eitaa logo
مسجد ولی عصر(عج) اجوارکلا
147 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
265 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
**کمک رسانی خالصانه** وقتی علیه السلام به خاطر مصونیت از شرّ طرفداران فرعون از مصر به مَدْین هجرت کرد در راه دختران شعیب را دید که در کناری منتظر ایستاده اند تا آب بردارند و چوپان ها برای گوسفندان خود آب می کشند. موسی به کمک آن ها رفت و برای آن ها آب کشید. دختران شعیب کمک موسی علیه السلام را به پدر خود گزارش دادند و یکی از آن ها به دستور پدر به دنبال موسی علیه السلام رفت و او را به منزل خود دعوت کرد. دختر شعیب علیه السلام از جلو حرکت کرد و موسی به دنبال او می رفت، باد به شدّت می وزید و لباس های آن دختر را به این سو و آن سو می برد. وقتی موسی علیه السلام این صحنه را مشاهده کرد از او درخواست کرد از پشت سر حرکت کند و او را به سوی منزل راهنمایی کند تا چشم او از نگاهبه محفوظ بماند. وقتی موسی علیه السلام وارد منزل شد، شعیب علیه السلام بر سر سفره شام نشسته بود، به او گفت: ا جوان! بر سر سفره بنشین و شام بخور. موسی علیه السلام گفت: «اَعوذُ بِاللَّه» (به خدا پناه می برم) شعیب علیه السلام: چرا این جمله را بر زبان آوردی؟ مگر تو گرسنه نیستی؟ موسی علیه السلام: بله گرسنه هستم. امّا می ترسم این غذا در برابر کمکی باشد که به دخترانت کرده ام. مااز خاندانی هستیم که چیزی از عمل آخرت را به سراسر زمین که پر از طلا باشد نمی فروشیم. شعیب گفت: نه واللَّه. منظور من معاوضه با کار شما نیست؛ بلکه این عادت من و پدرانم می باشد که مهمان را گرامی می داریم و به او طعام می دهیم. موسی علیه السلام نشست و غذا خورد. 📚بحارالانوار، جلد 13، صفحه 21 📚 قصه های تربیتی / محمد رضا اکبری @valiyeasreejvarkola
⬛️ تاریخی چرا حضرت زینب سلام الله علیها را عقیله بنی هاشم می گویند؟ 🌑پاسخ: یکی از القاب حضرت زینب (س) عقیلة‌العرب یا عقیله بنی هاشم است و عقیلة‌العرب بانویی است که منسوب به بنی هاشم و از طرفی بسیار خردمند است. بنابر قول بعضی از ادبای عرب، «ة» عقیلة‌العرب تای تأنیث است اما اگر به شکل دقیق‌تر بررسی شود، تای مبالغه است نه تای تأنیث؛ بنابراین عقیل یک فرد خردمند است و عقیلة‌العرب بانویی است که منسوب به بنی هاشم و از طرفی بسیار خردمند است. حضرت زینب(س) در عین اینکه دارای ابعاد شخصیتی متعدد و والایی بودند، از عقل و خردمندی بسیار بالایی نیز برخوردار بودند و به این خاطر است که ایشان را عقیلة‌العرب و یا عقیله بنی هاشم می‌نامند. عقیله، به زنی بزرگ منش گویند که در بین بستگان، عزیز و محترم و در خاندانِ خود، ارجمند باشد. بر اساس بعضی از روایات، زینب(س) دارای مجلس علمی پرباری بوده و زنانی که می‌خواستند مسائل دین را بیاموزند، در آن مجلس حاضر می‌شده و کسب دانش می‌کرده‌اند. پس از تمام شدن خطبه