eitaa logo
کانال ورزش سه ✅ | فوتبال برتر |⚽✅🇮🇷ایران استقلال| پرسپولیس خبر ورزشی اخبار ورزشی|سپاهان ورزش۳
10.8هزار دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
20.6هزار ویدیو
56 فایل
🏳️کانال اخبار ورزشی درایتا✔️⚽⛹️. مدیریت: @kmylll جهت رزرو تبلیغ 👇 https://eitaa.com/joinchat/179306566C317ae49091 . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بالاترین خدا در زمینּ سرخ پاییڹּ پاے حضرٺ بے سر اسٺ ما را بہ بطلب ایها الامام از هرچہ مےرود سخڹּ دوسٺ خوشتر اسٺ ❤️ 🍃 @manbar_delnshin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ ✨معناے نوڪرانہ‌ے خیرالعمل حرم 🌷فرهنگِ عشق را شده ضرب المثل، حرم ✨ذڪر نفس نفس زدنم تا ابد حسین 🌷فڪرِ تقرّبم بہ حسین از ازل حرم 💚 @manbar_delnshin
داستان مسلمان شدن عبدالعزی - @Maddahionlin.mp3
3.68M
♨️داستان مسلمان شدن عبدالعزی 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🔴بهترین های روز @manbar_delnshin
🔸 مثل درخت انار درخت انار اگر همیشه کنار آب باشد و همیشه کنارش آب باشد میوه هاش ترش می شود.؛ 💧💧 💥به همین خاطر گاهی باید به آن آب داد و گاهی نه.❌ آدمی ، مثال درخت انار را دارد ✅ 🔆اگر می خواهد زندگی شیرینی داشته باشد همیشه نباید کنار خواسته هایش باشد.❎ ❤️بخاطر همین پیامبر "ص"می فرمود: خدایا! گاهی به من بده ، ✅گاهی نده‼️ چون شیرینی زندگی در همینه.💯 -------------------------- @manbar_delnshin
یکی از فرزندان مرحوم شیخ مرتضی انصاری به واسطه نقل می کند که: مردی روی قبر شیخ افتاده بود وبا شدت گریه می کرد. وقتی علت گریه اش را پرسیدند، گفت: جماعتی مرا وادار کردند به این که شیخ را به قتل برسانم. من شمشیرم را برداشته نیمه شب به منزل شیخ رفتم . وقتی وارد اتاق شیخ شدم، دیدم روی سجاده در حال است، چون نشست من دستم را با شمشیر بلند کردم که بزنم در همان حال دستم بی حرکت ماند وخودم هم قادر به حرکت نبودم به همان حال ماندم تا او از نماز فارغ شد بدون آن که بطرف من برگردد گفت: خداوند چه کرده ام که فلان کس را فرستاده اند که مرا بکشد ( اسم مرا برد ) . خدایا من آن ها را بخشیدم تو هم آن ها را ببخش . آن وقت من التماس کردم ، عرض کردم: آقا مرا ببخشید. فرمود : آهسته حرف بزن کسی نفهمد برو خانه ات صبح نزد من بیا . من رفتم تا صبح شد همه اش در فکر بودم که بروم یا نروم واگر نروم چه خواهد شد بالاخره بخودم جراءت داده رفتم . دیدم مردم در مسجد دور او را گرفته اند ، رفتم جلو وسلام کردم ، مخفیانه کیسه پولی به من داد و فرمود: برو با این پول کاسبی کن . من آن پول را آورده سرمایه خود قرار دادم وکاسبی کردم که از برکت آن پول امروز یکی از تجار بازار شدم وهر چه دارم از برکت صاحب این قبر دارم داستان هایی از مقامات مردان خدا، ص8 @manbar_delnshin