eitaa logo
تفکر و تمدن شبکه‌ای| استاد واسطی
3هزار دنبال‌کننده
209 عکس
75 ویدیو
120 فایل
تفکر و تمدن توحیدی ادمین: @Haghighat6
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ سلسله جلسات تدریس تفسیر سوره توبه (برائت) بر اساس تفسیر المیزان و تفسیر مقام معظم رهبری مدظله العالی «جلسه سوم ۳» استاد عبدالحمید واسطی با مداحی حجت الاسلام آشیان جمعه‌ها ساعت 19 الی 20 مسجد و مکتب امام صادق علیه‌السلام مشهد مقدس- خ دانشگاه،بین ۱۴ و ۱۶. (برادران و خواهران) نشانی پخش زنده: https://m.aparat.com/imamsadegh_mosque مَسْجِد وَ مَکْتَبْ اِمٰامِ صٰادِقْ عَلَیْه‌ِ الْْسَلٰامْ @imamsadegh_mosque تفکر و تمدن شبکه‌ای @vaseti
﷽ ✅ پرسش مخاطب و پاسخ از مطالب استاد واسطی. 🔻 پرسش: «با سلام و احترام بازخورد یکی از اساتید دانشکده معارف دانشگاه تهران به نظریه پارادایم شبکه‌ای استاد واسطی👇 "هیچ فقیهی و حکیمی در طول تاریخ چنین ادعاهای عجیب و غریبی را مطرح نکرده است با توجه به انسداد باب علم از طریق نقل و عدم مقتضی برای عقل در فهم بسیاری از گزاره‌های تعبدی طرح این‌چنینی علم دینی نه عاقلانه است و نه دردی دوا میکند و بیشتر در مرحله ادعا می‌ماند چه خوب است آقایان خود علم دینی را که راس ادعا و آغاز اختلاف در این موارد است را درست معنا کنند تا بدانند این مدعیات از فقها وحکما صادر نمی‌شود."» 🔺 ✅ پاسخ: تعریف علم دینی: «قرائت‌های مختلفی در توصیف علم دینی و تبیین امکان آن صورت گرفته است، مقصود ما از علم دینی «بسته‌های موضوعی فرآیندمحور از گزاره‌های وحیانی» است. بسته موضوعی،‌ یعنی کلیه مفاهیم مرتبط با مساله بحث، در آیات و روایات دیده شده باشد؛ فرآیندمحور یعنی معنای متن در مصادیق حسی محصور نشده باشد و روح معنایی استخراج گردد.» تعریف علوم انسانی اسلامی: «علوم انسانی اسلامی مجموعه گزاره‌های وحیانی است که به توصیف و تبیین و توصیه نسبت به رفتارهای انسان در حیطه‌های مختلف پرداخته است + دلالت‌های التزامی این گزاره‌ها و الزامات تحقق آنها + مبادی تصوری و تصدیقی متناسب با هر یک + تعیین قواعد و قوانین عام حاکم بر بحث (اتخاذ شده از وحی یا عقل و تجربه قطعی)» 🔸 درباره ارتباط نقل و علم و علم دینی، استاد واسطی در پاسخ به پرسشی مشابه در مصاحبه‌ای، به این مسئله پرداخته‌اند که متن آن به صورت کامل در ادامه منتشر می‌شود. 🔹 ضمنا محتوای مباحث این مصاحبه بسیار مهم بوده که به سوالات دیگری در این زمینه پاسخ گفته شده و البته سوالات و انتقادات جدی ناظر به علوم انسانی مدرن نیز مطرح شده است. 📌 لینک مصاحبه: https://eitaa.com/vaseti/124 https://eitaa.com/vaseti/125 https://eitaa.com/vaseti/125 تفکر و تمدن شبکه‌ای @vaseti
﷽ ✅ نقد علوم انسانی مدرن. 🔶 مصاحبه با استاد واسطی؛ بخش اول 🔸 تعریف شما از علوم انسانی اجتماعی و دامنه و گستره آن چیست؟ 🔹 علوم انسانی علومی هستند كه به فهم، توصيف و تبيين رفتارهای انسان در حيطه‌های فردی، جمعی، تاريخی، تمدنی و ماورائی می‌پردازند و اين پردازش در لايه‌های رفتارهاي تفكری، احساسی، گفتاری، و كاركردی گسترده شده و دامنه آن از حداقل‌های لازم تا حداكثرهای مطلوب نوسان يافته است. (اعم از اينكه روش فهم، توصيف و تبيين در اين علوم، مشاهده و تجربه باشد يا استنتاج و برهان) 🔸 انتقادات اساسی شما به علوم انسانی موجود چیست؟ (آنچه مد نظر است بیشتر ناظر به محتوای علوم انسانی است نه روش آموزش و به کار گیری) 🔹 علوم انسانی موجود حداقل از سه بُعد مبتلا به توهّم و مغالطه است: از حيث موضوع، محدود به انسانِ مبتني بر نيازهای فيزيكی، شيميايی و مستقل در هستی است و چنين انساني را جايگزين انسانِ مبتنی بر نيازهای فيزيكی، شيميايی، روحی، معنايی و متصل به شبكه هستی كرده است. به‌عبارت ديگر موضوع علوم انسانی، انسانِ مستقل از هر گونه عامل غيرمحسوس، و آزاد در تصرف و اِعمال تمايلات است كه به توهّم، جايگزينِ انسانِ اثرپذير از عوامل ماورائی و جهت‌داده شده در تصرف و اِعمال تمايلات گرديده است. از حيث روش، كشف حقيقت را محدود به روش مشاهده و آزمون‌پذيری حسّی كرده و چنين روشی را جايگزين روش‌ برهانی و روش شهودی نموده است. از حيث غايت و هدف، بيشينه‌سازی لذت‌های حسّی غيرپايدار را جايگزين مطلق‌گرايی و ابديت‌طلبی كرده است. 🔸 آیا انتقادات را زیربنایی می‌دانید یا روبنایی؟ نقطه ضعف اصلی علوم انسانی مدرن چیست؟ 🔹 اگر ملاك زيربنايی بودن در يك تفكر، پرداختن به موضوع، روش و هدف آن تفكر است، فضای توضيحات ذكر شده در سوال دوم روشن خواهد بود. و اگر ملاك «نقطه اصلی بودن» در مجموعه‌ها، بيشترين تاثيرِ آن مولفه در پديد آمدن وضعيت موجودِ مجموعه مورد نظر باشد، آنگاه نقطه ضعف اصلی علوم انسانی مدرن، در محدود كردن روش كشف حقيقت به روش مشاهده و آزمون‌پذيری حسّی است؛ چرا كه تغيير در موضوع علوم انسانی پس از پذيرش غيرموجه بودن روش‌های غيرتجربی صورت گرفت و تغيير در هدف علوم انسانی نيز پس از پذيرش استقلال انسان از كليه عوامل سرنوشت‌ساز غيرحسّی، ايجاد شد؛ و با تغيير در موضوع و هدف، فضای حاكم بر علوم انسانی تغيير بنيادين يافت. 🔸 برخی معتقدند که اشکالات روبنایی به مبانی (فلسفی و روشی) بر می‌گردد؛ دیدگاه شما چیست؟ 🔹 اگر مقصود از «روبناها»، آثار، نتايج و لوازم يك موضوع باشد، آنگاه روبناها هميشه به مبانی فلسفی يعنی چيستی، چرايی و چگونگی موضوع يا به عبارت ديگر هويّت موضوع و جايگاه آن در شبكه هستی، و مبانی روشی يعنی چگونگی دست‌يابی به هويت موضوع و جايگاه آن در هستی و چگونگی دست‌يابی به آثار، نتايج و لوازم موضوع، بازمی‌گردد. «توصيف‌ها» در علوم، محصولِ بررسی چيستی، چرايی و چگونگی موضوعات هستند، پس محصولی از مبانی فلسفی و روشی محسوب می‌شوند؛ «هنجارها» در علوم نيز محصولی از «بايدها و ارزش‌های نخستين» به علاوه «توصيف‌ها» هستند، بنابراين در علوم انسانی، روبناها كه «نظريات توصیفی» و «نظريات هنجاری» ارائه شده در اين علوم هستند، هر دو تابعی از مبانی فلسفی و روشی اين علوم می‌باشند. تفکر و تمدن شبکه‌ای @vaseti