حضرت زینب(س) در کوفه، علی بن الحسین (علیهما السلام) متوجه عمه بزرگوارش حضرت زینب(س) می‌شود و می‌گوید:«عمه جان! تو به حمدالله ناخوانده، دانایی و نیاموخته، خردمند هستی ...» صفات برجسته‌ای در زینب(س) جمع بوده که هیچیک از زنان عصر او آنها را دارا نبوده اند، لذاست که به عقیلة العرب و عقیله بنی‌هاشم (بانوی خردمند بنی‌هاشم) معروف گردید. لذا وقتی ابن عباس ـ صحابی پیامبر اکرم(ص) ـ می‌خواهد از او روایتی نقل کند، چنین می‌گوید: «بانوی خردمند ما، زینب دختر علی چنین گفت ...» شهرت زینب(س) بدین لقب تا حدی بود که وقتی می‌گفتند «بانوی خردمند»، همه می‌فهمیدند منظور زینب(س) است. فرزندان او نیز به چنین لقبی افتخار می‌کردند و به «زادگان بانوی خردمند» شناخته شده بودند. @valiyeasreejvarkola
🖤 سلام.صبح روز دوشنبه‌ شما بخیر 🌴حضرت زینب سلام الله علیها: سپاس خدای را که ما را با محمد صلی الله علیه و آله بخشید و از پلیدی ها گردانید. 📚الکامل فی التاریخ، جلد ۳، صفحه ۲۹۷ 🏴سالروز وفات حضرتش را تسلیت می گوییم. @valiyeasreejvarkola
مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای حفظه‌الله: برای نزدیک شدن به خدا است. این جوانی که بعد از این سه روز از آمد بیرون، پاکیزه می شود، شستشو می شود و می‌‌آید بیرون؛ طهارتی پیدا می کند معنای او؛ این برایش ذخیره است. این خیلی چیز باعظمت و مهمّی است: سه روز روزه‌‌داری، و انقطاع از دنباله‌‌های متعارف زندگی، و توجّه به خدای متعال و به معنویّات و به معارف و به توحید اینها خیلی باارزش است. @valiyeasreejvarkola
💠 15 رجب، سالروز تغییر قبله مسلمین از بیت المقدس به کعبه ✍بنابر نقل منابع اسلامی، پیامبر اکرم (ص) در مکه و سال ‌های نخست پس از هجرت در مدینه، به سوی بیت المقدس نماز می‌گزارد؛ اما دوست داشت که قبله‌ای مخصوص به خود داشته باشد و بدین جهت در انتظار وحی و تغییر قبله به سر می‌برد. خداوند با نزول آیۀ قبله، او را خشنود کرد و مسلمانان را به تغییر قبله به سوی کعبه فرمان داد. 🔰آیه قبله: قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ نگریستنت را به اطراف آسمان می‌بینیم. تو را به سوی قبله‌ای که می‌پسندی می‌گردانیم. پس روی به جانب مسجدالحرام کن و هر جا که باشید روی بدان جانب کنید. اهل کتاب می‌دانند که این دگرگونی به حق و از جانب پروردگار آنان بوده است. و خدا از آنچه می‌کنید غافل نیست. 👈سوره بقره آیه 144 🔺این آیه حکم تغییر قبله را بیان کرده و به آیۀ قبله مشهور است. ✅‌‌کانال استاد قرائتی @valiyeasreejvarkola
سوره ها و صفحات اعمال ام داوود: انعام 128 بنی اسرائیل 282 کهف 293 لقمان 411 یس 440 صافات 446 فصلت 477 شوری 483 دخان 496 فتح 511 واقعه 534 ملک 562 قلم 564 انشقاق تا آخر 589
ان شاء الله اعمال ام داوود سریعا بعد از نماز ظهر و عصر در مسجد ولی عصر با حضور معتکفین برگزار خواهد شد.
بچّه‌های مؤمن، مسلمان، علاقه‌مند، هیئتی و به معنای واقعی کلمه قرآنی و اسلامی سعی کنند در محیط ، در محیط‌های گوناگون تأثیر بگذارند، محیط را به همان رنگی که خودشان به آن معتقد هستند منوّر کنند و ملوّن کنند. و این تواصی بر شما لازم است، برای ما لازم است. امروز، هم به تواصی کنید، هم به . نگذارید محیط، محیط خسته‌ای بشود، محیط ازکارافتاده‌ای بشود. @valiyeasreejvarkola
💬 سؤال: حکم ارتکاب عمدی محرمات اعتکاف مانند بوییدن عطر یا خرید و فروش چیست؟ ✅ پاسخ: 🔹آیت‌الله خامنه‌ای: در حال اعتکاف، بوییدن عطر و گیاهان خوش بو برای لذت بردن حرام است و بنابر احتیاط واجب اگر عمداً یا سهواً مرتکب شود اعتکاف باطل می‌شود. [1] 🔸آیت الله مکارم شیرازی: با ارتکاب مبطلات اعتکاف، اعتکاف باطل می شود اما در صورتی که اعتکاف را نذر نکرده باشد یا قبل از غروب روز دوم مبطلات را انجام دهد مرتکب کار حرام نشده است. [2] 🔹آیت الله سیستانی: باطل می‌شود پس اگر مستحبی بوده ودر دو روز اول بوده چيزی بر او نيست. [3] 🔸آیت الله شبیری زنجانی: ارتکاب محرمات اعتکاف غیر از جماع موجب بطلان نمی‌شود. [4] 📚 پی‌نوشت: [1]. پایگاه اطلاع رسانی آیت‌الله خامنه‌ای مدظلّه‌العالی [2]. پايگاه اطلاع رسانی آيت الله مکارم شیرازی [3]. پايگاه اطلاع رسانی آيت‌الله سیستانی، س: 597169. [4].پايگاه اطلاع رسانی آيت الله شبیری زنجانی، س: 40438. @valiyeasreejvarkola
امام رضا عليه‌السلام: ✍ لا يَسْتَكْمِلُ عَبْدٌ حَقيقَةَ الايمـانِ حَتّى تَكُونَ فيهِ خِصالٌ ثـَلاثٌ: اَلتـَفـَقـُّهُ فىالدّينِ، وَ حُسْنُ التَّقْديرِ فِى الْمَعيشَةِ وَالصَّبْرُ عَـلَى الرَّزايا ☘ هيـچ بنده‌اى به كمال حقيقى ايمان نمی‌رسد ، تا اينكه اين سه خصلت در او باشد : 1⃣ دين‌شـناسى 2⃣ برنامه‌ريزى در زندگى 3⃣ شكيبايى بر سختيها و ناملايمات 📚 تحف العقول ، صفحه ۴۴۶ ‌ @valiyeasreejvarkola
**بردگی خضر (ع) از تاجر بازار** روزى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود: آيا میخواهيد خاطره‏ اى از خضر عليه‏ السلام براى شما نقل كنم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا. پيامبر (ص) فرمود: روزى خضر عليه‏ السلام در يكى از بازارهاى بنى اسرائيل عبور می‏ كرد، ناگهان فقيرى كه او را می شناخت نزد او آمد و تقاضاى كمك كرد. خضر عليه السلام گفت: ايمان به خدا دارى، ولى چيزى نزدم نيست تا به تو بدهم. فقير گفت: آثار نورانيت و خير در چهره تو می‏ نگرم، و اميد خير از تو دارم تو را به وجه (آبروى) خدا به من كمك كن. خضر عليه السّلام گفت: مرا به امر عظيم (آبروى خدا) قسم دادى، چيزى ندارم (ولى نمی‏ توانم از اين امر عظيم كه نام بردى بگذرم) جز اين كه مرا به عنوان برده (غلام) بگيرى و در اين بازار بفروشى، و پولش را براى خود بردارى. فقير گفت: آيا چنين كارى روا است خضر گفت: به حق می گويم كه تو مرا به امرى عظيم سوگند دادى. من نمی‏ توانم اين نام عظيم را ناديده بگيرم، مرا بفروش. فقير، خضر را به تاجرى به مبلغ چهارصد درهم فروخت، و آن پول را براى خود برداشت و رفت. خضر عليه‏ السلام مدتى نزد اربابش ماند، ولى ديد اربابش كارى را