بخش دوم
این هم عکسهای جذاب وتمام رنگی مربوط به کتاب#سباستین که دوست عزیزم @Sayehjan همت کرد و فرستاد.
#خانه_همینگوی_در_کوبا
@vazhband
تور تورنتو؛
مصیبت نامهای جای کتاب.
سوژه به کلی توجه به فرم و سایر جزییات را تحت تاثیر قرار داده بود.
۵ تا ۷ امروز صبح، شریک مصیبت یک خانواده بودم، غمی در منتهای درجه.
نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد.
هیچ وقت نمی خواهم آخر قصه ها را بدانم، خصوصا اگر قلبم از آخر کار فشرده شود.آنوقت ورق زدن هر صفحه سنگین تر از صفحه قبل میشود و به لحظه پایان می رسم...این کتاب از همان آغاز ، انتهای پر دردش را فریاد می زد.
و این درد برایم مضاعف است چون من هم مادر هستم و پسری دارم به نام امیر حسین.
از نظر زبان روایی کار بی نظیری بود.عجب قلمی دارد محمدعلی جعفری! که هنرمندی او سبب شد خواننده به شدت با پدر و مادر امیرحسین همذات پنداری می کند. البته بیش از آن! پا به پایشان اشک میریزد.
این بیت حین خواندن در سرم تکرار میشد،
هر گل که بیشتر به چمن می دهد صفا
گلچین روزگار امانش نمی دهد.
چه خوب است خدایی هست و مرهم می گذارد روی دل بندگانش، ناز میخرد و جبران میکند.
#معرفی_کتاب
#تور_تورنتو
#محمدعلی_جعفری
#نشر_روایت_فتح
https://eitaa.com/vazhband
سلام و عرض ادب🌸☘
از مدتی قبل برای خواندن سه اثر کلاسیک دور هم جمع شدیم. به لطف خدا تا پایان این هفته دومین کتاب به اتمام می رسد.
بعد از جنایت و مکافات
و
پدران و پسران
نوبت به سومین کتاب، تسخیر شدگان اثر تئودور داستایفسکی میرسد.شروع همخوانی از ابتدای هفته آینده است. لینک گروه را اعلام خواهم کرد برای دوستانی که تمایل دارند این کتاب را همخوانی کنند.
https://eitaa.com/joinchat/1003356983Cef5a852997
و اما خبر مهم⚜⚜
به همت و لطف یکی از اعضای گروه کلاسیک، جلسهای در مورد دنیای نویسنده بزرگ روس(داستایفسکی) و شناخت بهتر و بیشتر او و افکارش خواهیم داشت.
اگر جزو طرفداران داستایفسکی هستید و آثارش را خواندید یا در نوبت خوانش دارید، این جلسه را از دست ندهید.
عنوان جلسه : داستایفسکی و جهان اندیشه او
زمان جلسه: جلسه دوشنبه ۸ مرداد ساعت ۴ تا ۵ عصر
💡لینک جلسه
https://meet.google.com/dzd-cjpd-kwz
@vazhband
زن بی تربیت!
یک چیز خوب آدم را به خودش نشان میدهد. می گذارد پردهی اندیشهی انسان در مورد خودش به هم بریزد و پاره شود.
در روستایی دور و بر پایتخت بودم .حوالی عصر.از در خانه در انتهای کوچه که خارج شدم دو بچهی ۴،۵ ساله را دیدم که زیر درختهای کنار خیابان اصلی بازی می کردند.
بازیشان این بود؛ هر کسی رد میشد درشت بارش میکردند. جلوتر که رفتم فهمیدم چه می گویند.
_دوچرخه، سبیل بابات میچرخه، افغانی!
مثل تمام ایران، تبعه افغانستان در اینجا هم مشغول به کار هستند، باغداری و آبیاری درختان را در نبود مالکان به عهده دارند و سرایدار منازل مردم هستند. این روزها هم که همه نگران تعداد زیاد مهاجران در ایرانند طبیعی است دو بچه که قبل از سن تشخیص و مدرسه هستند، این عبارت را از زبان بزرگترشان شنیده باشند و آن را تکرار کنند.
این کلام را بر سرِ هر پیاده و سوارهای که از آنجا رد میشد فریاد میزدند.