﷽ ✅ نقد علوم انسانی مدرن. 🔶 مصاحبه با استاد واسطی؛ بخش دوم 🔸 نقش دین را در ترمیم، بازتولید و تحوّل علوم انسانی ـ‌ اجتماعی چگونه می‌دانید؟ 🔹 دين می‌تواند از سه محور زيربنايی موضوع، روش و هدف، و دو محور روبنايی فرضيه‌پردازی و نقادی فرضيه‌های موجود، به علوم انسانی نفوذ كند و سبب تحول گردد: 🔹 بازتعريف در روش كشف حقايق با تعميم در روش آزمون‌پذيری حسّی و موجّه‌سازی روش برهان و شهودِ ضابطه‌مند. 🔹 بازتعريف در موضوع علوم انسانی با تغييرِ موضوع از انسانِ فيزيكی شيميایی مستقل در هستی، به «انسانِ شبكه‌ای». مقصود از اين عبارت كه اميد است به‌صورت يك اصطلاح در محافل علمی مقبول افتد، انسانِ در برآيندگيری با كليه موجودات در شبكه هستی است. نمايی از اين انسان را می‌توان چنين تصوير كرد: 📌 🔹 بازتعريف در هدف علوم انسانی با تغيير هدف از بيشينه‌سازی لذت فردي به «عدل شبكه‌ای». مقصود از «عدل شبكه‌ای» مطلوبيتی است كه برآيند پنج مولفه زير باشد: مطلوبيت جسمی مطلوبيت فكر و روانی مطلوبيت جمعی (با مقياس‌های خانواده، شهر، كشور و بين‌الملل) مطلوبيت محيطی مطلوبيت پايدار (با ميل به سمت بی‌نهايت و ابديت) تعريف فرضيه‌های تكميلی و فرضيه‌های رقابتی، به‌وسيله صورت‌بندی گزاره‌های دينی به‌صورت گزاره‌های علّی معلولی آزمون‌پذير و تلاش برای اثبات كردن آن‌ها براساس روش مقبول در فضای موجود. نقادی تئوری‌های موجود با استفاده از دو شيوه «تحليلی استنتاجی» و «آزمون‌پذيری تجربی». توضيح اين‌كه: با دسترسی به گزاره‌های دين، بسياری از متغيرهای موثر در رفتارهای انسان كه در شيوه تجربی حسّی مورد توجه قرار نمی‌گيرند، قابل رؤيت می‌شوند و با تلاش برای گردآوری شواهد و قرائن به‌هدف رؤيت‌پذير كردن آنها می‌توان ديدگاه تئوريسين‌های علوم انسانی را از حيث جامعيت و مانعيت مورد تشكيك قرار داد. 🔸 در نظرگاه شما چه نسبتی بین نقل، عقل و تجربه در تکون علوم انسانی وجود دارد؟ چگونه جریان یافتن نقل در علوم انسانی ضمانت می‌گردد؟ 🔹 از آنجايی كه علوم انسانی مدعی واقع‌نمايی است (حتی در ديدگاه كاركردی آن كه صرف‌نظر از وجود يا عدم وجود واقعيت‌های مبنايی، به‌دنبال ايجاد تغيير است)، ابزارهای كشف واقعيت، عامل اصلی تكوّن و تحول خواهند بود. «عقل» كه نماد «برهانِ با مقدمات تجريدی» است و «تجربه» كه نماد «برهانِ با مقدمات صِرفاً مشاهده‌ای» و «نقل» كه نماد «برهانِ با مقدمات وحيانی» است، هر سه، ابزاری برای كشف «حقيقت واحدِ دارای مراتب و ابعاد مختلف» هستند. آنچه سبب توجه به «نقل» در معادلات علوم انسانی در گام اول، و سبب حركت به‌سمت تحقيق در محتوای نقل برای دست‌يابی به فرضيه‌های تكميلی يا رقابتی در گام دوم، و سبب تلاش برای نظريه‌سازی از گزاره‌های دين در گام سوم می‌گردد باور به چهار امر زير و تلاش برای عملياتی كردن امرِ چهارم است: گزاره‌های دين كاشف واقعند (همان‌گونه كه عقل و تجربه می‌توانند كاشف باشند) گزاره‌های دين ناظر به روابط علّی معلولی در رفتارهای انسانِ معاصر و آينده می‌باشند. اين گزاره‌ها در سطح معنايی «راهبردی» قرار دارند و صرفاً تبيين‌ها يا توصيه‌هايی فردی و اخلاقی نيستند بلكه ظرفيت برنامه‌سازی و تبديل شدن به مدل‌ها در سطح كلان را دارند. گزاره‌های دين به‌زبان روابط علّی معلولی قابل فهم و انتقال می‌باشند. (ترجمه گزاره‌ها به زبان قابل فهم برای فضای موجودِ علوم انسانی قابل انجام است، گزاره‌هايی كه حاوی محتوايی برای تغيير يا ارتقاء فضای موجودِ علوم انسانی هستند.) بنابراين حداقل دو عامل مي‌تواند سبب ضمانت جريان يافتن «نقل» در علوم انسانی شود: الف- چهار امر فوق برای متخصصين فعلی علوم انسانی، از انكار يا شك و ظن، به حداقل، گمانی اعتمادپذير در عمل تبديل شود. (فعال‌سازی درونی) ب- متخصصين علوم دينی، مهارت لازم را برای قابل فهم كردن گزاره‌های دين، برای فضای موجودِ علوم انسانی، كسب كرده، گسترده سازند. (فعال‌سازی بيرونی) ضمانت روايی و صحّت در مورد فوق، منوط به اِعمال ضوابط روشِ موجّه در فهم دين است. تفکر و تمدن شبکه‌ای @vaseti
﷽ ✅ نقد علوم انسانی مدرن. 🔶 مصاحبه با استاد واسطی؛ بخش سوم و پایانی. 🔸 انعکاس مبنای معرفت‌شناسی شما در روش‌شناسی چگونه است؟ 🔹 در بحث معرفت‌شناسانه‌ای كه مبنا بر وجود حقيقت واحد ذو مراتب و قابل كشف برای بشر در مرتبه حسّی (با ابزار تجربه) و مرتبه ذهنی و عقلانی (با ابزار برهان) و مرتبه قلبی و روحی (با ابزار شهود) قرار گرفته است و گزاره‌های صادق را گزاره‌های منطبق با واقعيت و معيار ارزيابی «انطباق با واقعيت» را «برهانی بودن» در مرحله توليد، و «دارای انسجام درونی» در مرحله بقاء، دانسته و گزاره‌های معنی‌دار را گزاره‌های قابل ارزيابی با ضوابط هر سه ابزار می‌داند، در چنين معرفت‌شناسی‌ای روش كشف معادلات رفتاری انسان به‌گونه‌ای كه قابليت پيش‌بينی و كنترل را به‌دست بدهد منحصر به روش آزمون‌پذيری حسّی نيست و «برهان» و «شهود» را نيز موجّه‌ساز می‌شمارد. 🔸 رابطه علوم انسانی و غیرانسانی را چگونه می‌دانید؟ 🔹 اگر مقصود از علوم غيرانسانی علوم طبيعی و مهندسی است، علوم انسانی با مدد فلسفه، موضوع، روش و هدف برای علوم غيرانسانی تعريف می‌كنند و علوم غيرانسانی، ابزار لازم برای تحقق هدفِ تعريف شده را با كشف قوانين و معادلات حاكم بر ساختارهای طبيعی، می‌سازند. در حقيقت علوم انسانی علوم راهبردی و پايه هستند و علوم غيرانسانی علوم ابزاری و عملياتی می‌باشند. 🔸 طبقه‌بندی شما از جریانات تحول‌خواه در عرصه علم دینی (یا علوم انسانی اسلامی) چیست؟ 🔹 از حداقل تغييرات تا حداكثر تحول: برخی بدون تغيير در علوم انسانی موجود صرفاً خواستار آشنا شدن متخصصين علوم انسانی با خلاصه‌ای از معارف اسلام هستند به اميد اينكه اين آشنايی سبب ايجاد ديد به برخی متغيرهای رؤيت نشده در علوم انسانی منجر شود و تغييراتی را در مباني يا نتايج حاصل كند. برخی خواستار ضميمه شدن گزاره‌های دين به محتوای سرفصل‌های علوم انسانی هستند. برخی توجه به گزاره‌های دين در مقام گردآوری و فرضيه‌پردازی را نقطه عزیمت می‌دانند. برخی به‌دنبال بازنگری در موضوع، روش و هدف علوم انسانی هستند. اين طيف از انديشمندان يا بر اساس عقلانيت مشترك پيشنهاد بازنگری دارند يا بر اساس توليد عقلانيت جديد به‌دنبال بنيادسازی از صفر هستند. اين قلم علاوه بر پيشنهاد حركت موازی در چهار محورِ فوق، با استناد به تئوری «راهبردی بودن گزاره‌هاي دين» و قابليت استخراج مدل از شبكه گزاره‌ها، پيشنهاد می‌كند: در مرحله اول، مجموعه گزاره‌های مرتبط با موضوعات علوم انسانی، براساس نقشه مسائلِ مطرح در علوم انسانی موجود (دقت شود: نقشه مسائل، نَه مسائلِ جداجدا و نَه براساس نقشه فرضيات و نظريات)، به‌صورت پاسخ دين به اين مسائل تدوين گردد. (استنباط و استنتاج نگرش اسلام به شبكه مسائل) در مرحله دوم، براساس گزاره‌های دين،‌ نقشه جديد برای مسائل و موضوعات تعريف شود و ديدگاه‌های دين به‌صورت مدل‌های راهبردی كه برای متخصص اجرايی قابل عملياتی شدن باشد عرضه گردد. تفکر و تمدن شبکه‌ای @vaseti
آشنائی با نگرش توحیدی.pdf
823.2K
﷽ ⚪️ نگرش توحیدی. 📝 در این مقاله با بهره‌گیری از یافته‌های فلسفه اسلامی (حکمت متعالیه) و عرفان اسلامی از یک طرف و تئوری عمومی سیستم‌ها، نظریه شبکه‌ای در فیزیک کوانتومی و شبکه‌های اجتماعی از طرف دیگر سعی شده تا از دستاوردهای مشترک آن‌ها، زمینه‌های لازم جهت تدوین نگرش توحیدی و ارائه تعریفی نو و مدلی کاربردی از آن به دست آید. ✍ مهندس حسین احمدی ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ✅ تحلیل مفهوم شبکه هستی| بخش اول موضوع بحث: «شبکه هستی» چیست؟ چرا و چگونه؟ مسأله بحث: برای انجام یک تحقیق معتبر، نیاز به تشخیص موقعیت پدیده در کل شبکه هستی داریم. نقشه عالم هستی که در آن موقعیت و مختصات موجودات و عوالم و روابط آنها با یکدیگر مشخص شده باشد چگونه است؟ پیش‌فرض‌ها: شبكه، مجموعه‌ای به هم‌پیوسته از «سیستم‌ها» است که هدف واحد یا اهداف متعددی را پوشش می‌دهند؛ و «سیستم‌» مجموعه‌ای از عناصر است كه با يكديگر ارتباط برقرار می‌كنند و برای تحقق يك هدف واحد در تلاش‌اند. در هر شبكه، تغيير يك جزء بر ديگر اجزاء و بر كلّ، تأثير دارد و هيچ‌ يك از عناصر، اثر مستقل و جدا از مجموعه ندارند. بعضی اوقات اصطلاح «شبکه» معادل با اصطلاح «سیستم» به ‌کار می‌رود. فرضیه بحث: برهان‌ در فلسفه اسلام، منجر به‌ نظريّه “شبكه‌ای بودن هستی” شده‌ است. مقصود از شبکه هستی،‌ برقراری رابطه علت و معلولی، اثرگذاری و اثرپذیری میان کل پدیده‌ها در تمام لایه‌های عالم وجود است. تبیین بحث: بر اساس نظريّه فوق،‌ هيچ حركتی در هستی، بدون تعامل با اجزاء ديگر آن انجام نمی‌شود. عوالمی در ماوراء دنيا وجود دارند كه منشأ و سرچشمه موجودات مادی هستند و فعل ‌و انفعالات موجود در دنيا و موجوداتِ آن، تابعی از فعل ‌و انفعالات موجود در جهان‌های آسمانی است و ايجاد اثری در جهان مادی (كه به‌ سبب فعّال شدن عللی در ماوراء بوده است)، سبب تأثير در نقاط ديگر ماورايی شده و در نتيجه آثار جديدی در جهان مادی پديد می‌آيد و اين چرخه فعل ‌و انفعالات كه سررشته آنها متصل به اراده خداوند است، به‌ همين منوال استمرار می‌يابد؛ بدن در روح اثر می‌گذارد و روح در بدن و هر دو در محيط و محيط در هر دو، و هر سه در مجاری ماورايی و سرچشمه‌ای موجودات تأثير می‌گذارند و اين مجاری در يكديگر و در كل دنيا نفوذ دارند. كل اين تعاملات، تشكيل شبكه واحدی را می‌دهد كه به‌صورت سيستمی منسجم و يكپارچه، برای تحقّق هدفی در ارتباطند. شايد نموداری ابتدايی از شبكه هستی بر اساس فلسفه اسلام را، بتوان به ‌صورتی كه می‌آيد تصوير كرد: ▫️ https://eitaa.com/vaseti/93 ▫️ https://eitaa.com/vaseti/89 بر اساس حكمت متعاليه اسلام، هستی از مراتب تشكيكی وجود، از وجود بی نهايتِ خداوند آغاز شده و به قابليّتِ وجود يافتن (هيولی) ختم می‌گردد و اين مراتب ارتباط علت‌ و معلولی با يكديگر دارند و يك مجموعه يكپارچه را تشكيل می‌دهند. هر رتبه از وجود، خواص و آثاری به‌خود می‌گيرد و قوانينی براساس آنها در آن فضای وجودی حاكم می‌گردد. عالمِ قيامت، عالمِ برزخ و عالم دنيا، سه‌ لايه كلّی هستی می‌باشند. این تصویر، برش و مقطعی معرفتی از «هر نقطه در هستی» می‌باشد و این‌که خداوند با یک نقطه نشان داده شده است به ‌معنی محدود کردن او در آنجا نیست بلکه در هر نقطه در عالم هستی، این مخروط فعال است و در هر نقطه از عالم وجود،‌ وجود از خداوند تجلی پیدا می‌کند و به کل لایه‌های هستی منتشر می‌شود. از خدا آغاز شده (انا لله) و به دنیا می‌رسد (ثم رددناه اسفل سافلین) و به خدا برمی‌گردد (انا الیه راجعون). روح همه انسان‌ها از «عالم امر» نشأت می‌گیرد (الا له الخلق و الامر + قل الروح من امر ربی) ، تنازل می‌کند (ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم) از نقطه‌ای به دنیا وارد می‌شود (برزخ نزولی یا عالم ذر) ، به بدنی تعلق می‌گیرد، در محیط مادی قرار می‌گیرد، با همنوع ارتباط برقرار می‌کند، از نقطه‌ای از دنیا خارج می‌شود (برزخ صعودی) و به‌سوی خداوند بازمی‌گردد. هر کدام از خطوط داخل شکل،‌ نمایاننده نیرویی است که به ما وارد می‌شود یا ما وارد می‌کنیم. نیروهای مثبت (فرشتگان) و نیروهای منفی (شیاطین) در این عالم مشغول به‌ اثرگذاری هستند و ما انسان‌ها در نقطه‌ای خارج از برزخ و نزدیک به برزخ، در عالم مادی قرار گرفته‌ایم (نقطه اراده)؛ به هر طرف که بخواهیم می‌توانیم حرکت کنیم (اختیار داریم)، اما نمی‌توانیم خارج از ساختار شبکه هستی و خارج از قوانین آن حرکت کنیم (اختیارمان محدود به جبر ساختاری است). ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ⚪️ تحلیل مفهوم شبکه هستی| بخش دوم و پایانی کلیه عناصر هستی بر ما اثر می‌گذارند و ما نیز می‌توانیم بر آن‌ها اثر بگذاریم، و از آن جایی که تمام حرکت‌ها در این عالم برآیندی است، لذا برای این‌که بتوانیم به ‌سمت و سویی حرکت کنیم باید کلیه نیروهایی که به ما وارد می‌شود و ما می‌توانیم بر آنها نیرو وارد کنیم را محاسبه کنیم تا بتوانیم برآیند آنها را به سوی هدفمان به ‌دست آوریم؛ بنابراین باید هر کدام از خطوط موجود در شکل که نمایاننده یک نیرو وارده به ما هستند یک «معادله» تعیین کنیم یعنی تعیین کمیت و کیفیت و جهت نیرو در هنگام ارتباط، تا بتوانیم برآیند این معادلات را طوری به ‌دست آوریم که رو به سوی هدف باشد. چقدر و چگونه باید به بدن بپردازیم (تعیین کلیه عوارض زمانی، مکانی، کمی، کیفی، جهتی و …) تا برآیندش با نحوه پرداختن به محیط و نحوه پرداختن به همنوع و نحوه توجه به فرشتگان و نحوه توجه به شیاطین و …، رو به سوی خدا باشد. دقّت در اين نمودار نشان می‌دهد كه كوچك‌ترين تغيير در هر يك از نقاط ارتباطی به ديگر نقاط هم سرايت می‌كند، هر نقطه را كه حركت دهيد تمام نقاط ديگر هم حركت خواهند كرد. اگر بخواهيم جهت حركتِ “انسان به‌ سوی خدا” را تنظيم كنيم، بدون تنظيم ارتباطات نقاط ديگر، نمی‌توان جهت مطلوب را ايجاد كرد. وقتی انتخاب يك رنگ يا مدل لباس، در روحيّه انسان تأثير دارد و تغييراتی در احساسات و در پی احساس، در افكار ايجاد می‌كند و اين تغييرات در دراز مدت سبب تغيير جهت حركت زندگی مي‌شود، [1] آيا می‌توان بدون ارائه برنامه برای جوانب مختلف زندگی و ايجاد اثرات حساب شده درفكر و روحِ فردی و جمعی، انسان را در كوتاه‌ترين و سريع‌ترين و باكيفيت‌ترين حركت به سوی خدا بُرد؟ نتایج، آثار و لوازم پذیرش بحث: با توجه به نظريّه “هستی شبكه‌ای” و ملاحظه تعريف و اهداف دين، دين بايد برای سؤالات زير پاسخ داشته باشد (يعنی دين بايد برای موارد زير كه عناصر حياتی زندگی انسان هستند طرح و برنامه ارائه ‌دهد تا بتواند هدف نهايی خود را محقق كند): چگونه ارتباط مطلوب با خدا داشته باشيم؟ چگونه به هدف زندگی برسيم؟ چگونه قلب و روح سالم داشته باشيم؟ چگونه فكر و ذهن فعال و خلّاق داشته باشيم؟ چگونه بدن سالم داشته باشيم؟ چگونه ارتباط مفيد با ديگر انسان‌ها داشته باشيم؟ چگونه محيط زندگی سالم داشته باشيم؟ چگونه نيازهای خود را به ‌درستی برطرف كنيم؟ ▫️ مبانی دین‌شناسانه: ▫️ موارد زير نيز برخی از جوانب و لايه‌های زندگی هستند كه بنا بر مقتضای شبكه‌ای بودنِ هستی، دين تا برای آنها طرح ‌و برنامه نداشته باشد نمی‌تواند انسان‌ را به‌ هدف مورد نظر خود برساند[2] و يك دين‌شناس بايد الگو و مدلی را كه دين برای آن‌ها بيان كرده است شناسايی و ارائه كند:[3] نظام عبادی، نظام اخلاقی، نظام تربيتی، نظام آموزشی، نظام توليد و مصرف غذايی، مدل لباس و مسكن و استراحت، نظام بهداشتی، نظام حقوقی و قضايی، نظام امنيتی، نظام تجاری و اقتصادی، نظام‌ زندگی اجتماعی و تعاون و فعاليّت‌های گروهی، نظام حكومتی و تصميم‌‌گيری، الگو و مدل فرهنگی، نظام خانوادگی و نظام رسانه‌ای و.. ▫️ نقشه تمدن: ▫️ ▫️ مبانی هستی‌شناسانه: ▫️ https://eitaa.com/vaseti/115 مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث: فلسفه، حکمت متعالیه، هستی‌شناسی، نقشه هستی، هرم هستی، مخروط هستی، نظام علت و معلولی، فرمول حرکت پی‌نوشت‌ها: [1]. اين‌ نمودار الهام گرفته از نمودار زير است كه در كتاب “‌معادشناسي”، تأليف مرحوم علامه ‌آيه‌الله‌ حاج‌ سيدمحمدحسين حسينی ‌طهرانی قدس‌سره، انتشارات حكمت، ج۶، ص۲۰۰ آمده است. مبانی فلسفی نمودار نيز در همان قسمت از كتاب تشريح شده است. در كتاب ”‌هرم هستی”،‌ ص ۱۷۵ نيز آمده است: “وجه تشبيه جهان هستی به مخروط يا هِرَم اين است كه همان‌گونه كه رأس مخروط بسيط و ناپيداست و در عين بساطت، محيط و فراگيرنده تمام جسم مخروط يا هرم است، مقام غيب ‌الغيوب و غيب ‌مكنون نيز به‌ همين‌ گونه است كه در عين احاطه و حضور قيومی در تمام مراتب هستی، اختصاص و تعيّن مخصوصی به هيچ ‌‌يك از نقاط مخروط ندارد؛ و نيز به ‌خاطر اين است كه در عين اتصال مستقيم و ناگسستنی كه ميان تمام نقاط جسم مخروط و راس حاكميت بنيادی وجودی دارد، مراتب قرب و بُعد ذاتی و شدت و ضعف تعلّقی ميان مراتب متكثره حكمفرماست كه می‌تواند از كثرت تشكيكی حكايت كند و از همه گذشته در هرم هستی می‌توان قاب قوسين را به‌خوبی ترسيم رياضی نمود و رأس مخروط را در قاب قوسين قرار داد.” [2]. بررسی كتاب ”مبانی كلامی جهت‌گيری دعوت انبياء”، احد فرامرز قراملكی، نشر پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامی ۱۳۸۰، می‌تواند در اين بحث راهگشا باشد. [3]. هم در مقياس خُرد و هم در مقياس كلان ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
تحلیل مفهوم شبکه هستی.pdf
986.5K
تحلیل مفهوم شبکه هستی. تفکر و تمدن شبکه‌ای @vaseti
هستی شناسانه.xmind
528.7K
نمودار مبانی هستی‌شناختی. تفکر و تمدن شبکه‌ای @vaseti
تعاریف حکمت، فلسفه و عرفان. تفکر و تمدن شبکه‌ای @vaseti
﷽ ⚪️ حکمت و عرفان| بخش اول موضوع بحث  مقصود از «حکمت و عرفان» که تعیین‌کننده رویکرد معرفتی مباحث می‌باشد چیست؟ ▫️ اسلاید هویت حکمت و عرفان شیعی: ▫️ https://eitaa.com/vaseti/144 ▫️ بيانيه عرفان شیعی فقاهتی: ▫️ https://eitaa.com/vaseti/148 ▫️ دوره تربیت مدرس و مبلغ حکمت و عرفان: ▫️ https://eitaa.com/vaseti/145 مسأله بحث اصلی‌ترین زاویه دید برای حرکت مثبت و تعالی‌بخش در زندگی در شبکه هستی چیست و چگونه به ‌دست می‌آید؟ پیش‌فرض­‌ها فرضیه بحث: «عرفان و حکمت»، اصلی‌ترین و جامع‌ترین دید را برای حرکت در زندگی، به انسان می‌دهند. تعیین محتوا در بحث شبکه هستی و انسان شبکه‌ای و معادلات حرکت انسان در این شبکه، به عهده حکمت و عرفان است. تبیین بحث هسته مرکزی ماموریت حوزه‌های علمیه، تامین علمی برای تحقق تمدن اسلام است؛ کشف ، فهم ، تبیین معارف دینی برای پیاده‌سازی در صحنه زندگی فردی و اجتماعی و تمدنی. از سوی دیگر در مبانی «دین‌شناسانه» قاعده‌ای با محتوای زیر مورد پذیرش متخصصین است: «تطابق تشریع با تکوین» یا به تعبیر دیگر «تبعیت اَحکام از مصالح و مفاسد واقعی»؛ بنابراین برای این‌که بتوان به فهم جامع و عملیاتی دین رسید، «هستی‌شناسی» ابزاری قدرتمند خواهد بود. هستی‌شناسی = علم به ساختار و معادلات موجود در کلان هستی «حکمت» علامه طباطبایی رحمه‌الله‌علیه در المیزان در ذیل آیه شریفه «یوتی الحکمه من یشاء» چنین آورده‌اند: كلمه ”حكمت” به كسره ”حاء” بر وزن” فعلة” است، كه وزنى است مخصوص افاده نوع، يعنى دلالت بر نوع معنايى مى‏كند كه در اين قالب در آمده، پس حكمت به معناى نوعى احكام و اتقان و يا نوعى از امر محكم و متقن است، آن‌چنان كه هيچ رخنه و يا سستى در آن نباشد، و اين كلمه بيشتر در معلومات عقلى و حق و صادق استعمال مى‏شود، و معنايش در اين موارد اين است كه بطلان و كذب به هيچ وجه در آن معنا راه ندارد. حكمت عبارت است از قضاياى حقه‌‏اى كه مطابق با واقع باشد، يعنى به نحوى مشتمل بر سعادت بشر باشد، مثلا معارف حقه الهيه در باره مبدأ و معاد باشد، و يا اگر مشتمل بر معارفى از حقايق عالم طبيعى است معارفى باشد كه باز با سعادت انسان سروكار داشته باشد، مانند حقائق فطرى كه اساس تشريعات دينى را تشكيل مى‏دهد. همچنین فرموده‌اند: منظور از حكمتى كه در قرآن به كار رفته، مجموعه علوم و معارفى است كه انسان را به حقيقت رهنمون می‌سازد؛ به طورى كه هيچ شك و ابهامى در آن نماند. از اين ‏رو، مى‏شود گفت دين با واقعيت و حقيقت مطابقت دارد، اصول و قواعدى كه با دين آمده، در واقع حكمت ‌اند؛ و پيامبر اکرم صلی‌الله‌علیه ‌وآله مأمور است اين حكمت را به مردم بياموزد. علامه طباطبایی در جایی دیگر فرموده اند: حکمت، نظر و اعتقادی است که مطابق واقع و ملازم با رشد بوده و کذب‌ناپذیر باشد و ضرری بر آن مترتّب نگردد. «فلسفه» تعاريف مختلفی برای فلسفه بيان شده است مانند: ۱. ابن‌سینا: فلسفه، آگاهی بر حقایق تمام اشیا است، به قدری که برای انسان ممکن است بر آن‌ها آگاهی یابد. (فرهنگ فلسفی، جمیل صلیبا) ۲. جرجانی: فلسفه عبارت است از شبیه شدن به خدا به اندازه توان انسان و برای تحصیل سعادت ابدی. (فرهنگ فلسفی) ۳. ارسطو: فلسفه، علم به موجودات است از آن جنبه که وجود دارند. (فرهنگ فلسفی) ۴. فیثاغورس: فلسفه یعنی دوست‌داری دانایی. (دائره المعارف بریتانیکا) ۵. افلاطون: خاستگاه فلسفه، حیرت در برابر جهان است. فیلسوف به کسی اطلاق می شود که در پی شناسایی امور ازلی و حقایق اشیا و علم به علل ومبادی آن ها است. ۶. سیسرون: فلسفه عبارت است از علم پیدا کردن به شریف‌ترین امور و توانایی استفاده از آن در حد امكان. ۷. توماس هابز: فلسفه، علم به روابط علی و معلولی میان اشیا است. ۸. کریستین وولف: فلسفه، علم بر موجودات ممکن است، یعنی بر هر چه ممکن است بالفعل حالت تحقق پیدا کند. ۹. فیشته: فلسفه، علم ِعلم، یا علم معرفت است. ۱۰. هگل: فلسفه، بحث در امر مطلق است. ۱۱. اوبروگ: فلسفه،‌ علم به مبادی و اصول است. ۱۲. هربارت:  فلسفه،‌ تحلیل معانی عقلی است. ۱۳. وونت: کار اساسی فلسفه متحد ساختن تمام معرفت‌هایی است که از راه علوم مختلف بدست می آید، تا به این ترتیب مجموعه واحد و پیوسته ای ایجاد گردد. ۱۴. پولسن: فلسفه مجموعه معرفت هاست که انتظام علمی پیدا کرده‌اند. ۱۵. کانت: فلسفه، شناسایی عقلانی است که از راه مفاهیم حاصل شده باشد. ۱۶. ملاصدرا: فلسفه كمال يافتن نفس انسان در سايه شناخت واقعيت‌های موجودات و حكم به وجود آنها به صورت قطعی و مستدل است که بدون گمانه‌‏زنی و تقلید باشد. ▫️ برخی تعابیر دیگر [در متن کامل]: ▫️ https://eitaa.com/vaseti/142 ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ⚪️ حکمت و عرفان| بخش دوم شاید بتوان در