eitaa logo
وطنم جوان بمان
213 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
97 فایل
رسول خدا (ص) فرمودند: بر تعداد فرزندان بیافزایید تا در روز قیامت به فزونی شما بر امت‌ها تفاخر کنم. ارتباط باادمین: @vatanamjavanbeman لينک کانال: https://eitaa.com/vatanam_javan_beman
مشاهده در ایتا
دانلود
مهربان ترین مرد مدینه.pdf
حجم: 785.6K
مجتبی علیه السلام💐 نام : «مهربان ترین مرد مدینه»💓 🌸داستانی از زندگانی کریم_اهل_بیت، امام حسن مجتبی علیه السلام دوستاتون‌روهم‌به دعوت کنید😊 •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•   @vatanam_javan_beman       •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈
💐 روزی از روزها بچه های مدینه در کوچه ای مشغول بازی بودند. در آن کوچه مردی زندگی میکرد که خیلی قوی و قدرتمند بود اما با وجود این همه قدرت، کسی از او نمی ترسید؛ چون آن قدر مهربان بود که بعضی وقتها با بچه ها همبازی می شد.😍 همه او را به اسم امام حسن مجتبی میشناختند،😍 پسر امام علی.😍 یک روز که امام حسن (علیه‌السلام) از کوچه‌ای رد می‌شدند، بچه‌ها را مشغول بازی دیدند که سفره‌ای انداخته اند و خرده‌ نانی گذاشته‌اند آنها به امام حسن (علیه‌السلام) تعارف کردند که از خرده نان‌ها بخورند. امام هم قبول کردند و پیش بچه‌ها نشستند و از نان آنها خوردند. بعد به بچه‌ها گفتند: «حالا من از شما دعوت می‌کنم که به خانه‌ی من بیایید و مهمان من باشید.» بچه‌ها هورا کشیدند و دنبال ایشان به راه افتادند. آنها وارد خانه ی امام حسن شدند و حسابی غذا خوردند. وقتی سیر شدند امام لباس‌های زیبایی به آن‌ها هدیه داد و با آن‌ها خداحافظی کرد. امام‌حسن (علیه‌السلام) گفتند: «بخشش این کودکان بهتر بود؛ آنها همه‌ی چیزی که داشتند را به من دادند، در حالی که من بخشی از آنچه را داشتم، به آنها دادم.» منبع : شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص ۱۹۸ دوستاتون‌روهم‌به دعوت کنید😊 •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•   @vatanam_javan_beman       •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈
به نام خدای خوب و مهربون 🌸🌸🌸 💥داستان اول 💥👇 ✨ امام حسن مجتبی علیه السلام ✨ در زمان امام حسن مجتبی علیه السلام، مردم فقیری بودن که تو بیابون ها زندگی میکردن..... اون ها وقتی به مدینه میومدن می‌دونستن که در خونه امام حسن علیه السلام، به روی هممممممه بازه یه روز مردی وارد خونه امام حسن علیه السلام شد ..... بخاطر اینکه گرسنه بود سر سفره نشست و شروع به خوردن غذا کرد🥘 بچه ها امام حسن علیه السلام در خونشون به روی همه باز بود🏡 وهمیشه مهمون داشتن ، و از اینکه مهمونشون سیر غذا می‌خورد خیلی خوشحال میشدن😍 بعد از اینکه غذاشو خورد و سیر شد امام حسن علیه السلام به اون مرد لبخند زدن و فرمودن: از کجا میای؟ تنها هستی؟ اون مرد تعریف کرد که،... برای کار از صحرا اومده و توی این شهر تنهاست اما، زن و هشت دختر داره که منتظر برگشت اون هستن امام حسن علیه السلام با شنیدن این حرف لبخند زدن و پول بسیار زیادی به او بخشیدن و گفتن این هم برای زن و هشت دخترت..... ⭐️⭐️⭐️ 💥داستان دوم💥👇 بچه ها دیدین امام حسن علیه السلام چقد بخشنده بودن؟؟؟ تازه .....خیلی هم مهربون و باگذشت بودن..... بچه ها ....معاویه، دشمن خدا و پیامبر و امامانمون بود، و همیشه سعی میکرد ، مردم رو نسبت به امام علی علیه السلام و فرزندانشون بدبین کنه ،....یعنی کاری کنه که با امامامون دشمن باشن یه روزی مردی به مدینه اومد ، امام حسن علیه السلام رو توی راه دید و شروع کرد به ناسزا گفتن و حرفای بد زدن بچه ها ...امام حسن علیه السلام سکوت کردن تا حرفای اون مرد تموم بشه واااای بچه ها باورتون میشه ؟؟؟!!!!!! بعد از اینکه حرفای زشت اون مرد تموم شد، امام حسن علیه السلام به اون مرد سلام کردن و گفتن : ✨ظاهرا غریبی و مارا نمیشناسی اگر حاجت و مشکلی داری کمکت میکنم،.... اگر تو این شهر غریب هستی و جایی را نداری، میتوانی به خانه ما بیایی و تا هروقت در این شهری، مهمان ما باشی ✨ اون مرد، با اینکه رفتار خوبی با امام حسن علیه السلام نداشت، اما از خوشرویی و مهربونی امام خییییلی تعجب کرد و با شرمندگی گفت: ای پسر پیامبر ، ..... من تا امروز ، با شما دشمن بودم ولی اشتباه میکردم ، الان میدونم شما بهتر از اونی هستید که به من گفته بودن.... از این رفتارم پشیمونم ، ..... دشمنانتون همیشه راجع به شما، به ما دروغ میگفتند بچه ها بعدش ، ... اون مرد که دیگه از دوستان امام شده بود به خونه امام حسن علیه السلام رفت و تا وقتی در شهر مدینه بود اونجا موند.....