.
ناصرالدین شاه قاجار در ماه مبارک رمضان نامهای به مرجع تقلید آن زمان، میرزای شیرازی به این مضمون نوشت که من وقتی روزه میگیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی میشوم و ناخودآگاه دستور به قتل افراد بیگناه میدهم لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر بفرمایید .
میرزای شیرازی در جواب ناصرالدین شاه نوشت:
بسمه تعالی
حکم خدا قابل تغییر نیست لکن حاکم قابل تغییر است. اگر نمیتوانی به اعصابت مسلط شوی از مسند حکومت پایین بیا تا شخص با ایمانی در جایگاه تو قرار گیرد و خون مومنین بیهوده ریخته نشود.
.
🌹 جهت سلامتی و تعجیل در فرج مولانا حضرت بقیةاللهالاعظم روحیوارواحالعالمینلترابمقدمهالفداء صلواتی قرائت بفرمایید 🌹
.
#میرزای_شیرازی
#حکم_تحریم_تنباکو
#ناصرالدین_شاه
#ماه_رمضان
@varesoon
.
🛑 اجازه بدهید حق این جمله را ادا کنیم ....!!!
.
به نقل از مرحوم حضرت آیت الله میرزا احمد سیبویه:
در محضر ميرزای بزرگ شیرازی روضهخوانی بود، شیخی عبارتِ مقتل را میخواند، رسید به این عبارت:
«و دخلت زینبُ علی ابن زیاد»
ميرزا با شنیدن این عبارت خيلی منقلب شدند، به گونهای که عمامهشان را برداشتند و گريه شدیدی کردند.
روضه خوان خواست ادامه بدهد، ميرزا فرمودند:
شيخ! اجازه بده ما حقِ این جمله را ادا کنيم، بعد وارد قسمت بعدی شويد!
آن قدر آن بزرگوار منقلب شدند و گریه کردند که اجازه ندادند روضه خوان، ادامهاش را بخواند.
زینب کجا و مجلسِ نامحرمان کجا؟!
.
جهت تسلای قلب نازنین حضرت بقیةاللهالاعظم روحیوارواحالعالمینلترابمقدمهالفداء صلواتی قرائت بفرمایید
.
#سیدالشهدا علیهالسلام
#امام_حسین علیهالسلام
#حضرت_زینب سلاماللهعلیه
#ماه_محرم
#مجلس_روضه
#کوفه
#میرزای_شیرازی
#میرزا_احمد_سیبویه
#ابن_زیاد
#معاویه
@varesoon
.
🛑 اجازه بدهید حق این جمله را ادا کنیم ....!!!
.
به نقل از مرحوم حضرت آیت الله میرزا احمد سیبویه:
در محضر ميرزای بزرگ شیرازی روضهخوانی بود، شیخی عبارتِ مقتل را میخواند، رسید به این عبارت:
«و دخلت زینبُ علی ابن زیاد»
ميرزا با شنیدن این عبارت خيلی منقلب شدند، به گونهای که عمامهشان را برداشتند و گريه شدیدی کردند.
روضه خوان خواست ادامه بدهد، ميرزا فرمودند:
شيخ! اجازه بده ما حقِ این جمله را ادا کنيم، بعد وارد قسمت بعدی شويد!
آن قدر آن بزرگوار منقلب شدند و گریه کردند که اجازه ندادند روضه خوان، ادامهاش را بخواند.
زینب کجا و مجلسِ نامحرمان کجا؟!
.
جهت تسلای قلب نازنین حضرت بقیةاللهالاعظم روحیوارواحالعالمینلترابمقدمهالفداء صلواتی قرائت بفرمایید
.