یک تعریف مشترک که شامل بسیاری از این تعاریف گردد چنین گفت: فلسفه شناخت مستدل نسبت به واقعیت‌های جهان و ارتباط بین آن‌هاست. هدف از فلسفه آن است که مدیریت عقلانی نسبت به زندگی فردی و جمعی حاصل گردد که این جز با در نظر گرفتن تأثیرگذاری و تأثیرپذیری رائج در عالم ممکن نیست. فلسفه = هستی‌شناسی برهانی. فلسفه= تلاش عقلانی برای كشف علت پديده‌ها در كل هستی. حکمت= تلاش معرفتی برای نفوذ به لايه‌های پنهانِ از حسّ، برای رسيدن به حقايق اثرگذار در زندگی. فلسفه= كشف شكل هستی و معادلات حاكم بر آن. فلسفه اسلامی = برهانی كردن نگرش اسلام به هستی. فلسفه اسلامی= تلاش برای تبيين عقلانی مدل هستی‌شناسانه اسلام. حيطه فعاليت فيلسوف حوزوی، تلاش براي تعميق فهم از مدل هستی‌شناسی اسلام و تلاش برای اثبات عقلانيت اين مدل و ايجاد زمينه تفاهم با مخاطبينی است كه عقيده مشترك با آنها وجود ندارد. تفاوت حکمت با فلسفه فلاسفه، در تعريف حکمتِ اصطلاحی گفته‌اند: حکمت علم به حقايق اشياء است به قدر طاقت بشری. و تعبیر دیگر این‌که: حکمت آن است که انسان به حقایق اشیاء، چنان علم پیدا کند که خود، نمونه‌ای عقلی از عالم عینی شود. آنچه از بررسی استعمالات این دو کلمه و تعاریف آن‌ها به‌دست می‌آید فرضیه زیر را به دست می‌دهد: اصطلاح «حکمت»،‌ اعمّ و فراتر از «فلسفه» است و علوم حضوری و شهودهای باطنی را علاوه بر علوم برهانی عقلی درباره هستی، در بر می‌گیرد و همچنین امتداد علم را در عمل دنبال می‌کند یعنی الزامات و شایستگی‌های رفتاری (عقل عملی) را که از اطلاعات برهانی (عقل نظری) حاصل می‌شود، تبیین می‌کند. عرفان تعاریف عرفان: ۱. همراهی استوار با احکام شرعی هم در رفتارها و هم در فضای درونی که در حقیقت شکل‌گیری صفات الهی در روح است. . ۲. شاخص حداقلی برای اینکه فردی در فضای «عرفان» ورود عملی پیدا کرده باشد این است که نفسش رنگ و بوی صفات خداوند را پیدا کند. ۳. پایه‌ریزی زندگی بر اساس حقیقت و عدم توجه به کثرات. ۴. ادراک نافذ و شفاف قلبی، و دریافت حقایق با عبور از ذهن و خیال. ۵. توجه ذهنی به عالم بی‌نهایت الهی در حالی‌که در درون نفس به دنبال دریافت تجلیات خداوند است. ۶. ادراکی که از دریافت حضوری خداوند و تجلیات او حاصل می‌شود. ۷. قواعد حرکت به سوی خداوند. ۸. شناخت مراحل عبور به‌سوی عوالم برتر. ۹. قواعد شناخت شهودهای قلبی. ۱۰. علوم دینی دو محور اصلی دارند: اطلاعات مربوط به رفتارها و اطلاعات مربوط به منشاء رفتارها؛ اطلاعات مربوط به منشاء رفتارها (که ذهن و قلب هستند) در صورتی قابل دست‌یابی است که به قواعد مربوط به رفتارها (ظاهر شرع) عمل شده باشد. این اطلاعات، اگر مربوط به فعال‌سازی باطن با فرآیندهای قلبیِ پاک‌کننده از غیر خدا و ایجاد‌کننده توجه به خدا باشد، علم «سلوک الی الله» را شکل می‌دهد؛ و اگر مربوط به شهود نحوه ارتباط خداوند با خلقت و پیدایش کثرات از آن وجود یگانه بی‌نهایت باشد (در حالی‌که تفاوت خالق و مخلوق هم حفظ شود)، علم هستی‌شناسی باطنی و علم شهود قلبی است که در حقیقت علم خداشناسی واقعی است. ۱۱. عرفان، شناخت نحوه ارتباط خدای واحد با مخلوقات متعدد و مختلف است از این زاویه که چگونه کثرات از یک وجود واحد بی‌نهایت سرچشمه گرفته‌اند، پس عرفان علم هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی قلبی است. ۱۲. شناخت قواعد حرکت به‌سوی خداوند و برنامه عبور دادن نفس از محدودیت‌های ادراکی و فعال کردن ادراک آنچه در مبدء خلقت می‌گذرد. ۱۳. نگاه به هستی با ابزار «شهود قلبی» و تبیین این شهود با «برهان» و اصلاح و تکمیل این شهود با معارفی که از «وحی» آمده است. ۱۴. ادراک قلبی ظهورات ذات خداوند که در قالب صفات و مخلوقاتش تجلی کرده است؛ و ادراک آنچه در ابتدا و انتهای خلقت می‌گذرد؛ و هستی‌شناسی قلبی و ادراک این‌که چگونه تمام مخلوقات با وجود بی‌نهایت الهی متصل می‌شوند؛ و اطلاع از قواعد حرکت به‌سوی خداوند و راه عبور دادن نفس از محدودیت‌های ادراکی و فعال کردن ادراک و احساس خزائن الهی و سرچشمه‌های نامحدود خلقت. (عبور از احساس جزئیات و وصول به احساس کلیات؛ احساس قلبی و درونی وجود کلی، نه ادراک مفهوم کلی). ۱۵. ادراک خداوند و چگونگی اتصال کثرات وجودی به وجود واحد بی‌نهایت و نحوه تجلی و ظهور اسماء و صفات الهی. ۱۶. عرفان، علم گفتگو درباره خداوند و نحوه ارتباط صفات او با ذات اوست. شاید بتوان تعبیر زیر را در یک فشرده‌سازی و شفاف‌سازی، برای تعریف عرفان به‌کار برد: عرفان = هستی‌شناسی شهودی قلبی (معرفه الحق بالقلب) ▫️ شاخص «احساس حضور خدا»: ▫️ https://eitaa.com/vaseti/180 ▫️ بیانیه عرفان شيعی: ▫️ https://eitaa.com/vaseti/148 ▫️ ایده کتاب عرفان شیعی فقاهتی: ▫️ https://eitaa.com/vaseti/146 ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ⚪️ حکمت و عرفان| بخش سوم و پایانی. نتایج، آثار و لوازم پذیرش بحث: رابطه فلسفه با زندگی و آینده: زندگی مجموعه اقوال، افعال و احوال خودآگاه فرد است و فقط به فردی كه نسبت به ظهور و بروزات خود خودآگاهی داشته باشد، می‏توان گفت که دارای زندگی است. طبق این تعریف زندگی یعنی حرکت خودآگاه به سمت هدف و آنچه از اهمیت برخوردار است. شناخت ملاک انتخاب بهترین عملکرد برای رسیدن به هدف اصلی است. آینده جزئی از زندگی ما و دنیاست. در زمان حال، واقعیت­‌ها وارتباط بین آن‌ها جهان را تشکیل می‌دهند و زمان آینده نیز این‌گونه شکل می‏گیرد. حرکت منسجم و به هم پیوسته عالم که با مطالعه تاریخ و دقت و تدبر در سیر حوادث به دست می‌‏آید نشانگر آن است که ما با یک مجموعه کاملا مرتبط روبرو هستیم. مجموعه‌‏ای که اجزای آن به صورت شبکه در تعامل با یکدیگرند و توجه به برخی از اجزاء و زمان‌ها ما را در شناخت و ساخت سایر اجزاء و ازمنه یاری می‌دهد؛ به همین خاطر است که توجه به آینده و تفکر درباره آن به معنای خیال‌پردازی نیست بلکه به معنای واقع‌‏نگری است. اگر تعاریفی را که از حکمت و فلسفه، آینده و زندگی ارائه شد به یکدیگر ضمیمه کنیم این نتایج به دست می‌‏آید: فلسفه به انسان کمک می‏کند که با شناخت واقعیت‌ها و قوانین واقعی عالم حرکت زندگی خود را به ‏گونه‌‏ای مدیریت کند که به هدف اصلی خود دست یابد. فلسفه توهم‌زدگی را برطرف می‏نماید و خلط بین توهم و واقعیت را برطرف می‏سازد. بدون فلسفه توهمات پوچ، هدف واقعی و راه واقعی را ناپدید می‎سازند. فلسفه راه تفکر را نشان می‏دهد و تفکر پایه تمامی حرکت‌هاست. روش تحقیق مبتنی بر فلسفه بهترین روش تحقیق است که در زندگی علمی و عملی کاربرد فراوان دارد. تصمیم‌‏گیری در موارد شبیه به یکدیگر از مشکل‏ترین موارد است. فلسفه با آموزش کشف ملاک‌های تشابه و تفاوت کمک بزرگی در این زمینه است. تعیین هدف‌های جزئی و کلی در زندگی اهمیت زیادی دارد. فلسفه با در نظر گرفتن قوای وجودی در این زمینه کارگشاست. از مشکلات همیشگی برنامه‌‏ریزی‎ها، نقاط بحران‌‏زاست. این نقاط ناشی از نقص‌هایی است که در مسیر یک برنامه به وجود می‌‏آید. از جمله مأموریت‌های فلسفه، شناخت نقص­‌ها و موارد عدمی است. تعیین افق و زاویه دید به عهده علمی است که توانایی کشف نقاط مختلف هستی را دارد و تعیین این دو مقوله برای هر حرکتی لازم است. کار فلسفه جهت‌‏دهی به نحوه و بعد نگرش انسان است و لایه‌‏های مختلف را در مقابل دید او از زاویه‌‏های مختلف می‌‏گشاید. پرداختن به ابعاد مختلف انسان و به خصوص ابعاد معنوی آن ارتباط مستقیم با شناخت خداوند دارد. شناخت صفات مختلف پرودگار و نحوه ارتباط عالم با خالق از فوائد پرداختن به فلسفه است. به عنوان مثال درک صحیح نسبت به قادریت و یا عالمیت پرودگار در نحوه زندگی انسان تأثیر مستقیم دارد. تمام آنچه در ذهن ما می‏گذرد آیا تمام واقعیت است و یا جزئی از آن و یا هیچکدام؟ جواب سؤال هر چه باشد در نحوه اعتماد به ذهنیات و به تبع آن رفتار و اعمال انسان اثر می‏گذارد. فلسفه جواب این سؤال را مشخص می‏سازد. در یک جمله شاید بتوان گفت که فلسفه عهده‏‌دار تأمین نگاه عقلانی به بشریت و دنیای اطراف اوست و هرچه از این سمت پیش می‏رویم توجه به فلسفه پررنگ‌‏تر می‌شود زیرا در فضای رقابت آنچه خریدار دارد نظری است که پشتوانه قوی‏‌تری داشته باشد. رابطه حکمت و عرفان با تمدن‌سازی ▫️ تصویر ترکیب عرفان و فلسفه: ▫️https://eitaa.com/vaseti/135 ▫️ تصویر تعاریف حکمت، فلسفه و عرفان: ▫️ https://eitaa.com/vaseti/138 ▫️ «رابطه عرفان و تمدن‌سازی»: ▫️ https://eitaa.com/vaseti/178 ▫️ https://eitaa.com/vaseti/179 ▫️ دوره تربیت مدرس و مبلغ حکمت و عرفان: ▫️ https://eitaa.com/vaseti/145 ▫️ همایش بازخوانی عرفان و حکمت شیعی: ▫️ https://b2n.ir/u89101 مباحث و مفاهیم کلیدی: هستی‌شناسی، دین‌شناسی، فهم دین، روش‌شناسی، رویکردشناسی، رویکرد فلسفی و عرفانی، جریان وحدت در کثرت ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
NAGHD_Volume 23_Issue 89.90_Pages 81-104.pdf
1.04M
﷽ ⚪️ هویت‌شناسی عرفان شیعی فقاهتی. ▫️ مقاله‌ای بر اساس کتاب لب‌اللباب علامه طباطبایی و علامه طهرانی ✍ استاد عبدالحمید واسطی ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ⚪️ عرفان شیعی فقاهتی و ده عرفان رقیب| بخش اول. ▫️ فرضیه بحث این است که عرفان شیعی فقاهتی دست‌یابی به شهود قلبی خدا از مجرای قلب معصوم با التزام به دستورات شرع در تمام سطوح است. بحث در چهار محورِ عرضه می‌شود: ۱- تعریف عرفان شیعی فقاهتی ۲- انگیزه به‌کاربردن عنوان «عرفان شیعی فقاهتی» ۳- هسته اصلی ۴- تمایزها با عرفان‌های دیگر. 1⃣ تعریف عرفان شیعی فقاهتی: تعریف عرفان به معنای عام عبارت است از: «العرفان هو شهود الرّب بالقلب»، که قید «شهود» بیانگر جنس این حوزۀ معرفتی است که از جنس علم حضوری است؛ و قید «رب» بیانگر متعلَّق این شهود است که مقصود از «رب» اشاره به ظهورات ذات بی‌نهایت الهی است؛ و قید «بالقلب» بیانگر مرتبۀ این شهود است که از جنس عواطف نیست بلکه از جنس حسّ اصل الوجود و الظهور است، لذا در تعریف عام عرفان می‌توان چنین تعبیر کرد: «عرفان، آگاهی حضوری به وجود بینهایت خداوند است.» که در عرفان نظری تلاش می‌شود تا مبانی علمی، مسائل، نظریه‌ها و استدلال‌ها نسبت به چیستی، چرایی، امکان و چگونگیِ کلی تحقق این امر، بررسی شود و در عرفان عملی، تلاش می شود تا چگونگی عملیاتیِ تحقق این امر ارائه شود. ▫️ بر اساس این تعریف، تعریف عرفان شیعی فقاهتی چنین خواهد شد: «عرفان شیعی فقاهتی، تلاش علمی و عملی برای دست‌یابی به آگاهی حضوری به وجود بی‌نهایت خداوند است که مبانی، مسائل، نظریه ها، روش و ملاک اعتبارسنجی شهودها در آن، از منابع معارف شیعه اثنی عشری اخذ شده باشد (با تمرکز بر تفاسیر شیعی و فقه الحدیث شیعی)، و روش فهم منابع و ادلۀ آن براساس روش اجتهاد فقهی جواهری است که قلمرو این روش، همه استنباطات مربوط به احکام جوارحی و جوانحی، واجبات و محرمات، مستحبات و مکروهات، مناط‌ها و ملاک‌ها، فلسفه و اسرار احکام ، و همچنین روش استظهار موجّه از «توصیف های ادلۀ نقلی» نسبت به هستی را در بر می گیرد. 2⃣ انگیزه طرح موضوع: انگیزه طرح این عنوان، شفاف‌سازیِ فضای عرفانی‌ای است که با عنوانِ «مکتب نجف» مشهور شده است که در سدۀ اخیر با شخصیت‌های برجستۀ آن شکوفا گردیده است مانند: مرحوم آیت‌الله حاج سید علی شوشتری، آیت‌الله حاج ملاحسینقلی همدانی، آیت‌الله حاج سید احمد کربلایی، آیت‌الله حاج سید علی قاضی، آیت‌الله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی، آیت‌الله حاج سید محمد حسین طباطبایی، آیت‌الله حاج شیخ جواد انصاری همدانی، حاج سید هاشم حداد، آیت الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی. 3⃣ هسته اصلی عرفان شیعی فقاهتی: ▫️ بر اساس تعریف عرفان شیعی فقاهتی، هسته اصلیِ این عرفان، در حیطه نظری، «دست‌یابی به فهم قرآنی و روایی از «رؤیت قلبیِ وجود بی‌نهایت خداوند» و عمل طبق آن است»؛ یعنی تلاش معرفتی بر اساس روش اجتهاد جواهری در استظهار از ادلۀ موجّه در اصول فقه، به هدف کشف معنای «رؤیت قلب» و چگونگی تعلَّق آن به خداوند؛ که در این خصوص، مدعای عرفان شیعی فقاهتی چنین است که بر اساس معارف شیعی اثنی عشری: ۱- معنای رؤیت و لقاء خداوند در کتاب و سنت، «حس حضور وجود بی‌نهایت الهی» است. ۲- دست‌یابی به این حس حضور بی‌نهایت، ممکن است و مطلوب بالذات است و بلکه مقصد و مقصود دستگاه خلقت و نبوت و امامت است. ۳- این رؤیت و لقاء، جز از طریق قلب امام حیّ معصوم علیه‌السلام ممکن نیست. ۴- برای دست‌یابی به این رؤیت، طریقی جز التزام عملی به تمام احکام فقهی و اخلاقی شریعت بر اساس قرائت شیعه اثنی عشری نیست. ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ⚪️ عرفان شیعی فقاهتی و ده عرفان رقیب| بخش دوم. 4⃣ تمایز عرفان شیعی فقاهتی با دیگر عناوین عرفانی: ▫️ برای شفاف‌سازی وجه تمایز این عرفان با دیدگاه‌های دیگری که به نام عرفان مطرح است، به شاخص اصلی رقباء این عرفان اشاره می‌شود. (کتاب «شاخص‌های عرفان ناب شیعی» تالیف آقای محمد فنایی اشکوری، این رقباء را برشمرده است که با تغییرات و توضیحات بنده به صورت زیر است): ▫️بر اساس تعریف عرفان شیعی فقاهتی و هسته اصلیِ آن، ۱۰ دیدگاه یا مکتب یا نحله یا طریق یا … که به نام عرفان مشتهر هستند رقباء عرفان شیعی فقاهتی هستند: ۱. عرفان بدون خدا: ▪️ یعنی تلاش‌های علمی و عملی که در آن‌ها به جای تلاش برای اتصال قلبی به «وجود بی‌نهایتِ جامع کمالاتِ خالقِ حاضرِ رازقِ مدبّر» به منبع دیگری برای آرامش روحی و قلبی توجه میشود مانند طبیعت، یا انرژی، یا وجود مبهم یا … ۲. عرفان بدون توحید: ▪️ یعنی تلاش‌های علمی و عملی که در آن‌ها به جای تلاش برای اتصال قلبی به «وجود بی‌نهایت خداوند» که سرمنشاء تمام علوم و امور است، به سرمنشاءهای متعدد برای خیر و شر، برای طبیعت و