3️⃣ قسمت سوم(پایانی)
🔹راوی: یک ماشینی که گرد و خاکش از دور پیداست دارد روی جاده میرود. یکی گفت که "خب شاید آن ماشین دارد نزد عراقیها میرود! به هر حال با تردید در صحت راه؛ همچنان به پیمودن راه ادامه میدهیم.
ساعت ۱۴ و ۴۵ دقیقه است؛ شط علی هستیم. چند نفر از بچههای عرب ایرانی اینجا هستند. یکی از بچههای اطلاعات عملیات قدس راجع به کارهایی که با همکاران عراقیاش انجام میدهد؛ با برادر محسن مشغول صحبت میشود و حالا در منطقه هورالعظیم هستیم.
🔹راوی: [هنگام مراجعت گروه از شط علی] انتهای یک جاده خاکی؛ ساعت ۲/۳۰ بعدازظهر بود که به یک پاسگاه مانندی رسیدیم. یک بیسیم کوچک رویش بود و دست بچههای سپاه بود. یک باریکهای از آب که قایق موتوری میتوانست تویش حرکت بکند؛ از انشعابات هور جلو آن وجود داشت که یک سایبان حصیری لب آن زده بودند. وقتی زیر آن سایبان مینشستی لب آب؛ گرمای هوا را کمتر احساس میکردی. چند نفر عرب آنجا نشسته بودند؛ من پرسیدم اینها عراقیاند؟ گفتند نه؛ اینها ایرانی هستند. چند نفر از بچههای سپاه آنجا بودند. نماز خواندیم قبل از اینکه نهار بخوریم؛ ظاهراً نهاری است که برای قرارگاههای سپاه میبرند.
اینجا؛ از این نقطه؛ اگر چند کیلومتر به طرف غرب حرکت بکنیم و بعد حدود ۲۰ کیلومتر به طرف جنوب حرکت کنیم؛ به خشکی هورالعظیم میرسیم. یکی از بچههای سپاه که آنجا با رابطین عراقی کار میکرد؛ با ۴ نفر که رفته بودند برای شناسایی منطقه؛ قرار ملاقات داشت.
دیروز قرار بوده که بیایند در منطقهای که آنها قرار بود از آنجا برگردند به ایران. آتشسوزی عظیمی را عراق در نیزارها راه انداخته و تمام منطقه را به آتش کشیده است. این بچهها احتمال میدادند که آن ۴ نفر از برادرهای ما که با قایق از لابهلای نیزارهای هور و جاهایی که تا زانو توی گل فرو میرود که در آنجا قایق را باید به دوش بکشند؛ آن ۴ نفر سوخته باشند توی آتش. آتش خیلی شدید و عظیم بوده و باد میآمد و الآن دو قایق موتوری از توی نیزارهایی که آنجا بود؛ راه افتادند که بروند به یک نقطهای که به آن چهار راه میگفتند؛ یک نقطهای که یکی از کانالهای هور میخورد به خط مرزی ما که وسط هور است. همیشه وقتی رفت و آمد میکنند علامتی آنجا میگذارند. رفتند ببینید که آیا دیروز آنها مراجعت کردهاند و آیا موقع رفتن علامتی گذاشتهاند که اگر این طور باشد؛ معلوم میشود یا توی آتش سوختهاند و یا اینکه اصلاً مراجعت نکردهاند. به هر حال در فکر این بودند که ۴ نفر دیگر را پیدا کنند که بتوانند کارهای آنها را انجام بدهند.
برادر محسن گفت که این نقطه جای مناسبی نیست برای کار کردن؛ زیرا اینجا حدود ۲۴ کیلومتر تا خشکی هور فاصله دارد. ولی صحبت یک جایی بود که از خشکی طرف ما تا خشکی وسط هور ۷ کیلومتر فاصله دارد و برادر محسن معتقد بود که آنجاها شناسایی بشود که گفتند تا سه چهار کیلومتریاش را میشود با قایق بروی؛ ولی از سه؛ چهار کیلومتری بعدیش را نمیشود و گل میباشد که برادر محسن گفت شاید بشود چیزهایی روی زمین پچینیم که بشود از رویش عبور کرد و یا راههای دیگر. به هر حال قرار شد که بررسی کنند.
یک جوان سیاه چهره عرب آنجا بود که سلام و علیک کرد. یک نفر گفت که او پسر همان سلمان است که روی مین رفت و شهید شد. موضوع این بود که سلمان یکی از عربهای منطقه بود؛ وقتی که عراقیها منطقه را در اِشغال داشتند؛ او جادهها را مینگذاری میکرد که عراقیها به راحتی نتوانند رفت و آمد کنند. در یکی از همین مینگذاریها وقتی یک جایی گِل بود؛ پای خودش رفت روی مین و شهید شد. حالا پسرش با سپاه همکاری میکند و همین الآن جزء نفراتی بود که با قایق داشتند میرفتند ببینند سر آن چهار نفر چه بلایی آمده است. نکته جالب دیگر اینکه حسن باقری پرسید: آیا به اینها از نظر مالی خوب میرسید یا نه؟ او گفت: نه؛ اینها افتخاری کار میکنند.
🔹راوی: ساعت ۱۷/۲۰ دقیقه است؛ روز ۱۳۶۱/۰۵/۱۱ به مقر لشگر ۶ عراق آمدیم و چون قرار شده بود ساعت ۵؛ #سرهنگ_صیاد_شیرازی در مقر تیپ ۳ بیاید؛ ما هم آمدیم آنجا را پیدا کردیم و الآن در مقر تیپ ۳ هستیم. الآن برادر رشید هم رسید و دارد با برادر محسن صحبت میکند. رشید گزارش خودش و برادر رحیم را که از خطوط پدافندی خودی در شمال منطقه از جمله خطوط لشگر ۱۶ زرهی قزوین بازدید کردهاند؛ به برادر محسن میدهد … چون کسی آمد(چای و شربت آورد)؛ حسن باقری گفت دیگر بحث نشود.
🔸برادر محسن: شربت را میخوریم و میرویم قرارگاه کربلا.
▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹
✍️پ.ن: شهید حسن باقری؛ مسئول اطلاعات _ عملیات قرارگاه؛ که شش ماه بعد در منطقه فکه براثر اصابت گلوله خمپاره به شهادت رسید🕊🕊🕊
#دفاع_مقدس
#قهرمانان_وطن
#رزمندگان_اسلام
کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇
🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra