دیشب سخت بود تا تونستم بچه های کوچه رو جمع کنم.
رفتم سراغ مسجد محله، پیر مرد عصبانی تا دید با چند تا بچه اومدم شروع کرد به بچه ها تشر زدن که برید بیرون.
از مسئول بسیج پرسیدم گفتن امشب نیست.
من باید تمام تلاشم رو میکردم.
به بچهها قول دادم که بریم خونهی ما بعد از جلسه میتونن بازی هم بکنند،
ولی باز هم دلشان راضی نشد.
تنها و ناامید برگشتم خونه، یکدفعه علیام نفس زنان اومد خونه،
مامان بلند شو بچه ها رو آوردم.
گفتم: چطوری راضی شدن؟
گفت: بهشون گفتم قرعه کشی جایزه داریم
گفتم: از کجا؟
گفت: از پولای خودم میخوام براشون قرعه کشی بذارم.
ذوق کردم که برای هدفمون اینقدر مایه میذاره
پسر بچههای کوچه اومدن اول با هم قرآن خوندیم،
بعد هم رفتم سراغ اصل کاری
قصه پر غصه #قدس ...
قدس عزیزم، مسلمانان مظلوم فلسطینی، تنها کاری که از دستم برمیومد تو این روزا همین بود.
تونستم یه کم از درد و رنج و صلابت و صبر و مقاومت شما رو به بچه ها بگم.
بچههایی که اصلا شما رو نمی شناختن
مطمئن هستم از این به بعد #مرگ_بر_آمریکا و #مرگ_بر_اسرائیل را محکم خواهند گفت
پ.ن: وقتی داشتم از قساوت و ظلم #صهیونیست ها میگفتم یکی از پسرا گفت یعنی مثل #شاه بد هستن😁
یه کم از #ساواک و دستور تهیه اش از طرف رژیم غاصب گفتم براشون...
#القدس_اقرب #پایان_صهیونیست #وصف_زلال
@vasfezolal