس و وحشت پر می شد!
🔹دانشمند آلمانی می گوید : جُنبیدَن و تَکان خوردن اصحاب کهف بخاطر این است که اگر هر انسانی مدت زیاد دَر یک حالت بخوابَد بدن او دچار پوسیگی می شود ، و أشعه آفتاب هم غیر مستقیم وارد غَار کهف شده ، این معلوم است.
🔸اما آنچه مَرا را مُتحیِّر کرده بود این بود که چرا سَگِ اصحاب کَهف هیچ تَکانی نخورده و دست هایَش را جلوی غَار پَهن کرده و دَر همین حَالَت بمدت 309 مانده!! و جِسم سَگ مُتعفِن و بَد بُو نشده!!؟.
همین أمر من را وَاداشت تا تحقیقاتی پیرامون حیوانات انجام دَهم ،
🔹آنچه جای تعجُّب بود این بود که سَگها تنها حیواناتی هستند که ماده ای را از خود تَرشُح می کنند ، کە اگر مدت خیلی طولانی هم تَکان نخورند بَدن آنها سالِم می ماند !!!
داشمند آلمانی به همین سبب مُسلمان شد.
🔸دانشمند آلمانی آنچنانی که ما قرآن را مُرور می کنیم مُرور نَکرد ، بلکه با تعجُب و دقَّت و تیز بِینی مشغول خواندن قرآن شد .
🌟خداوند متعال به ما دستور م یفرمایند : ( کِتاب أنزلناهُ إلیکَ لِیدبَّروا آیَاتِه وَلِیتذکَّر اولواالٔالبَاب)
کتابی را بسوی تو فرستادیم تا در آیات قرآن تفکُّر کنید و صاحبان خِرد پَند بگیرند.
📚 ترجمه: عبدالله احمدی
@valiyeasreejvarkola
🌺 سلام.صبح روز پنجشنبه شما بخیر
🌴امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام:
مبادا هیج کاری تو را از کار برای #آخرت باز دارد، زیرا که #فرصت کم است.
📚 غررالحکم، حدیث ۱۰۲۸۶
@valiyeasreejvarkola
#در_محضر_بزرگان
آیت الله حاج سیّدعلی قاضی قدّس سرّه:
🍃هیچ وقت نباید از راه خدا ناامید شد...
🌷انسان هیچ وقت نباید مأیوس شود،
و از دیر کرد نتیجه نباید دست از کار سیر و سلوک بردارد؛
زیرا ممکن است کسی با ناخن زمین را به تدریج بخراشد، و سپس ناگهان به اندازۀ گردن شتر آب زلال و روان جاری شود.
📚 «معادشناسی» جلد ۷ ،صفحه ۲۳۶
@valiyeasreejvarkola
#کلام_شهید
در مسئله درک مقام شهدا نباید تردید کنیم که آنها مثل اولیاء ما دارای اعجازند؛ چون آنها مثل قطرهای هستند که به دریا وصل شدهاند.
#سردارشهیدحاج_قاسم_سلیمانی
#جان_فدا
⚘یاد شهدا را زنده نگه داریم با ذکر جمیل #صلوات
@valiyeasreejvarkola