#داستانکهای_پندآموز
🌺🍃مردی درحالیکه به قصرها و خانههای زیبا مینگریست به دوستش گفت:
«وقتی این همه اموال را تقسیم میکردند ما کجا بودیم.»
دوست او دستش را گرفت و به بیمارستان برد و گفت: « وقتی این بیماریها را تقسیم میکردند ما کجا بودیم ! »
انسان زمانی که پیر میشه تازه میفهمه نعمت واقعی همون سلامتی، خانواده، عشق، شادی، باهم بودن، انرژی جوانی و ...
"همین چیزای ساده بوده که همیشه داشته ولی هرگز بهشون اهمیت نداده و دنبال نداشته ها بوده "🌹
💟🌿💟
🌿💟
#داستانکهای_پندآموز
✨🌿✨🌿✨🌿
✨شخصی از خدا دو چیز خواست......
🌺یک گل و یک پروانه......
اما چیزی که به دست آورد
🌵یک کاکتوس و یک کرم بود......
غمگین شد. 😞
با خود اندیشید شاید خداوند من را
دوست ندارد و به من توجهی ندارد......💔
چند روز گذشت......
از آن کاکتوس پر از خار گلی زیبا روییده شد و
آن کرم تبدیل به پروانه ای شد......
👌اگر چیزی از #خدا خواستید و چیز دیگری دریافت کردید
به او #اعتماد کنید.......
#خارهای امروز #گلهای فردایند......
🌿💟
💟🌿💟
#داستانکهای_پندآموز
💢منو خدا، شما همه!
ابراهیم نبی به جرم یکتاپرسی محکوم به سوزاندن در #آتش شد.
مردم چندین روز، هیزم جمع آوری کردند.
حتی برخی ها برای شفا بیماران خود #نذر کردند تا #هیزم آتش برای مجازات ابراهیم را فراهم کنند.
به حدی هیزم زیاد بود و آتش زبانه میکشید که نمیتوانستند به #آتش نزدیک شوند.
مجبور شدند از #منجنیق استفاده کنند تا #ابراهیم را از دور به سمت آتش #پرتاب کنند.
نمرود از بلندی در حال تماشا بود.
وقتى ابراهیم را در منجنیق نشانده و میخواستند به سوى آتش پرتاب كنند، #جبرئیل به نزدش آمد و گفت: آیا #حاجتى دارى؟
فرمود: آرى ولى به شخص تو خیر، یعنى خداى من در برآوردن حاجتم مرا كفایت میكند.
✅اما خدای ابراهیم برای او کفایت میکرد:
قُلْنا يا نارُ کُوني بَرْداً وَ سَلاماً عَلي إِبْراهيمَ
( سرانجام او را به #آتش افکندند ولی ما ) گفتیم: «ای آتش! بر ابراهیم سرد و سالم باش!»
📚سوره انبیا آیه 69
این است فایده باخدا بودن.
هیچ کس #حریفت نمیشود.
حتی کوه آتش.
📚قصص الأنبیاء قصص قرآن جزائرى 154
•┈┈••✾❀✿🖤✿❀✾••┈┈•
🕊کانال درمان وسواس فکری👇
🖇 @vasvassssssss
🍃🌺🐝🍃🌺
#داستانکهای_پندآموز
💢امان از زخم زبان
حضرت ایوب را نماد #صبر میدانیم.
اما ایشان یکجا از شیطان به خدا #شکایت میکند:
به یاد آر بنده ما #ایوب را آنزمان که پروردگار خود را ندا داد که #شیطان مرا دچار #عذاب وگرفتاری نموده
🔵 سوره مبارکه صاد آیه ۴۱
ایوب نبی از چه چیزی خسته شد و زبان به شکایت گشود؟
امام صادق(ع) پاسخ این سوال را در #روایتی داده اند:
شیطان به خدا گفت، چون به ایوب نعمتهای زیادی عطا کرده ای او #شاکر است.
خداوند برای اینکه به همه #عبودیت و #اخلاص ایوب را ثابت کند؛ نعمتها را از او یکی یکی گرفت تا دچار به ابتلا و بیماری شود.
تا آن زمان ایوب نبی #شاکر بود اما پس از آن به مقام #صبر میرسد.