بر عهده او نمی‏ گذارند. روزى به اربابش گفت: تو مرا براى خدمت خريده‏ اى، دستور بده تا كارى را براى تو انجام دهم. تاجر گفت: من خوش ندارم كه تو را به زحمت بيفكنم، تو پيرمرد سالخورده‏ اى هستى. خضر گفت: نه، كار براى من زحمت نيست. تاجر سنگ بزرگى را در گوشه خانه ‏اش نشان داد كه لازم بود شش نفر كارگر در طول يك روز بتوانند آن سنگ را از آن جا بردارند و بيرون ببرند و گفت: اين سنگ را از خانه خارج كن. خضر عليه السلام در همان ساعت، آن سنگ را برداشت و به تنهايى آن را بيرون برد. تاجر به او گفت: آفرين، كار را بسيار نيكو انجام دادى، با قدرتى كه هيچكس آن قدرت را ندارد. پس از مدتى تاجر تصميم گرفت به مسافرت برود، به خضر گفت: من تو را امين يافتم، تو را در خانه‏ ام می‏ گذارم، نسبت به اهل خانه ‏ام جانشين خوبى باش تا باز گردم، و من خوش ندارم تو را به زحمت افكنم. خضر گفت: زحمت نيست، هر كارى می خواهى بفرما انجام دهم. تاجر گفت: مقدارى خشت درست كن و آماده نما تا باز گردم. تاجر به مسافرت رفت و پس از مدتى بازگشت ديد خضر عليه‏ السلام ساختمان خانه او را به طور محكم و عالى درست كرده است، به خضر گفت: تو را به وجه (آبروى) خدا سوگند می‏ دهم بگو تو كيستى و كارت چيست؟ خضر گفت: تو مرا به امر عظيم كه وجه خدا باشد سوگند دادى، و همين وجه خدا مرا به بندگى او واداشته است، من خضر هستم كه نامم را شنيده ‏اى. فقيرى از من تقاضاى كمك كرد. در نزدم چيزى نبود كه به او بدهم. مرا به وجه خدا قسم داد، ناگزير خودم را بنده او نمودم، او مرا به تو فروخت و پولش را گرفت و رفت. اين را بدان كه اگر شخصى را به وجه و آبروى خدا سوگند دهند، تا كارى را انجام دهد، و آن شخص قدرت انجام آن كار را داشته باشد ولى انجام ندهد، در روز قيامت به گونه‏ اى محشور می شود كه در صورتش گوشت و خون نيست، و تنها استخوانى كه بر اثر به هم خوردن شان صدايش به گوش می رسد، در چهره او دميده می شود. تاجر معذرت خواهى كرد و گفت: من تو را نشناختم و به تو زحمت دادم. خضر گفت: اشكالى ندارد تو به من لطف و مهربانى نمودى. تاجر گفت: پدر و مادرم به فدايت، در مورد خود و اهل خانه‏ ام هر گونه كه می‏ خواهى رفتار كن .اختيار ما با تو است، و اگر بخواهى تو را آزاد كردم هر جا می خواهى برو. خضر گفت: دوست دارم مرا آزاد كنى تا به عبادت خداوند بپردازم. تاجر او را با كمال معذرت خواهى آزاد نمود. خضر عليه‏ السلام گفت: حمد و سپاس خداوندى را كه توفيق بندگى درگاهش را به من عنايت فرمود، و مرا در پرتو بندگيش، از انحرافات نجات داد. 📚بحارالانوار، جلد 13، صفحه 321 @valiyeasreejvarkola
تاریخی چه فضائل و مناقبی برای حضرت زینب سلام الله علیها بیان شده است؟ ✍️پاسخ: 1- صبر: استاد شهید مطهری در این رابطه می‌نویسد: در حماسه حسینی آن کسی که بیش از همه درس تحمل و بردباری را آموخت و بیش از همه این پرتو حسینی بر روح مقدس او تابید خواهر بزرگوارش زینب (س) بود و در ناسخ التواریخ آمده است: محققاً از آغاز خلقت تاکنون از هیچ زنی از زن‌های انبیاء و اولیاء با این حلم و بردباری پدید نیامده است. 2- عبادت: زینب کبری(س) در تمام مدت اسارت تهجد و نماز شبش تعطیل نشد. در کتاب ریاحین الشریعه آمده است: شب‌زنده‌داری زینب(س) در تمام عمرش ترک نشد حتی شب یازدهم محرم. 3- سخنوری: خطبه‌های آتشین و زیبای زینب در کوفه و شام که یزید و یزیدیان را رسوا ساخت در حد اعلای فصاحت و بلاغت بود. شهید مطهری در این رابطه می‌نویسد: خطابه‌ای که حضرت زینب در مجلس یزید خوانده است از خطابه‌های بی‌نظیر دنیاست. 