اتوبوس که از مقابل سفارت امریکا رد شد چشم الیاس به پرچم امریکا افتاد. چیزی را که میدید باورش نمیشد. فکر کرده بود امریکاییها جل و پلاسشان را جمع کردهاند و رفتهاند. پرسید: «سفارت امریکا هنوز باز است؟»
سامان، جوری که نارضایتی از سر و رویش میبارید، جواب داد: «بله. میبینی که.»
الیاس گفت: «چطور چنین چیزی ممکن است؟ مگر امام خمینی نگفته است همهٔ این شرارتها از امریکاست؟ مگر مردم همهاش شعار مرگ بر امریکا نمیدهند؟ آن وقت ...»
و با غیظ به پرچم امریکا نگاه کرد. سامان گفت: «خیلی حرص نخور الیاس جان. نوبت امریکا هم میرسد.»
الیاس پرسید: «کِی؟ چه وقت؟ چگونه؟»
تبسمی نشست روی لبهای سامان. توی دلش گفت: «نگران نباش الیاس جان. نوبت امریکا هم میرسد.»
صفحه ۲۲۳کتاب #روایتی_ساده_از_ماجرایی_پیچیده
نوشتة #ابراهیم_حسن_بیگی
تعداد صفحات ٢٢٤صفحه
#سوره_مهر
#كتاب_خوب_بخوانيم
#رمان_نوجوان
#رمان
#تاریخ
#انقلاب
#نوجوان
__________________
سیزده آبان، روز دانشآموز مبارک
رمانی داستانی ویژه مخاطب نوجوان پیرامون وقایع انقلاب
قابل تهیه از کانال معرفی کتاب وارثین
به کانال متفاوت معرفی کتاب وارثین در پیامرسان های ایتا ،سروش و تلگرام بپیوندید:
@varesinbook