#دهه_فجر
🌺آغاز ویژه برنامه های
دهه ی فجر پیروزی
انقلاب اسلامی از
گلزار شهدای کرمان.
✅ @vaslekhooban
#زیارت
🌷صبح امروز
حضور امام خامنه ای
رهبر معظم انقلاب اسلامی
در گلزار شهدا
✅ @vaslekhooban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حاج_قاسم
#کلام_ناب
#دهه_فجر
🌺سخنرانی شهید سلیمانی
به مناسبت آغاز دهه فجر
🔹از کانال مکتب حاج قاسم
✅ @vaslekhooban
#عکس_ماندگار
#کلام_امام
🔷امام خمینی(ره):
🌺اين پيروزي انقلاب ما،پيروزي بود
كه به بركت اسلام و گرايش به اسلام
و با فرياد الله اكبر به دست آمد.
✅ @vaslekhooban
#دستخط_ناب
🌺کتاب صباح؛ هدیه ویژه شهید ابو مهدی المهندس در مراسم عقد دخترش🌺
🔷بسم الله الرحمن الرحیم🔷
💠الی عزیزتی الحبیبة کوثر(انا اعطیناک الکوثر)
و هی فی ایامها الاولی لعقدها الذی ارجو الله سبحانه و تعالی ان یکون مقدمة لزواج مبارک، و لتشکیل عائلة طیبة و مؤمنة... الیک ایتها العزیزة اهدی قصة "صباح" هذه البنت المجاهدة الصابرة و المبارکة عسی ان تکون لک قدوة و تجربة.
اسأل الله لک العمر المدید و التوفیق فی حیاتک السعیدة ان شاء الله
🌷ابوک جمال(ابو کوثر) ١٩/٩/٢٠١٩
🍃🍂🍃🍂
🔷به نام خداوند بخشنده مهربان🔷
💠به عزیزم... عشقم کوثر(وما کوثر را به تو عطا کردیم)
که تنها چند روز از پیوند عقدش میگذرد؛ از خداوند عزوجل میخواهم که این عقد، مقدمه ازدواجی مبارک و تشکیل خانواده ای صالح و مومن باشد...
روایت "صباح" این دختر مجاهد و صبور و مبارک را به تو عزیز دلم تقدیم میکنم و امیدوارم که او برای تو اسوه و تجربه باشد...
برایت طول عمر و توفیق را در زندگی سعادتمندانهات آرزو میکنم انشاالله...
🌷پدرت جمال (ابوکوثر)
۲۸ شهریورماه ۱۳۹۸
✅ @vsslekhooban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم
#دفاع_مقدس
♦️روایتی شنیدنی از مقاومت
بانوان در برابر اشغال خرمشهر
🔸برگرفته از کتاب «صباح»
✅ @vaslekhooban
#از_وصیت_شهید
🌷از وصیتنامه شهیدابراهیم هادی:
💠خدایا ...
عشق به انقلاب اسلامی و
رهبر کبیر انقلاب، چنان در وجودم
شعلهور است که اگر تکهتکهام کنند
و یا زیر سختترین شکنجهها
قرار گیرم، او را تنها
نخواهم گذاشت.
✅ @vaslekhooban
#خبر
🔷حضور رهبر معظم انقلاب در مرقد مطهر امام خمینی (ره)
🔶همزمان با آغاز ایامالله دههفجر و در آستانه چهلودومین سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، حضرت آیتالله خامنهای در نخستین ساعات صبح امروز در مرقد بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی حاضر شدند و با قرائت نماز و قرآن، یاد و خاطره امام عظیمالشأن ملت ایران را گرامی داشتند.
🔶رهبر انقلاب اسلامی همچنین با حضور بر مزار شهیدان عالیمقام بهشتی، رجایی، باهنر و شهدای حادثه هفتم تیر ۱۳۶۰، علوّ درجات آنان را از خداوند متعال مسألت کردند.
😋حضرت آیتالله خامنهای سپس در گلزار شهیدان سرافراز حضور یافتند و به ارواح مطهر مدافعان اسلام و ایران درود فرستادند.
✅ @vaslekhooban
#دهه_فجر
🔷رهبر معظم انقلاب:
🌺در دههفجر بر سر در خانهها
پرچم جمهوریاسلامی بزنید.
✅ @vaslekhooban
#طرح_ناب
#حاج_قاسم
🔰این تصویر زیبای حاج قاسم با
۶۵ هزار نقطه توسط هنرمند یزدی
آقای ابوالقاسم هاتفی کشیده شده
است.