#سیدالشهدا علیهالسلام
#امام_حسین علیهالسلام
#حضرت_زینب سلاماللهعلیه
#ماه_محرم
#مجلس_روضه
#کوفه
#میرزای_شیرازی
#میرزا_احمد_سیبویه
#ابن_زیاد
#معاویه
@varesoon
🔹️ میرزا مرد خیلی باهوش و چیز فهم عجیب و غریبی بود. حاج آقا رضا صدر از حاج انصاری مرحوم، واعظ معروف و ایشان از آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری نقل میکرد که در اواخر که ریاست میرزا خیلی بالا گرفته بود، دسترسی به ایشان مشکل بود؛ چون مراجعه زیاد بود. خوب سنشان هم بالا بود؛ گرفتاری هم زیاد؛ لذا برای اینکه خیلیها علاقه داشتند میرزا را ملاقات کنند، هر چند روزی یک مرتبه، اجازه عام میداد که اشخاص بتوانند بیایند و میرزا را زیارت کنند.
🔹️ در یکی از این دیدارها که اشخاص میآمدند برای زیارت، میبینند که نظر میرزا به شخص معینی معطوف است. هر چند اشخاص جلو میآیند و بعد از دستبوسی میرزا میروند، باز هم توجه میرزا به همین شخص و همان نقطه است؛ تا اینکه بالأخره نوبت به آن شخص مورد نظر میرسد. او میآید دست میرزا را میبوسد. میرزا از او سؤال میکند که مثلاً اهل کجایی؟ میگوید: اهل کربلا. میپرسد: برای چه اینجا آمدهای؟ من به شما حکم میکنم که همین حالا مراجعت کنید به کربلا، و شهریه و حقوقی هم که در اینجا به طلبهها داده میشود، در کربلا به شما داده میشود، و همین حالا برگردید.
🤔 میرزا خدمتکارش را صدا می زند و به او می گوید: قطار کی حرکت میکند؟ میگوید: مثلاً نیم ساعت دیگر. میفرماید: این اقا را الآن ببرید پای قطار و آنجا باشید تا ایشان مشرف بشوند کربلا، و بعد مراجعه کنید. نیم ساعت بعد، یک ساعت بعد میرزا مرتب می پرسد: خادم نیامد؟ و همین طور منتظر بوده و دقیقه شماری میکرده که خادم برگردد. بالأخره خادم برمیگردد. میرزا میگوید: « او را راه انداختی؟» میگوید: بله. میگوید:« خودت آنجا بودی موقع حرکت قطار» میگوید: بله. میگوید:«قطعی شد حرکتش؟»میگوید: بله. میرزا خیلی استنطاق میکند تا قطعی شود که آن شخص به کربلا برگشته است.
🔹️ بعداً بعضی از اصحاب ایشان می پرسند: چرا این شخص را با این اهتمام به کربلا برگرداندید؟
🔹️ میرزا میفرماید: از خصوصیات قیافه این شخص فهمیدم که اگر او در اینجا بماند، کار دست ما میدهد و از آن لعنهای کذایی میخواند، و ما که زحمت کشیدیم و مشکله اختلاف بین شیعه و سنی را به زحمت حل کردیم، او با یک عملش ممکن است این زحمات را از بین ببرد، یک لعن در حرم بخواند و تمام این زحمات به هدر برود.
↩️ بعد که خود آن شخص را دیده بودند، گفته بود: خوش انصاف میرزا، نگذاشت اقلاً یک صنمی قریشی بخوانیم.
#میرزای_شیرازی
📘 جرعه ای از دریا، ج1، ص119
@varesoon
.
🛑 اجازه بدهید حق این جمله را ادا کنیم ....!!!
.
به نقل از مرحوم حضرت آیت الله میرزا احمد سیبویه:
در محضر ميرزای بزرگ شیرازی روضهخوانی بود، شیخی عبارتِ مقتل را میخواند، رسید به این عبارت:
«و دخلت زینبُ علی ابن زیاد»
ميرزا با شنیدن این عبارت خيلی منقلب شدند، به گونهای که عمامهشان را برداشتند و گريه شدیدی کردند.
روضه خوان خواست ادامه بدهد، ميرزا فرمودند:
شيخ! اجازه بده ما حقِ این جمله را ادا کنيم، بعد وارد قسمت بعدی شويد!
آن قدر آن بزرگوار منقلب شدند و گریه کردند که اجازه ندادند روضه خوان، ادامهاش را بخواند.