نکته جالب اینجاست که #ایوب نبی از یک حرف آزرده خاطر شد، وقتی در بیماری سخت بود، #علمای_بنی_اسرائیل نزد او آمدند و گفتند: ای ایوب چه #گناهی کرده ای که خداوند تو را اینگونه #عذاب کرده است؟
✅ این #زخم_زبان علمای بنی اسرائیل باعث شد ایوب نبی رنجیده شود.
او در اوج نعمت، #شاکر بود و امتحان شد...
و در اوج سختی و از دست دادن نعمت #صابر بود و امتحان شد...
📚علل الشرایع ج ۱ ص ۷۶
•┈┈••✾❀✿🖤✿❀✾••┈┈•
🕊کانال درمان وسواس فکری👇
🖇 @vasvassssssss
💟🌿💟
🌿💟
#داستانکهای_پندآموز
👑پادشاهی جایزه ی بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را تصویر کند.
نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند.
🌳آن تابلو ها ، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در خاک می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.
👑 پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد.
💟 اولی ، تصویر دریاچه ی آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود. در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید ، و اگر دقیق نگاه می کردند، در گوشه ی چپ دریاچه ، خانه ی کوچکی قرار داشت، پنجره اش باز بود ، دود از دودکش آن بر می خواست ، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است.
💟 تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد . اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود. آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود ، و ابرها آبستن آذرخش ، تگرگ و باران سیل آسا بود این تابلو هیچ با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند ، هماهنگی نداشت.
✴️اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد ، در بریدگی صخره ای شوم ، جوجه ی پرنده ای را می دید . آنجا ، در میان غرش وحشیانه ی طوفان، جوجه ی گنجشکی ، آرام نشسته بود.
✳️ پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ی جایزه ی بهترین تصویر آرامش ، تابلو دوم است.
👌بعد توضیح داد :
🌺آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ، بی مشکل ، بی کار سخت یافت می شود ، چیزی است که می گذارد در میان شرایط سخت ، آرامش در قلب ما حفظ شود.
🍃🌺این تنها معنای حقیقی آرامش است.🌺🍃
@vasvassssssss💕
💕🌿💕🌿
#داستانکهای_پندآموز
✨پادشاهی درویشی را به زندان انداخت...
نیمه شب خواب دید که بی گناه است
پس او را آزاد کرد...
پادشاه گفت: حاجتی بخواه!
💫 درویش گفت:
وقتی خدایی دارم که نیمه شب تو را بیدار میکند، تا مرا از بند آزاد کنی
بی معرفتی است که از دیگری حاجت بطلبم.
@vasvassssssss💕
#داستانکهای_پندآموز
🌺🍃مردی درحالیکه به قصرها و خانههای زیبا مینگریست به دوستش گفت:
«وقتی این همه اموال را تقسیم میکردند ما کجا بودیم.»
دوست او دستش را گرفت و به بیمارستان برد و گفت: « وقتی این بیماریها را تقسیم میکردند ما کجا بودیم ! »
انسان زمانی که پیر میشه تازه میفهمه نعمت واقعی همون سلامتی، خانواده، عشق، شادی، باهم بودن، انرژی جوانی و ...
"همین چیزای ساده بوده که همیشه داشته ولی هرگز بهشون اهمیت نداده و دنبال نداشته ها بوده "
•┈┈••✾❀✿🖤✿❀✾••┈┈•
🕊کانال درمان وسواس فکری👇
🖇 @vasvassssssss
🌺🍃🌺
#داستانکهای_پندآموز
🔸 پادشاهی را وزیری عاقل بود از وزارت دست برداشت.
پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟
🔹 گفتند از وزات دست برداشته و به عبادت خدامشغول شده است
پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟
🔻 گفت از پنج سبب:
🔸 اول: آنکه تو نشسته میبودی و من به حضور تو ایستاده میماندم اکنون بندگی خدایی میکنم که مرا دروقت نماز هم ، حکم به نشستن میکند.
🔹 دوم: آنکه طعام میخوردی و من نگاه میکردم اکنون رزاقی پیدا کردهام که اونمی خورد و مرا میخوراند.
🔸 سوم: آنکه توخواب میکردی و من پاسبانی میکردم اکنون خدای چنان است که هرگز نمیخوابد و مرا پاسبانی میکند.
🔹 چهارم: آنکه میترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید.
🔸 پنجم: آنکه میترسیدم اگر گناهی از من سرزند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که هر روز صد گناه میکنم و او می بخشاید .
@vasvassssssss💕