✅ @vaslekhooban
#حاج_قاسم
#خاطرات_ناب
🔷حاج قاسم با
بدنی کاملا له شده🍂
♦️با بدنی کاملاً لهشده دستهایم را
گرفتندتاتوانستم ازخیابان عبورکنم.
مرا به هتل نزد حاج محمد بردند.
شربت آوردند. کمی حالم بهتر شد.
حاجمحمد مرا بوسید. مرا با کلمهٔ
«پسرم» صدا کرد. خیلی درِگوشی
به من گفت:«اگر بار دیگر گیرِ اینها
بیفتی، به تو رحم نخواهند کرد.»
🔹ادامه...
✅ @vaslekhooban
وصل خوبان
#حاج_قاسم #خاطرات_ناب 🔷حاج قاسم با بدنی کاملا له شده🍂 ♦️با بدنی کاملاً لهشده دس
#حاج_قاسم
#خاطره_ناب
♦️حاج قاسم با...
بدنی کاملا له شده🍂
🔵اواخر سال ۵۶ برای گرفتن گواهینامهٔ رانندگی به مرکز راهنماییورانندگی کرمان مراجعه کردم. افسری بود بهنام آذرینسب. گفت: «بیا تو. اتفاقاً گواهینامهات را خمینی امضا کرده، آماده است تحویل بگیری.» من از طعنهٔ او خیلی متوجه چیزی نشدم. مرا به داخل اطاقی هدایت کردند. دو نفر درجهدارِ دیگر هم وارد شدند و شروع به دادنِ فحشهای رکیک کردند.
من در محاصرهٔ آنها قرار داشتم و هیچ راه گریزی نبود. با سیلی و لگد و ناسزای غیرقابلبیان میگفتند: «تو شبها میروی دیوارنویسی میکنی؟!» آنقدر مرا زدند که بیحال روی زمین افتادم. از بینی و صورتم خون جاری بود. یکی از آنها با پوتین روی شکمم ایستاد و آنچنان ضربهای به شکمم زد که احساس کردم همهٔ اَحشای درونم نابود شد. بهرغم ورزشکاربودن و تمرینات سختی که در ورزشِ کاراته و زورخانه میکردم، توانم تمام [شد] و بیهوش شدم.
وقتی به هوش آمدم، درب اطاق بسته بود و من محبوس در آن بودم. چون محلّ [ادارهٔ] آگاهی و راهنماییرانندگی در یک مکان و در مقابل هتلی بود که در آن، سابق کار میکردم، آنها مرا بهنام شاگرد حاجمحمد میشناختند. یکی از درجهدارها به حاجمحمد و حاجیکارنما که لوازمیدکیفروشی داشت، خبر داد.
از داخل اطاق صدای حاجمحمد و حاجیکارنما را میشنیدم که به افسرِ آگاهی میگفتند: «این یک کارگر ساده و بدبخت است. اصلاً این چیزها را نمیداند!» و چند توهین هم به من کردند: «فرض کنید غلط کرده باشد و از روی نفهمی است!» با هر ترفندی بود، بعدِ نصف روز، قبل از اینکه مرا تحویل ساواک بدهند، از آگاهی خارج کردند.
با بدنی کاملاً لهشده دستهایم را گرفتند تا توانستم از خیابان عبور کنم. مرا به هتل نزد حاجمحمد بردند. شربت آوردند. کمی حالم بهتر شد. حاجمحمد مرا بوسید. مرا با کلمهٔ «پسرم» صدا کرد. خیلی درِگوشی به من گفت: «اگر بار دیگر گیرِ اینها بیفتی، به تو رحم نخواهند کرد.»
سه روز از شدّت درد نمیتوانستم تکان بخورم؛ اما انرژی جدیدی در خود احساس میکردم. ترس از کتکخوردن و شکنجه فروریخته بود. فکر میکردم هرچه باید بشود، شد! انگار این حادثه بهنحوی در من اثر کرد که با هر ضربه و لگدی کلمهٔ «خمینی» در عمق وجود من حک میشد.
🔹برشی از کتاب "از چیزی نمیترسیدم" خاطرات خودنوشت سردار دلها
✅ @vaslekhooban
#دهه_فجر
🌺سالروز ورود حضرت امام
خمینی(ره) به میهن اسلامی
و آغاز دهه فجر گرامی باد.
✅ @vaslekhooban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#گلزار_شهدای_کرمان
#زائر
💠هم اکنون...
حضور سرلشکر باقری در کنار
مزار شهید سلیمانی و شهید
پور جعفری.
✅ @vaslkhooban