ملکوت، برای حیات و ممات و …، یا به تثلیت قائل هستند و متمرکز بر پرستش آن‌ها هستند. ۳. عرفان همه‌خدایی: ▪️ مکتبی به اسم عرفان است که به دلیل دریافت غلط از «وحدت وجود»، همه موجودات را خدا می‌پندارد؛ در حالی که در عرفان شیعی فقاهتی، همه موجودات مخلوق هستند و محدود، و خداوند خالق است و نامحدود، و کیفیت ربط محدود با نامحدود، به صورت «تجلی» است که به «آیه و آیات‌الله» تعبیر می‌شود یعنی همه موجودات تجلیات خداوند هستند و همه هستی را باید ظهور خداوند دید نه خودِ خداوند. ۴. عرفان بدون شریعت: ▪️ مکتبی که قائل است برای رسیدن به کمال عرفانی، می‌توان از «طریقت» که دستورات استاد است به هدف رسید و نیازی به «شریعت» و التزام به احکام نیست و حتی اگر از شریعت استفاده شود وقتی سالک به رتبه‌ای از کمال رسید دیگر نیازمند شریعت نخواهد بود، در حالی که در عرفان شیعی فقاهتی، التزام به احکام شرعی شرط اول و پیش‌نیاز حرکت سلوک است و از آنجایی که همین احکام ظاهری دارای بواطن متعدد است سالک با طی منازل و عبور از مراحل، باید ملتزم به همین احکام شرعی با توجه به باطن آن‌ها بشود تا بتواند به رتبه بعدی صعود کند و چون این باطن‌ها متصل به خداوند است لذا نهایت ندارد و بنابراین سالک الی الله به هر مرحله‌ای هم که برسد باید در التزام به همین احکام شرعی قرار بگیرد. ۵. عرفان بدون ولایت: ▪️ عرفان‌های منسوب به اهل سنت است که قائلند مسیر سلوک الی الله، نیاز به ولیّ الله معصومی که توسط پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، تعیین شده باشد ندارد و می‌توان این راه را فقط با توجه به قرآن و پیامبر خدا و فهم استاد سلوکی از این دو طی کرد، در حالی که در عرفان شیعی فقاهتی، صراط مستقیمی که هیچ انحراف و نوسانی در آن نیست فقط و فقط با اتصال به قلب ائمه معصومین اوصیاء پیامبر خداست و هم فهم معصومین و هم دریافت‌های قلبی آنها و هم جذبه قلبی آن‌ها برای حرکت سالک، شرط لازم است. ۶. عرفان بدون عقل: ▪️ مکتبی به اسم عرفان است که با دریافت غلط از آموزۀ «ضرورت تسلیم در برابر استاد»، و تفسیر غلط از «عقل»، عقل را تخطئه می‌کند و مسیر سلوک را منوط به کنار گذاشتن عقل می داند؛ در حالی که در عرفان شیعی فقاهتی، «عقل» به معنی تشخیص‌های بر اساس تجربه‌های شخصی نیست بلکه تشخیص‌های بر اساس برهانِ دارای ضوابط منطقی است و چنین عقلی هم راه‌گشاست و هم معیار سنجش صحت طریق. ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ⚪️ عرفان شیعی فقاهتی و ده عرفان رقیب| بخش سوم. ۷. عرفان عقل‌مدار: ▪️ عرفانی است که با فهم نادرست از «عقل و عقلانیت»، تشخیص‌های تجربه‌محور اشخاص را هم «عقل» می‌داند و اتکای سالک به تشخیص‌های خودش را محور قرار می‌دهد و از تبعیت از استاد در مواردی که شرایط شرعی لازم را دارد ولی به تشخیص خودِ سالک صلاح نیست سر باز می‌زند، در حالی که در عرفان شیعی فقاهتی، عقلِ برهانی لازم است ولی کافی نیست و از ادلّۀ اصلی برای اثبات ضرورت دین و نبوت و امامت این است که عقل برای رسیدن به کمال لازم است ولی کافی نیست و تشخیص همۀ صلاح و فسادهایی که در حیطه محکمات دین است توسط فهم‌های فردی تجربی اشخاص قابل دست‌یابی نیست و نیاز به عقل متصل به ملکوت دارد. ۸. عرفان بدون استاد: ▪️ مکتبی است که سلوک الی الله را نیازمند استاد نمی‌داند و عمل به ظاهر احکام شرعی و رعایت واجب و حرام را کافی می‌داند، در حالی که در عرفان شیعی فقاهتی، قلمرو التزام به احکام شرعی، منحصر به واجب و حرام نیست و مستحبات و مکروهات و مباحات را هم در بر می‌گیرد و هم‌چنین همه آنها بر اساس روایات، دارای روح و باطن هستند مانند حضور قلب نماز که اگر رعایت نشود اثر لازم برای رشد و کمال را ایجاد نخواهد کرد، و برای دست‌یابی به برنامۀ متناسب با ظرفیت و توان هر سالکی در مقاطع مختلف سلوک، نیاز به استادی است که اشراف بر باطن سالک داشته باشد و اشراف بر ظاهر و باطن احکام شرعی داشته باشد و چگونگی پیاده کردن این ظاهر و باطن را بشناسد. ۹. عرفان عزلتی: ▪️ عرفانی است که با تفسیر ناصواب از «عزلت»، گوشه‌نشینی مطلق و رُهبانیت را بستر ضروری سلوک الی الله می‌داند؛ در حالی که در عرفان شیعی فقاهتی، مقصود اولیه از «عزلت»، کناره‌گیری از افراد و محیط‌های آلوده به حرام و فساد است و مقصود دوم از عزلت، عزلت قلبی و خلوت درونی است در عین اینکه برای زندگی فردی و اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، براساس وظائف شرعی تلاش می کند. ۱۰. عرفان بدون کرامت: ▪️ نحله‌ای از مکاتب عرفانی است که با فهم نادرست از اینکه تا سالک از «خود و خودیت» عبور نکند به خدا متصل نخواهد شد، برای اینکه نفْس‌شان را بشکنند کارهایی انجام می‌دهند که سبب ملامت دیگران شود و این افراد با قرار گرفتن در زیر ملامت دیگران و صبر بر آن، از اعتباریات و خودیت‌ها عبور کنند، در حالی که در عرفان شیعی فقاهتی، مومن دارای عزت و کرامت است و از مواضع تهمت نیز باید پرهیز کند و برای عبور از خود و خودیت، از ابزار «ایثار» و «اخلاص»، استفاده می‌کند. ▫️ عرفانِ شیعی، بر اساس راهبری معصومین علیهم‌السلام، طالبین را به‌سوی «لقاء‌الله» دعوت می‌کند و این لقاء را «شهود قلبی وجود بی‌نهایت خداوند» می‌داند و روش لازم برای این حرکت را تلاش برای دست‌یابی به «خلوص ذاتی» می‌شمارد و خلوص ذاتی را عبور از خود و ادراک خود، می‌داند تا اراده و ادراک حضرت دوست در وجود او تجلی کند و فرد به مقام «ولایت» برسد؛ مقامی که هیچ حجاب ادراکی میان او و خداوند وجود ندارد. ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ⚪️ عرفان شیعی فقاهتی و ده عرفان رقیب| بخش چهارم ▫️ روایت قدسیِ زیر که از امیرالمومنین علیه‌السلام و او از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در معراج وارد شده است، عصاره عرفان شیعی است که کیمیای «عشق و محبت الهی» را سبب ایجاد خلوص ذاتی و خلوص ذاتی را سبب ایجاد شهود قلبی او برشمرده است: ▫️ «…َ أَمَّا الْعَیْشُ الْهَنِی‏ءُ فَهُوَ الَّذِی لَا یَفْتُرُ صَاحِبُهُ عَنْ ذِکْرِی وَ لَا یَنْسَى نِعْمَتِی وَ لَا یَجْهَلُ حَقِّی یَطْلُبُ رِضَایَ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ أَمَّا الْحَیَاهُ الْبَاقِیَهُ فَهِیَ الَّتِی یَعْمَلُ لِنَفْسِهِ حَتَّى تَهُونَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ تَصْغُرَ فِی عَیْنَیْهِ وَ تَعْظُمَ الْآخِرَهُ عِنْدَهُ وَ یُؤْثِرَ هَوَایَ عَلَى هَوَاهُ وَ یَبْتَغِیَ مَرْضَاتِی وَ یُعَظِّمَ حَقَّ عَظَمَتِی وَ یَذْکُرَ عِلْمِی بِهِ وَ یُرَاقِبَنِی بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ عِنْدَ کُلِّ سَیِّئَهٍ وَ مَعْصِیَهٍ وَ یَنْفِیَ قَلْبَهُ عَنْ کُلِّ مَا أَکْرَهُ وَ یُبْغِضَ الشَّیْطَانَ وَ وَسَاوِسَهُ لَا یَجْعَلُ لِإِبْلِیسَ عَلَى قَلْبِهِ سُلْطَاناً وَ سَبِیلًا فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ أَسْکَنْتُ فِی قَلْبِهِ حُبّاً حَتَّى أَجْعَلَ قَلْبَهُ لِی وَ فَرَاغَهُ وَ اشْتِغَالَهُ وَ هَمَّهُ وَ حَدِیثَهُ مِنَ النِّعْمَهِ الَّتِی أَنْعَمْتُ بِهَا عَلَى أَهْلِ مَحَبَّتِی مِنْ خَلْقِی وَ أَفْتَحَ عَیْنَ قَلْبِهِ وَ سَمْعَهُ حَتَّى یَسْمَعَ بِقَلْبِهِ وَ یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَى جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ أُضَیِّقَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ أُبَغِّضَ إِلَیْهِ مَا فِیهَا مِنَ اللَّذَّاتِ وَ أُحَذِّرَهُ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا…». (ارشاد دیلمی، ج۱ ص۲۰۴) ▫️ ترجمه: زندگی دلچسب، زندگانی‌ِ کسی است که دائماً به یاد من است، همیشه خود را غرق در نعمت‌های من می‌بیند، موقعیت و جایگاه من را نادیده نمی‌گیرد و آنچه باید برای من انجام دهد همیشه در برابر دیدگان اوست؛ شبانه‌روز به‌دنبال جلب رضای من است. زندگی پایدارِ ابدی، زندگانی کسی است که چنان به دنبال اصلاح نفس خود است که دنیا در نظرش بی‌ارزش و آخرت در نظرش بزرگترین ارزش شده است؛ کسی که نظر مرا بر نظر خودش ترجیح می‌دهد و به‌دنبال جلب رضای من است و عظمت مرا همیشه در نظر دارد و مرا حاضر و ناظر بر خود می‌بیند؛ هر چه مورد رضای من نیست را از دلش پاک می‌کند و با تمام وجود در برابر شیطان و وسوسه‌هایش می‌ایستد و اجازه نمی‌دهد شیطان به قلبش نفوذ کند. ▫️ من در بنده‌ای که این حسّ و حال برای او پیدا شود ‌محبتم را قرار می‌دهم به‌طوری که تمام توجه‌اش به من باشد، سکون و حرکتش، همّت و اراده‌اش، سکوت و گفتارش، همه و همه از نعمتِ «شهود» که فقط بر اهل محبت‌ام ارزانی کرده‌ام سرچشمه بگیرد. ▫️ چشم و گوش قلبش را باز می‌کنم تا با قلبش صدای مرا بشنود و با قلبش به عظمت و جلال من نظاره کند؛ دنیا و لذّاتش را در چشم او کوچک و منفور می‌کنم و همان‌گونه که راهبر و نگهبان یک مجموعه، افرادش را از موقعیت‌های خطرناک دور می‌کند او را از دنیا دور می‌کنم. ▫️ وقتی چنین حسّ و حالی به او دست داد، از اهل دنیا به‌شدت پرهیز می‌کند و از زندگی سطحیِ موقت به زندگی عمیق و ابدی می‌رسد، از فضای نفوذ شیطان به فضای سلطه رحمان می‌رود.... این مقام اهل رضایت از من است…. هیچ حجاب و هیچ واسطه‌ای میان من و چنین کسی نخواهد بود….» ▫️ در نهایت باید عرض کنیم کاربرد و توصیه عملی بحث این است که صراط مستقیم در جمع میان ظاهر و باطن خواهد بود و تا وقت باقی است باید دست به راه عرفان و سلوک الی الله زد. ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti
﷽ ⚪️ عرفان شیعی فقاهتی و ده عرفان رقیب| بخش پنجم ▫️ پرسش‌های ناقدان محترم: ▫️ https://iict.ac.ir/2020/03/feqahativaseti/ ☑️ پاسخ‌های استاد واسطی: ▫️ ابتدا پاسخ به چند نکته که به هسته مرکزی بحث اشاره داشت عرض می‌شود و در ادامه سایر نکات، به قدر وقت بررسی خواهد شد. در مجموعه سوالاتی که صورت گرفت نکته مشترکی وجود داشت بحث اصل رابطه فقه و عرفان بود. ▫️ مراد بنده در این بحث اعم از عرفان نظری و عملی است. مراد از «برهانی شدن»، خردپذیری در مقابل خردستیزی است. یعنی عرفان نظری و چه عرفان عملی نباید خردستیز باشند بلکه باید خردپذیر باشند (البته حقیر تعبیری را یکی از روشنفکران به صورت سه قسمِ «خردپذیر، خردستیز و خردگریز» بیان کرده است دارای اختلال می‌دانم) ▫️ توضیح خردپذیری با استعاره از زبان اصول فقهی، «عدم مخالفت قطعیه با عقل» است؛ آن چیزی که در عرفان است (چه نظری و عملی) بایستی عدم مخالفت قطعی با برهان و عدم مخالفت قطعی با نصوص وحیانی داشته باشد این ربط اصلی و نکته مرکزی است. ▫️ ناقدان محترم فرمودند هویت فقه استنباط حکم و اعتباریات شرعیه است لذا ربطی به فضای عرفان ندارد؛ پاسخ این است که: فقه، حکمِ فعلِ مکلف است و فعل مکلف اختصاص به موارد فردیِ جوارحی ندارد و افعال جوانحی و قلبی را نیز در بر می‌گیرد. ▫️ مثل حرمت حسد، حرمت تکبر و … که اگر در وسائل الشیعه جلد ۱۱ در باب جهاد با نفس ملاحظه بفرمایید شیخ حر عاملی بر اساس روایاتِ این باب، فتوای رسمی فقهی با عنوان وجوب، حرمت، استحباب و کراهت صادر کرده است. ▫️ حکمِ افعال قلبی، جهت‌دار کردنِ توجه‌های قلبی است؛ جهت‌دادن به فعل مکلف که کار «حکم» است بایستی منطبق با منابع وحیانی و ما یتصل بالوحی باشد که «سنّت» است. در بحث شهود، ظهور و بروز ادراک فرد بر اساس علم حضوری است، لذا یک فعل، تحقق پیدا می‌کند، کلمه «فعل» را چون منصرف در رفتار جوارحی می‌دانیم لذا حکم فعل مکلف بر کارهای ظاهری بار می‌شود. ▫️ اما آیا سوء ظن به دیگران بدون ظهور و بروز بیرونی، حکم دارد یا ندارد؟ یا بر حسن ظن بالله آن حکم استحباب بار می‌شود یا نمی‌شود؟ کسی که تجرّی می‌کند عذاب دنیوی ندارد اما بر اساس مبانی فقهی دارای عذاب متناسب اخروی است. ▫️ فضای فقهی در فعل مکلف جوارحی متمرکز شده است در حالی که ملاک خود فقه این است که آن چیزی که از انسان صادر می‌شود اعم از ذهنی، احساسی، عملی، فردی، جمعی و تمدنی، همه این‌ها نیازمند جهت‌سازی برای حصول قرب الی الله است. کار فقه جهت‌دهی به این‌هاست. ▫️ علم اخلاق نیز تعیین فعل مکلف می‌کند اما نه در حیطه الزام، بلکه در حیطه ترجیحات؛ جوهرۀ اخلاقیات بیان مستحبات و مکروهات به معنی عام است، به همراه اجمالی از چگونگی تخلیه از محرمات و مکروهات، و تحلیه به واجبات و مستحبات. عناوین کتاب جامع السعادات مرحوم نراقی را که از منابع اخلاقی مشهور ما هستند شاهد خوبی بر این مدعاست. فقه اصطلاحیِ فعلی، مشابه با نظام حقوقی است (اعم از حق الله و حق الناس). ▫️ بنابراین در ربط عرفان با فضای فقه، منظور هم ربط روش‌شناسانه و هم ربط محتوایی است؛ احکام فقهی در فقه جواهری، تابع مصالح و مفاسد واقعیه هستند، کلمه «واقعیه» حیاتی است یعنی تمام احکام دارای منشاء اعتبار حقیقی هستند؛ در کلام شیعی که پشت صحنه فقه جواهری است مصلحت و مفسده واقعیه معنا دارد، تطبیق با اهداف شریعه معنا دارد، تطبیق تکوین و تشریع معنا دارد. ▫️ قسمت اصلی که مقصود بنده در اینجا است بحث روش‌شناسانه است، یعنی محصول عرفان عملی که در فضای جوانح و جوارح است و در جلوه‌های قلبی فعال می‌شود بایستی منطبق با محصولات فقهی بر اساس روش اجتهاد باشد؛ یعنی عرفان شیعی فقاهتی، فقه‌گریز نیست، فقه‌ستیز نیست، بلکه فقه‌پذیر است و فقه‌پذیری در حداقل مرتبۀ آن، «عدم مخالفت قطعیه» با قطعیات فقهی است، ▫️ که البته آنچه در صحنه میدانی عرفان شیعی فقاهتی می‌بینیم تلاش عرفاء برای «موافقت قطعیه با فقه» و آن‌هم با تمام مراتب فقه است، یعنی اهل عرفان شیعی فقاهتی، بیشتر از آنچه بسیاری از مومنین مقید به احکام انجام می‌دهند، به مستحبات و مکروهات و آن‌هم با آداب باطنیِ آن‌ها که در روایات آمده است ملتزم هستند. ⚪️ تفکر و تمدن شبکه‌ای ⚪️ @vaseti