eitaa logo
کانال ورزش سه ✅ | فوتبال برتر |⚽✅🇮🇷ایران استقلال| پرسپولیس خبر ورزشی اخبار ورزشی|سپاهان ورزش۳
11.4هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
16.9هزار ویدیو
56 فایل
🏳️کانال اخبار ورزشی درایتا✔️⚽⛹️. مدیریت: @kmylll جهت رزرو تبلیغ 👇 https://eitaa.com/joinchat/179306566C317ae49091 . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
قطره ای از عظمت حضرت معصومه سلام الله علیها - حجت الاسلام دارستانی.mp3
17.97M
🎵حتما گوش کنید و لذت ببرید👆 قطره ای از عظمت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) ➕چرا حضرت معصومه به قم آمد؟ 🎙اسـتاد @ajaebejahan
تمثال مبارک عارف نامدار آقا شیخ جعفر شوشتری(ره) در سالهای آخر عمر پربرکتش به ایران سفر کرد و در مسیر رفت و برگشت به حرم مطهر رضوی مدتی در تهران توقف داشت. در این مدت جمعیت مردم در نماز جماعت او به بیست هزار نفر می رسید. نوشته اند: نزدیک ظهر که میشد جای یک نفر برای ادراک نماز از فقرایی که از قبل جا گرفته بودند به یک یا دو تومان خریده میشد. در بازگشت از این سفر بیماری گریبان گیر وی شد و در حالتی که زبانش گويا به ذکر خداوند بود رخت از جهان فانی بر بست. در شب وفات این فقیه عارف و واعظ دلدادة حضرت سیدالشهداء تناثر نجوم عجیبی در آسمان رخ داد. @ajaebejahan
﷽ 🔶امیرالمومنین(ع)میفرمایند: 🔸به سبب محبّت دنيا، گوش‌ها از شنيدن حكمت كر و دل ها از نور بصيرت نابينا مى‌گردند. @ajaebejahan
‍ 📚 در یك مدرسه راهنمایی دخترانه چند سالی بود كه مدیر مدرسه بودم. چند دقیقه قبل از زنگ تفریح اول، مردی با ظاهری آراسته و سر و وضعی مرتب در دفتر مدرسه حاضر شد و به من گفت: «با خانم… دبیر كلاس دومی‌ها كار دارم و می‌خواهم درباره درس و انضباط فرزندم از او سؤال‌هایی بكنم.» از او خواستم خودش را معرفی كند. گفت: «من گاو هستم! خانم دبیر بنده را می شناسند. بفرمایید گاو، ایشان متوجه می‌شوند.» تعجب كردم و موضوع را با خانم دبیر كه با نواخته شدن زنگ تفریح، وارد دفتر مدرسه شده بود، در میان گذاشتم. یكه خورد و گفت: «یعنی چه گاو؟ من كه چیزی نمی‌فهمم.» از او خواستم پیش او برود و به وی گفتم: «اصلاً به نظر نمی‌رسد اختلالی در رفتار این آقا وجود داشته باشد. حتی خیلی هم متشخص به نظر می‌رسد.» خانم دبیر با اكراه پذیرفت و نزد پدر دانش‌آموز كه در گوشه‌ای از دفتر نشسته بود، رفت. مرد آراسته، با احترام به خانم دبیر ما سلام داد و خودش را معرفی كرد: «من گاو هستم! شما بنده را به خوبی می‌شناسید، پدر گوساله؛ همان دختر سیزده ساله‌ای كه شما دیروز در كلاس، او را به همین نام صدا زدید.» دبیر به لكنت افتاد و گفت: «آخه، می‌دونید…» مرد گفت: «بله، ممكن است واقعاً فرزندم مشكلی داشته باشد و من هم در این مورد به شما حق می‌دهم. ولی بهتر بود مشكل انضباطی او را با من نیز در میان می‌گذاشتید. قطعاً من هم می‌توانستم اندكی به شما كمك كنم.» خانم دبیر و پدر دانش‌آموز مدتی با هم صحبت كردند. گفت و شنود آنها طولانی، ولی توأم با صمیمیت و ادب بود. آن پدر، در خاتمه كارتی را به خانم دبیر ما داد و با خداحافظی از همه، مدرسه را ترك كرد. وقتی او رفت، كارت را با هم خواندیم. در كنار مشخصاتی همچون نشانی و تلفن، روی آن نوشته شده بود: «دكتر… عضو هیأت علمی دانشكده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه...» ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @ajaebejahan