🔰 اگر یک وقت دنبال یک نوشته روی قبر میگشتی، یکی برات دارم:
«آیا در نیافتی که عقوبت گناه، نه مرگ که عزلت است؟»
«پوست انداختن» کارلوس فوئنتس
@vavbook 📚
متفکر مهم و سراپا تقصیری بنام نیچه برای توصیف «واپسین انسان» که انسانهای میانمایه، کوچک و مبتذلی هستن که گلهوار زندگی میکنن و همه انسانهای بزرگ رو مسخره میکنن، میگه:
«ما خوشبختی رو آفریدیم. چنین میگوید واپسین انسان و چشمک میزند. انسان چیست؟، حقیقت چیست؟، راستی چیست؟ چنین میپرسد واپسین انسان و چشمک میزند!»
این چشمک زدن، اینجا یعنی به شوخی گرفتن، مسخره کردن، سوالای جدی رو بدون اهمیت دادن دنبال کردن، هم بودن هم نبودن، فریب دادن...
•| در مقابلِ واپسین انسان، انسانیه که به دنبال معنا دادن به آسمان و زمینه. انسانیه که میفهمه باید فکر و عملش، ظاهرش و باطنش یکی باشه، میفهمه که نمیتونه به فکر به این برسه که زندگی بیمعناست... میفهمه نمیتونه در آن واحد هم ظالم بود و هم مظلوم، هم خوش باشه و هم طرفدار مظلوم... اصلا نمیتونه خوش باشه
مثل احمقها جنگیدن افتخار ندارد!
•| استاد بزرگوار و سراپا تقصیر دیگری بنام نیکولو ماکیاولی گفت اگر قراره بین اینکه ازت بترسن یا دوستت داشته باشن انتخاب کنی سعی کن ازت بترسن. آدمی که ازت میترسه بهت وفادارتره!
باید رَنده کرد تا رنده نشد...
باید همهشان را در بیابان خِرکش کرد تا ناموستان در بیابانها قم و کاشان بیحیثیت و خِرکش نشود...
مثل احمقها جنگیدن افتخار ندارد
سلام
قرار بود مثلا درباره کتاب صحبت کنم
که ... ببخشید
اما یک نکته درباره اتفاقات #سوریه؛
روایتی که دائما به افکار عمومی تزریق میشود روایت برجامیون و ستون پنجم غرب در ایران، است. روایتی که بشار اسد (مادر اسد) را تطمیعشده توسط امارات معرفی کرده و فروپاشی ارتش سوریه را خواست اسد میداند. در صورتی که حوادث سریع سوریه بخشی از توافق غیررسمی تهران با غرب است. در واقع توافق جهشیافته برجام، یعنی برجام منطقهای!
کسی که باور کرد کیف زن سنوار، چند هزار دلار است، تصاویر فلان زندان و هرچیز دیگری را باور میکند. استعمار، اول استحمار میکند.
امپریالیسم و استکبار، گرگ بالان دیده است...
ضربات عجیبی به ذهن سیاسی من خورده،
گیجم... نه، حوصله شرح قصه است و نه، قدرت ساکت بودن و ننوشتن را دارم... امثال من، کم نیستند... درمانده و خاموش.
مهمترین کاری که باید کرد، طرح پرسشهای عمیقتر و اساسیتر است. واکاوی و بازگشت به پرسشها که چرا انقلاب شد؟! تفاوت نظام سیاسی پهلوی با جمهوری اسلامی چه باید باشد و آیا تفاوتی هست یا نه؟!
احمدینژاد خندهدار بود. روحانی حیلهگر بود. مرحوم رئیسی آشفته بود و این، تنها رییس جمهوری است که نیست و ما، رسما به طرز خندهداری به بازی گرفته شدهایم و دچار حیله پیچیدهای شدهایم. در این حالت، حال ما باید چگونه باشد؟!
مُردیم بیآنکه هیچ کاری کرده باشیم
دل ما با جنگجویان حاضر در کشتی بود. حداقل تا زمانی که بر روی امواج آرام میرمیدیم. اما زمانی که در ۷ اکتبر به خشکی رسیدیم، مُردیم؛ بیآنکه هیچ کاری کرده باشیم.
دِیون زمانی که سوار بر کشتی عازم جنگ با دیونیسیوس بود به همراهانش گفته بود «برایم همین بس که در این کار شرکت کرده باشم. اگر قسمت آن باشد که درست در لحظهای که پایم را بر خشکی مینهم بمیرم بیآنکه هیچ کاری کرده باشم، کماکان این مرگ را مرگی شادمانه و افتخارآمیز میدانم.
ما اما مُردیم چون نمیتوانستیم کاری کنیم. بدون هیچکاریکردن مُردیم، چون هیچکاری نبود که برای انجام آن آماده بوده باشیم. برای نبرد خود را مجهز نکرده بودیم، پس نمیتوانستیم بجنگیم. تا پایمان به خشکی رسید و سفتی زمین را حس کردیم، دنیا با سرعتی وصفناپذیر از ما دور شد. مکثی غیرارادی، مسخی نابهنگام را بر ما مستولی کرد که توان قدم از قدم برداشتن را از ما گرفت. فقط تماشا کردیم چون توانمان بیش از این نبود. چون به ملزومات شتاب تاریخ در آغاز سدهی نو، خود را تجهیز نکرده بودیم. نه فرمول شتاب را بلد بودیم و نه آغاز قصههای تاریخ را میشناختیم و نه تهور قصه گفتن در ارادهمان بود. پس خود را با ایستادن در سمت درست تاریخ، تسلی دادیم.
بنابراین مرگی شادمانه و افتخارآمیز نصیبمان نشد. در واقع نتوانستیم که بمیریم، چه در حین انجام کاری و نه حتی پیش از انجام آن کار. مسخ شدیم و تنها تماشا کردیم. مسخ شدیم و حتی نتوانستیم که آنچه تماشا میکنیم را روایت کنیم. زبانمان سِر شد و در لکنت مُردیم بیآنکه هیچ کاری کرده باشیم.