🌴🌴 بچه ها ، مهربونی امام حسن علیه السلام رو دیدین؟😍 🌸امام مهدی ، عجل الله فرجه، .....هم خیییییلی مهربونن.... انقدر مهربونن ، که یکی از لقباشون رحمت للعالمینه.....💚 میدونین یعنی چی؟ یعنی اینکه امام مهدی، عجل الله فرجه، با همهههههههههههههه ی مردم دنیااا مثلا ایران، هند، ژاپن، فرانسه، بلژیک و... همه ی همه آدما به جز دشمنا ، خییییلی مهربونه خیییلی ❤️امام مهدی ، عجل الله فرجه، وقتی ظهور کنن، تمااام گرفتاری های مردم و حل میکنن و مردم با آرااامش فراوون زندگی میکنن❤️ 🔸اما بچه هااا..... خدای مهربون، خیلییییییی خییییلی خییییلی مهربون تره ..... و دوست داره که زووود تر ظهور و برسونه، به شرط اینکه ما بخوایم🙏 پس دعا برای ظهور یادتون نره💔🤲 ع دوستاتون‌روهم‌به دعوت کنید😊 •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•   @vatanam_javan_beman       •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈
🌸یکی از شب­ های جمعه امام حسن (علیه السلام) بیدار شد و مادرش حضرت زهرا (علیهاالسلام) را دید که در حال نماز است و برای همه همسایه­ ها با ذکر نام دعا می­ کند.🤲 امام حسن (علیه السلام) از مادرش پرسید: مادرجان چرا برای خود دعا نمی­ کنید؟ حضرت زهرا (علیهاالسلام) فرمودند:  اول همسایه بعد اهل خانه.  🌹🌹🌹     منبع:داستانهای بهشتی(دکتر اعظم فعال) دوستاتون‌روهم‌به دعوت کنید😊 •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•   @vatanam_javan_beman       •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈
🌸امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام)در حال بازی بودند که پیر مردی را دیدند که مشغول وضو گرفتن بود اما وضویش اشتباه بود. آنها دست از بازی کشیدند. کنار آب رفتند بدون اینکه او را مسخره کنند و یا اشتباهش را به رویش بیاورند مشغول وضو گرفتن شدند و با صدای بلند (طوری که پیر مرد بشنود)، می ­گفتند وضوی من کامل­ تر است تا پیرمرد نگاه کند😍 بچه­ ها به پیر مرد گفتند: وضوی کدام ­یک از ما کامل­ تر است؟ وقتی وضوی بچه ­ها کامل شد، پیرمرد گفت: عزیزان من وضوی هر دوی شما صحیح است و من اشتباه می­ کردم.🥰       منبع: داستانهای بهشتی (دکتر اعظم فعال) دوستاتون‌روهم‌به دعوت کنید😊 •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•   @vatanam_javan_beman       •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈
🌸امام حسن (علیه السلام) تنها هفت سال داشتند. مادرش فاطمه زهرا (علیهاالسلام) او را به مسجد می­ فرستادند. امام حسن (علیه السلام) آنچه را از پیامبر می­ شنیدند به خاطر می ­سپردند و وقتی به خانه باز می ­گشتند شنیده ­های خود را برای مادر بازگو می­ کردند.💚 در آن روزها هر وقت حضرت امیر المومنین علی (علیه السلام) به خانه باز می ­گشتند، می­ دیدند حضرت زهرا (علیهاالسلام) آیاتی از قرآن را که تازه بر پیامبر (صلّی الله علیه و آله) نازل شده بود از حفظ می ­خواندند. از او می ­پرسیدند این آیات و علوم را از کجا آموختی؟حضرت زهرا (علیهاالسلام) پاسخ می­ دادند از پسرم حسن (علیه السلام) آموختم. یک روز امام علی (علیه السلام) در خانه مخفی شدند تا ببیند پسرشان حسن (علیه السلام) چگونه سخنان پیامبر (صلّی الله علیه و آله) را برای حضرت زهرا (علیهاالسلام) بازگو می­ کند. امام حسن (علیه السلام) طبق معمول وارد خانه شدند تا آنچه از پیامبر شنیده بودند برای مادر تعریف کنند. ولی این بار هنگام سخن گقتن زبانشان گیر می ­کرد. حضرت فاطمه تعجب کردند ولی امام حسن (علیه السلام) پرده از راز برداشتند و به مادر گفتند: تعجب نکن! شخص بزرگی سخنم را می ­شنود از این­ رو زبانم گیر می ­کند. در همین لحظه حضرت علی (علیه السلام) از مخفیگاه خارج شدند و حسن (علیه السلام) را در آغوش گرفته و بوسیدند.🥰   علیه السلام دوستاتون‌روهم‌به دعوت کنید😊 •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•   @vatanam_javan_beman       •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈
7.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐قصه‌های کوتاه از زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام 🔸️این قسمت: اول همسایه الله علیها علیه السلام دوستاتون‌روهم‌به دعوت کنید😊 •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•   @vatanam_javan_beman       •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