چشم من خیره به عکس حرمت بند شده
با چه حالی بنویسم که دلم تنگ شده..
- آقای امام رضا
من سوریه نبودهام؛ هیچ کاسهی آبی پشت سرم ریخته نشده، هیچکس مرا به حضرت زینب نسپرده، هیچ پلاک دوقسمتیِ کُدداری از گردنم آویزان نیست. هیچوقت پایم به سرزمین شام نرسیده است، سوار هواپیمای نظامی نشدهام و هیچ فرودگاهی را به مقصد دمشق پرواز نکردهام، کوچههای باریک منتهی به حرم را با قدمهای سنگین طی نکردهام، من دستم به آن ضریحی که ستونها احاطهاش کردهاند نرسیده است و پای ضریح عمه جانمان خون گریه نکرده ام. پوتین هایم ریف جنوبی حلب را قدم رو نرفته، فِرنچِ نظامی نپوشیدهام، کلاش دو خشابه دستم نگرفتهام و پشت هیچ بیسیمی نام ابو نرجس را فریاد نزدهام. موج هیچ کورنِتی مرا نگرفته است، و پایم از هیچ ترکشی لنگ نمیزند. به ستونِ دو از باغ زیتون رد نشدهام، با اسم رمز "یازهرا" به دل تکفیریها نزدهایم، من روی تپههای خانطومان نبودهام، آن تویوتای سفید پر از جنازه و مجروح را ندیدم، قطع شدن دست و سر بچههایمان را ندیدم، لختههای خون هیچ بسیجیای روی صورتم نپاشیده، گرمای سوختن دست و پای رزمندههای کنار تویوتا را حس نکردهام. با اولین پرواز، کنار تابوت رفیقهایمان برنگشتهام، بقیه الله بستری نشدهام و هیچ دکتری بالای سرم گریه نکرده است. هر ماه دفترچه قرصهایم را با نگاه های متعجب به داروخانه چیها نمیدهم، و هیچ کس از دیدن حجم قرص های یک جوان غصه نمیخورد. من سوریه نبودهام، وصیتنامهای میان قرآن نگذاشتهام، با هیچ وداعی دلم نلرزید، در هیچ قرارگاهی قرنطینه نشده ام، اسمم در هیچ لیست اعزامی نبوده است، پشت هیچ تیرباری احساس غرور نکرده ام و با صدای صوت خمپاره ای دلهره نگرفتهام. من شهادت را به چشم ندیدهام، هرچه بود و ماند برایم، حسرت بود و داغی که مرهمی جز خون ندارد؛ تنها برایِ من، هیچ ماند و هیچ و هیچ..
چند وقت پیش یه نفری
یه حرفی بهم زد البته خودشم
تو یه کلیپ از استاد شجاعی
دیده بود.
مُهَج | mohaj
چند وقت پیش یه نفری یه حرفی بهم زد البته خودشم تو یه کلیپ از استاد شجاعی دیده بود.
بهم گفت که : تویِ اون کلیپ
یه جوون مشرف میشه پیشِ
آقای شجاعی گفت تا خودت
نبینی نمیفهمی چی میگم
مُهَج | mohaj
بهم گفت که : تویِ اون کلیپ یه جوون مشرف میشه پیشِ آقای شجاعی گفت تا خودت نبینی نمیفهمی چی میگم
اون جوونِ با ترس و لرزی که
کاملاً درونش مشخصِ..
آقای شجاعی میگه ازش پرسیدم
چیشده جوون؟
چرا اینقدر ترسیده ای؟
چرا اینقدر لرزونی؟؟
مُهَج | mohaj
اون جوونِ با ترس و لرزی که کاملاً درونش مشخصِ.. آقای شجاعی میگه ازش پرسیدم چیشده جوون؟ چرا اینقدر ت
با همون لرز و اشک گفت که
یه خوابِ خیلی عجیبی دیده..
تویِ اون خواب در عالم رویا شخصی
دَربِ خونشو میزنه..