4-علم: زمانی که حضرت زینب (س) خطبه پرمحتوا و آتشین خود را در بازار کوفه ایراد نمود، امام سجاد(ع) در تأیید مقام علمی زینب (س) فرمود: الحمدلله تو دانشمند و عالمه‌ای بدون معلم و بانوی خردمندی بدون استاد می‌باشی. این سخن امام سجاد(ع) نشان دهنده علم لدنی آن حضرت است. 🌐مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی @valiyeasreejvarkola
🌺 سلام.صبح روز سه‌شنبه شما بخیر 🌴امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام: هر که دنبال گردد، خداوند از عیب و پرده بر دارد. 📚غررالحکم، حدیث ۸۷۹۶ @valiyeasreejvarkola
📖 🌸 قرآن کریم درآیه ۲۶سوره تکویرخطاب به اينهايى كه بى فكر كار مى‏ كنند مى‏ فرمايد: «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ»كجا می‌رويد؟ ▪ آدم با يك فكر صد و هشتاد درجه تغییر مى‏ كند حرّ طرفدار بنى اميه بود. کمی قبل از ظهر عاشورا فكر كرد، و یک باره عوض شد. ▪ مى‏ خواهيم کاری انجام بدهیم فكر كنيم چه چیزی مى‏ دهيم و چه چیزی مى‏ گيريم، آنچه مى‏ دهیم جوانى است. ابر و باد و مه و خورشيد براى تو انسان هستند. اگر بی‌ هدف و پوچ باشید اين سرمایه‌ ها را هدر داده‌ اید. @valiyeasreejvarkola
💬سوال: حکم ایستادن بچه نابالغ در صف نماز جماعت چیست؟ آیا مانع اتصال صفوف نماز جماعت است؟ ✅ پاسخ: 🔹امام خمینی : اگر بین کسانی که در یک صف ایستاده اند بچه ممیز یعنی بچه ای که خوب و بد را می فهمد فاصله شود، چنانچه ندانند نماز او باطل است می توانند اقتدا کنند.‌ 🔹آیت الله خامنه ای: اگر بچه مميز فاصله شود و ندانند نماز او باطل است، نماز جماعت اشکال ندارد، همچنين اگر يک يا چند بچه غير مميز يا بچه مميزی که نمازش باطل است فاصله شود ولی از جلو و يا طرف ديگر اتصال باشد و يا اينکه فاصله بين دو مأموم بيش از يک قدم نباشد، نماز جماعت اشکال ندارد. 🔹آیت الله مکارم شیرازی: بودن فاصله میان امام و مأموم. اگر یک یا چند قدم میان امام و مأموم یا مأمومین با یکدیگر فاصله باشد، به طوری که به آن جماعت گویند مانعی ندارد. بنابر این فاصله شدن یک یا دو نفر که نماز نمی خوانند مانعی ندارد ولی مستحب است صفوف کاملًا به هم متّصل باشد. 🔹آیت الله سیستانی: اگر واسطه اتصال به جماعت، بچّه ممیز یعنی بچه ای که خوب و بد را می فهمد باشد، چنانچه ندانند نماز او باطل است می توانند اقتدا کنند و هم چنین اگر شیعه اثنی عشری نباشد چنانچه نماز او بر طبق مذهب وی صحیح باشد. 