🌸 #شعر
"تا تو بودی فاطمه صبر و قراری داشتیم..."
#شاعر : #سعید_مرادی
تا تو بودی فاطمه صبر و قراری داشتیم
ای گل نیلی من باغ و بهاری داشتیم
تا تو بودی فاطمه در شهر ختم المرسلین
با تو در شهر پیمبر اعتباری داشتیم
تا تو بودی خنده بر لبهای حیدر می نشست
تا تو بودی فاطمه خوش روزگاری داشتیم
تا توبودی فاطمه پشت و پناه مرتضی
از تمام اهل یثرب انتظاری داشتیم
تا توبودی گرمی بازار قلبم فاطمه
ما بجز عشق تو با دنیا چه کاری داشتیم
تا توبودی ماه من ای شمس نیلیِ علی
در دل شبهای خود ماهم نگاری داشتیم
تا توبودی ذکر لبهای علی بعد از نماز
غیر ذکرت ما کجا ذکر و شعاری داشتیم
تا توبودی ای جبیب خالق هفت آسمان
بین مردم فاطمه عز و وقاری داشتیم
تا توبودی یار من ای یاور قامت کمان
ما کجا هر لحظه چشم اشکباری داشتیم
تا تو رفتی فاطمه دنیا برایم تیره شد
در فراقت روز و شبها سوگواری داشتیم
تا تورفتی من غریب و بی کس و تنها شدم
در عزایت روزها هم شام تاری داشتیم
تا تورفتی از کنارم ای تمام هستیم
روز و شب با یاد رویت بی قراری داشتیم
تا تورفتی رفتم از دست ای تمام باورم
روضه خواندیم و به یادت حال زاری داشتیم
تا تورفتی زیر خاک ای خفته در زیر لحد
ما دوچشم خیس همچون جویباری داشتیم
#فاطمیه
#رسانه_باشید
#وارث
🆔 @vareth_eitaa
🌸#شعر
"گوشه ی تابوت زهرا شاه مظلومان نشست..."
#شاعر : #سعید_مرادی
نیمه ی شب بود و وقت دفن زهرای علی
تر شده از اشک دیده ماه سیمای علی
گوشه ی تابوت زهرا شاه مظلومان نشست
لرزه افتاده ب لبها و ب اعضای علی
مرتضی مجنون مجنون در کنار بچه ها
در کفن خوابیده اما یار و لیلای علی
گفت زهرا جان زینب چشم خود را باز کن
ای پرستوی مهاجر یار زیبای علی
یار هجده ساله من با علی حرفی بزن
دیده واکن تا ببینی قلب شیدای علی
رحم کن بر حال زارم ای چراغ انجمن
شد امیدم نا امید ای یار تنهای علی
روضه خواند و گریه کرد و آسمان بیتاب شد
در عزای همسر و محبوب و همتای علی
داد زهرا را به دست خاتم پیغمبران
بین خاک آهسته خفته دُرّ یکتای علی
موعد هجران رسید و شد خزان در باغ دل
با رخ نیلی میان خاک حورای علی
خاک روی قبر زهرا ریخت سلطان نجف
گفت حیدر الوداع ای ماه طوبای علی
#فاطمیه
#رسانه_باشید
#وارث
🆔 @vareth_eitaa