اونم حالا تو آیفون میپرسه که کیه؟؟
مُهَج | mohaj
تویِ اون خواب در عالم رویا شخصی دَربِ خونشو میزنه.. اونم حالا تو آیفون میپرسه که کیه؟؟
اون شخص خودش رو آسِدمهدی
معرفی میکنه..
مُهَج | mohaj
اون شخص خودش رو آسِدمهدی معرفی میکنه..
تا اینو میگه اون جوون یه نگاه به
خونه میندازه میبینه که ای واای
خونه بهم ریختست درواقع چیزایی
تو خونه بود که شرم داشت آقا
ببینه..
مُهَج | mohaj
اون شخص خودش رو آسِدمهدی معرفی میکنه..
چون خواب بوده به ایشون
گفته میشه که این آقا حضرت قائم هستن
مُهَج | mohaj
تا اینو میگه اون جوون یه نگاه به خونه میندازه میبینه که ای واای خونه بهم ریختست درواقع چیزایی تو خون
همون ماهواره و..
خلاصه میگه آقا جون چند لحظه صبر
کنید الان در رو باز میکنم..
مُهَج | mohaj
همون ماهواره و.. خلاصه میگه آقا جون چند لحظه صبر کنید الان در رو باز میکنم..
تا خونه رو جمع و جور میکنه
میدوه دم در..
اینجاش که رسید گریش زیاد تر و لرزش
تنش بیشتر شد..
میگفت : با همین چشمایِ خودم آخرِ کوچه
چشمایِ اشکی آقا رو دیدم که گفت:
اینم منو نخواست هیچکس منو قبول نمیکنه
مُهَج | mohaj
اینجاش که رسید گریش زیاد تر و لرزش تنش بیشتر شد.. میگفت : با همین چشمایِ خودم آخرِ کوچه چشمایِ اشکی
دم خونه هر کدومشون رفتم منو رد کرد💔..
امکان داره همین الان ظهور
اتفاق بیفته و خیلیامون شرایطی
شبیه به این آقا داشته باشیم
مُهَج | mohaj
امکان داره همین الان ظهور اتفاق بیفته و خیلیامون شرایطی شبیه به این آقا داشته باشیم
و دیر باشه برای شرمندگیمون
به والله که داره دیر میشه و ما
هنوز نتونستیم خودمون رو مغزمون
رو متقاعد کنیم فردایی وجود نداره
دیروزی هم وجود نداره هرچی هست
امروزه که باید اتفاق بیفته!
مُهَج | mohaj
و دیر باشه برای شرمندگیمون به والله که داره دیر میشه و ما هنوز نتونستیم خودمون رو مغزمون رو متقاعد
امروزه که باید بلند شد امروزه که باید
جنبید امروزه که باید آدم شد امروزه که
باید دست گرفت امروزه که باید درس پس
داد امروزه که باید امر به معروف کرد
هر کاری که رفت برای فردا باید فاتحه
اون فردا رو خوند چون هیچوقت اون فردا
نخواهد اومد
مهم ترین هدفتون الان باشه
ظهور..
بازکردن راه ظهور..
جمع کردن یار برای آقا..
مثل سنگ کردن ایمان خودمون..
و...
مُهَج | mohaj
هرلحظه منتظر باشید حتی با فکر ظهور بخوابید خوب نیست در خواب غفلت بمونیم
با شرمندگی بعد از خواب غفلت نمیشه
کاری کرد چون گذشت و گذشته با ای کاش
های ما برنمیگرده..
روز به روز هی گرفتاریها بیشتر و سختی ها
بیشتر و بدتر میشه باور کن که کلیدِ حل همه
مشکلات آقاست..
مُهَج | mohaj
روز به روز هی گرفتاریها بیشتر و سختی ها بیشتر و بدتر میشه باور کن که کلیدِ حل همه مشکلات آقاست..
اشکال نداره با ریا بیا ولی بیا..
امام ریاکارامونم قبول داره
فقط منتظرِ منتظر یه حرکت..