🔹آیت الله شبیری زنجانی: مسأله اگر بین مأموم و امام یا بین مأموم و مأموم دیگری که واسطه اتصال مأموم با امام است کمتر از مقدار جسم انسان در حال سجده که حدود یک متر است فاصله گردد، مانعی ندارد، ولی اگر بیش از این مقدار فاصله شود، جماعتش صحیح نیست، بنا بر این اگر چند نفر که نمازشان باطل است فاصله شوند، نمی تواند اقتدا کند، و اگر در وسط نماز به مقدار جسم انسان در حال سجده فاصله شود، به احتیاط واجب قصد فرادی نموده نماز را تمام کند. بهر حال اگر شک داشته باشد که نماز امام یا مأمومین سمت راست یا سمت چپ یا جلو صحیح است یا نه، می تواند به جماعت خود ادامه دهد و اقتدا نماید و بچه ممیّز؛ یعنی بچه ای که خوب و بد را می فهمد، اگر شرایط نماز را رعایت کند، نمازش صحیح است و اگر شک داشته باشند که نمازش صحیح است یا نه، حکم به صحّت ِ نمازش می شود. 🔹آیت الله وحید خراسانی: اگر بين كسانى كه در يك صف ايستاده اند ، يك نفر كه نمازش باطل است يا بچّه مميّزى كه ندانند نماز او صحيح است فاصله شود ، در صورتى كه از جهت مأموم ديگر اتّصال به جماعت نباشد ـ بنابر احتياط واجب ـ نمى شود اقتدا كرد. ------------------- 📚 پی نوشت: امام خمینی، توضیح المسائل (محشی - امام خمینی و دیگر مراجع)، ج 1، ص 774 و م 1417؛ خامنه ای، استفتائات جدید، پایگاه اطلاع رسانی khamenei.ir، نماز جماعت؛ نوری، توضیح المسائل، ص 165، م 1414. وحید، توضیح المسائل، ص 280، م 1425. @valiyeasreejvarkola
امام سجاد علیه‌السّلام: ✍ مَن سَرَّهُ اَن یَمُدَّاللهُ فی عُمرِهِ وَ اَن یَبسُطَ لَهُ فی رِزقِهِ فَلیَصِل رَحِمَهُ؛ 👌هرکس خوش دارد که خداوند، عمرش را طولانی و روزی‌اش را فراوان کند ، صله‌ی رحم کند. 📗 حیاة الامام زین العابدین ، صفحه ‌۳۳۹ @valiyeasreejvarkola ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌
**دستان دعا کننده** این داستان واقعی است و به اواخر قرن 15 بر می گردد. در یك دهكده كوچك نزدیك نورنبرگ خانواده ای با 18 فرزند زندگی می كردند. برای امرار معاش این خانواده بزرگ، پدر می بایستی 18 ساعت در روز به هر كار سختی كه در آن حوالی پیدا می شد تن می داد. در همان وضعیت اسفناك آلبرشت دورر و برادرش آلبرت (دو تا از 18 فرزند) رویایی را در سر می پروراندند. هر دوشان آرزو می كردند نقاش چیره دستی شوند، اما خیلی خوب می دانستند كه پدرشان هرگز نمی تواند آن ها را برای ادامه تحصیل به نورنبرگ بفرستد. یك شب پس از مدت زمان درازی بحث در رختخواب، دو برادر تصمیمی گرفتند. با سكه قرعه انداختند و بازنده می بایست برای كار در معدن به جنوب می رفت و برادر دیگرش را حمایت مالی می كرد تا در آكادمی به فراگیری هنر بپردازد، و پس از آن برادری كه تحصیلش تمام شد باید در چهار سال بعد، برادرش را از طریق فروختن نقاشی هایش حمایت مالی می كرد تا او هم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهد. آن ها در صبح روز یك شنبه در یك كلیسا سكه انداختند. آلبرشت دورر برنده شد و به نورنبرگ رفت و آلبرت به معدن های خطرناك جنوب رفت و برای 4 سال به طور شبانه روزی كار كرد تا برادرش را كه در آكادمی تحصیل می كرد و جزء بهترین هنرجویان بود، حمایت كند. نقاشی های آلبرشت حتی بهتر از اكثر استادانش بود. در زمان فارغ التحصیلی او درآمد زیادی از نقاشی های حرفه ای خودش به دست آورده بود. وقتی هنرمند جوان به دهكده اش برگشت، خانواده دورر برای موفقیت های آلبرشت و برگشت