زینب کجا و مجلسِ نامحرمان کجا؟!
.
جهت تسلای قلب نازنین حضرت بقیةاللهالاعظم روحیوارواحالعالمینلترابمقدمهالفداء صلواتی قرائت بفرمایید
.
#سیدالشهدا علیهالسلام
#امام_حسین علیهالسلام
#حضرت_زینب سلاماللهعلیه
#ماه_محرم
#مجلس_روضه
#کوفه
#میرزای_شیرازی
#میرزا_احمد_سیبویه
#ابن_زیاد
#معاویه
@varesoon
.
نقل شده است:
در محضر ميرزای بزرگ شیرازی روضهخوانی بود، شیخی عبارتِ مقتل را میخواند، رسید به این عبارت:
و دخلت زینبُ علی ابن زیاد!
ميرزا با شنیدن این عبارت خيلی منقلب شدند، به گونهای که عمامهاشان را برداشتند و گريه شدیدی کردند. روضه خوان خواست ادامه بدهد، ميرزا فرمودند:
شيخ! اجازه بده ما حقِ این جمله را ادا کنيم، بعد وارد قسمت بعدی شويد!
آن قدر آن بزرگوار منقلب شدند و گریه کردند که اجازه ندادند روضه خوان، ادامهاش را بخواند.
زینب کجا و مجلسِ نامحرمان کجا؟!
.
این شبهای عزیز از همه عزیزان التماس دعا داریم
.
#میرزای_شیرازی
@varesoon
.
آقا شیخ عبدالکریم حائری یزدی می گوید: به هنگام جوانی روزی در جلسه ای با حضور عده ای از علما که در میان آنان آقا میرزا محمد تقی شیرازی و آقا شیخ فضل اللَّه نوری نیز دیده می شد، نشسته بودیم. درآن هنگام پیر مردی ژولیده و لاغر اندام، که دستمال مانندی به سر بسته و عبایی وصله دار بر دوش انداخته بود، در نهایت سادگی به آن جلسه داخل شد. میرزا محمد تقی شیرازی فوراً بلند شده و با احترام تمام آن پیر مرد را به حضور جمع آورده و نزد خویش بنشاند.
او با اشاره به آقا فضل اللَّه، از میرزا پرسید: ایشان کیست؟
میرزا گفت: ایشان آقا شیخ فضل اللَّه نوری است و او را کاملًا معرفی کرد.
پیر مرد روشن ضمیر گفت: چند سال بعد شیخ فضل اللَّه نامی را در تهران بر دار می کشند، او تو نباشی؟! سپس نام مرا از میرزا پرسید. میرزا گفت: او آقا شیخ عبدالکریم یزدی و از فضلاست.
مسئله ای از من پرسید: و من چون پاسخ آن را خیلی واضح و پیش پا افتاده می دانستم، نگفتم و سکوت کردم. میرزا بر من خشم گرفت و شدیداً ناراحت شد و خودش پاسخ داد. در آن هنگام آن مرد ساده پوش خود پاسخ را به صورت دیگر تقریر کرد، میرزا نیز گفته های او را نوشت و به او نشان داده و پرسید: آیا همین گونه فرمودید؟!
او تأئید کرد. آن گاه به من رو کرد و گفت چندی بعد پرچم اسلام در قم بر دوش شیخ عبدالکریم نامی به احتزاز در می آید، او تو نباشی؟!
آنگاه بر خاست و میرزا محمد تقی شیرازی کفش پیش پای او نهاد و او را بدرقه کرد و برگشت.
بر من عصبانی شد که چرا به او بی اعتنایی کردم و توضیح داد که او آخوند ملا فتحعلی سلطان آبادی است.
پی نوشت:
[1] تاریخ حکما و عرفا، ص 249.
.
📷 عکس کمتر دیده شده از شیخ شهید، شیخ فضلالله نوری
.
#آخوند_ملا_فتحعلی_سلطان_آبادی
#میرزای_شیرازی
#شیخ_عبدالکریم_حائری
#شیخ_فضل_الله_نوری
@varesoon