او به كانون خانواده پس از 4 سال یك ضیافت شام برپا كردند. بعد از صرف شام، آلبرشت ایستاد و یك نوشیدنی به برادر دوست داشتنی اش برای قدردانی از سال هایی كه او را حمایت مالی كرده بود تا آرزویش برآورده شود، تعارف كرد و چنین گفت: آلبرت، برادر بزرگوارم حالا نوبت توست، تو حالا می توانی به نورنبرگ بروی و آرزویت را تحقق بخشی ومن از تو حمایت می كنم. تمام سرها به انتهای میز كه آلبرت نشسته بود برگشت. اشك از چشمان او سرازیر شد. سرش را پایین انداخت و به آرامی گفت: نه! از جا برخاست و در حالی كه اشك هایش را پاك می كرد به انتهای میز و به چهره هایی كه دوستشان داشت، خیره شد و به آرامی گفت: نه برادر، من نمی توانم به نورنبرگ بروم، دیگر خیلی دیر شده، ‌ببین چهار سال كار در معدن چه بر سر دستانم آورده، استخوان انگشتانم چندین بار شكسته و در دست راستم درد شدیدی را حس می كنم، به طوری كه حتی نمی توانم یك لیوان را در دستم نگه دارم. من نمی توانم با مداد یا قلم مو كار كنم، نه برادر، برای من دیگر خیلی دیر شده... بیش از 450 سال از آن قضیه می گذرد. هم اكنون صدها نقاشی ماهرانه آلبرشت دورر قلمكاری ها و آبرنگ ها و كنده كاری های چوبی او در هر موزه بزرگی در سراسر جهان نگهداری می شود. یك روز آلبرشت دورر برای قدردانی از همه سختی هایی كه برادرش به خاطر او متحمل شده بود، دستان پینه بسته برادرش را كه به هم چسبیده و انگشتان لاغرش به سمت آسمان بود، به تصویر كشید. او نقاشی استادانه اش را صرفاً دست ها نام گذاری كرد اما جهانیان احساساتش را متوجه این شاهكار كردند و كار بزرگ هنرمندانه او را "دستان دعاكننده" نامیدند. @valiyeasreejvarkola
🌺 سلام.صبح روز چهارشنبه شما بخیر 🌴 امام محمدباقر علیه السلام: چهره و روی باز، وسیله جلب و مایه تقرب به خداست و و گرفتگی چهره سبب جلب و مایه دوری از خداست. 📚تحف العقول، صفحه ۲۹۶ @valiyeasreejvarkola
1_3269812746.mp3
5.24M
▫️ استدلال علامه امینی رحمت الله علیه در جمع اهل سنت بر حقانیت ولایت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام 👤 حجةالإسلام استاد مسعود عالی @valiyeasreejvarkola
*"اندرحکایت زلزله ...!"*😭 ✍️ *زلزله تقریبا" ده ثانیه احساس شد...!* اما میلیون‌ها نفر به خیابان ریختند. نیمه‌برهنه، با دست‌خالی ، بدون سوئیچ ماشین، سند خانه، دسته چک و حتی مدارک شناسایی... میلیون‌ها نفر همه آن چیزهایی که یک عمر برای داشتن‌شان جنگیدند، عرق ریختند یا خون دیگران را در شیشه کردند را بدون لحظه‌ای درنگ رها کردند و فقط جان ناقابل را برداشتند و به خیابان زدند... میلیون‌ها زن طلاهای عزیزشان، چکمه‌هایی که روزها پاساژها را برای خریدن‌شان وجب کرده بودند، یخچالی که دوستش داشتند، دکوری که ده بار برای چه جور چیدنش با همسرشان جوری بحث کرده بودند انگار مهمترین اتفاق زندگی است، غذایی که برای پختنش از صبح زحمت کشیده بودند... را از یاد بردند و گریختند. میلیون ها نفر حتی یادشان رفت کی هستند؟ تا دقایقی پدر و مادر و همسر و فرزند و معشوقه از یادشان رفت. همه آن چیزهایی که یک روز با اطمینان می گفتند امکان نداره یه ثانیه از یادم بره! هیچکس به فکر این نبود که فلان لباس مارک، فلان کفش گران قیمتش را با خودش بردارد. یا حتی مدرک تحصیلی و حکم انتصاب به عنوان مدیر فلان جای مهم که برایش زیراب صدها نفر را زده بود، بدون وضو رفته بود صف اول نماز جماعت اداره، حاجی‌فلانی سفارشش کرده بود ... میلیون‌ها نفر فقط فرار کردند، از ترس فرو ریختن سقفی که برای خریدنش، برای اجاره کردنش، برای پرداخت قسط‌هایش روزها و شب‌ها زحمت کشیده بودند.... از ترس سقفی که بخشی از عمر و سلامتی شان را برای داشتنش حراج کرده بودند. آن چند دقیقه محشر بود. میزان شجاعت آدم ها، میزان عشق و وفاداری‌شان به خانواده، میزان ادعاهایشان حداقل به خودشان و اطرافیان شان ثابت شد. تلخ بود اما آن چند ثانیه را دوست دارم. برای اینکه هزاران بار در ذهنم با آن مواجه شده ام، اینکه تا دقیقه دیگر هیچ‌کدام‌مان ممکن است نباشیم. اینکه مرگ به اندازه زندگی واقعیت دارد. درس عبرتی بود برای ما که عبرت نمی گیریم. مایی که بعد از آرام شدن نسبی اوضاع دوباره همان موجودی می شویم که بودیم..! @valiyeasreejvarkola
💬 اذکار مستحبی در نماز 🔸 أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم؛ قبل از خواندن حمد فقط در رکعت اول 🔶 الحمدُ للهِ رَبِّ العالَمین؛ بعد از تمام شدن حمد 🔸 کذَلِکَ اللهُ ربّى؛ بعد از خواندن سوره اخلاص 🔶 أستَغفرُ اللهَ ربّى و أتوب إلیه؛ بین دو سجده و بعد از تسبیحات اربعه 🔸 بحَوْلِ اللَّه تَعالى‏ وَ قُوَّتِهِ اقُومُ وَ اقْعُدُ؛ در حال برخاستن برای رکعت بعدی 📚 آموزش مصوّر احکام آیت‌الله خامنه‌ای،صفحه 263 @valiyeasreejvarkola
حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام: کسی در آخرالزمان از هلاکت و نابودی نجات پیدا نمی کند ، مگر این که خداوند او را به دعا برای تعجیل فرج و ظهور موفق بگرداند. 📚بحار الانوار، جلد 102، صفحه 112 @valiyeasreejvarkola
**نوازش ** یکی از همکلاسی های نواب صفوی درمدرسه حکیم نظامی تهران می گوید: در بازگشت از مدرسه بایکی از همکلاسی هایم دعوا کردم او سنگی به من پرتاب و سر مرا شکست وگریه کنان به منزل رفتم. پدرم تا چهره خون آلود مرا دید برآشفت وبرای تنبیه آن بچه به دنبال من راه افتاد. تا به او رسیدیم اوقیافه عصبانی پدرم را دید بر خود لرزید ودر کناری پناه گرفت. ناگهان سید سید مجتبی نواب صفوی (همکلاسی من) جلو آمد وبه پدرم گفت: مابا هم شوخی می کردیم ومن سنگی پرتاب کردم وسر پسر شما شکست. اکنون برای هرگونه مجازاتی آماده ام. من تعجب کردم. گفتم نواب نبود.این ضارب سر من را شکست.اما مجتبی باقیافه جدی گفت: من بودم وبرای هرگونه مجازاتی آماده ام پدرم در برابرآن صراحت وخضوع به خانه برگشت. پس از آن از سید مجتبی پرسیدم: تو که سنگ به من نزدی، پس چرا اینقدر پا فشاری کردی که من زده ام؟ سید مجتبی در پاسخ گفت: درست است که ضارب کار بدی کرده وبه ناحق سر تورا شکست ولی او را می شناسم او یتیم است وپدرش ازدنیا رفته است. من نتوانستم حالت خشم پدرت را نسبت به آن یتیم تحمل کنم و خواستم به این وسیله تا اندازه ای از درد یتیمی او بکاهم! 📚 قصه های تربیتی / محمد رضا اکبری @valiyeasreejvarkola