قد و قوارهشان لبخند به لبم آورد. ولی از اینکه به یک قومیت توهین میکردند ناراحت شدم.آن هم در جایی که می دیدم آنها چه کارهای سختی انجام می دهند که هموطنانم محال است انجامش دهند.
از کنارشان که رد شدم گفتم:
بچه ها حرف بد نزدید! مخصوصا تکهی آخر حرفتون! نگید افغانی!
هنوز آخرین کلمه از دهانم خارج نشده بود که پسرک فریاد زد:به تو چه! زن بی تربیت! دوست دارم بگم!
جا خوردم. دهانم برهوت شد. شاید کمتر از یک ثانیه ناگهان داغ شدم. برای یک تذکر ساده سیلی سختی خورده بودم.توهین مستقیم فرقی نمی کند از طرف چه کسی باشد، صاف می خورد به نقطهای از مغز که دکمهی عصبانیت آنجاست.دلم خواست همانجا چیزی بگویم که از ترس فرار کنند! یا کافی بود چند گام محکم به سمتشان بردارم که ماستها را کیسه کنند و سکته بزنند. نصف قد و قوارهاش زیر زمین مانده بود!
پسرک ادامه داد: الان به مامانم میگم!
این بار زود گفتم:حتما بگو! چون با مادرت کار دارم!
این جمله دهانش را بست. نایستادم و رفتم. برخوردن، لمس یک احساس ناخوشایند،یک فکر مزاحم و آزاردهنده که خوشی یک دقیقه پیشم را مختل کرده بود ، برایم تازه بود.
آن چیز که خیلی خوب آدم را به خودش نشان میدهد در معرض توهین قرار گرفتن است. کوچک و بزرگ هم ندارد. حرفی که ناگهان و در لحظه شخصیت را هدف بگیرد، سبب خشم می شود.
سابقه برخورد تند و کلمات خشن در زندگی همه هست. حرف می زنیم و بحث می کنیم. اما شنیدن یک ناسزا وقتی توقع نداریم سنگین است.
یادم نرفت. مدتی که پیاده روی می کردم آزردگی همراهم بود. باور نمی کردم به بی تربیتی متهم شوم.شاید داشتم زیاد حساسیت به خرج می دادم. بچه ای از سر نادانی حرفی زده بود و سنگی انداخته بود اما انعکاس صدای پرتاب سنگ در وجودم، خود متکبرم را نشانم داده بود و به من در جایگاه تشخصم ضربه زده بود.
به معنای غرور فکر کردم. اینکه چه گفتم و چرا گفتم، تمام شد و رفت ولی فهمیدم که راه زیادی دارم برای فروتنی درونی، برای بزرگ شدن، برای دور شدن از نگاه بالا به پایین.
فهمیدم خیلی هم خوب و با گذشت نیستم! حمله خشمی که تجربه کردم با اینکه در عمل حرکت خاصی انجام ندادم من را پیش چشمم مردود کرد. معلوم شد که چه شانی برای خود تعریف کردهام!
توجه به اخلاق و تربیت نفس با همین گره های کوچک ممکن میشود. وقتی پشت چراغ قرمز یا شلوغی بد و بیراه می شنویم یا در نوبت انجام کار اداری حرفی نامربوط به ما می زنند جای خوبی است که به ما یادآوری کند ، هیچ نیستیم.
اگر آن جایگاه منزلتی که در فکرمان روی تخت و بارگاه آن لم دادهایم، ترک کنیم، یک ناسزا نمی تواند وجودمان را چنین بلرزاند!
بر چرخ فلک هیچ کسی چیره نشد
وز خوردن آدمی زمین سیر نشد
مغرور بدانی که نخوردهست ترا
تعجیل مکن! هم بخورد دیر نشد.
https://eitaa.com/vazhband
جنبش حماس، جهنمی است که اسرائیل در آن خواهد سوخت!
وقاحت، پستی، رذالت،..هرچه کلمه می شناسید ردیف کنید حق مطلب درباره آنچه اسرائیل است را ادا نمی کند.
اسرائیل حکومت شیطان است بر روی زمین. سالهاست که ترور می کند، میکشد، خون میمکد تا حیاتش ادامه پیدا کند.
اینبار قرعه به نام اسماعیل هنیه افتاد. رفت تا کنار همرزمانش، کنار زنان و کودکانی که چند ماه است در خون خود می غلتند، آرام بگیرد. دیگر وقت اشک ریختن نیست. وقت حماسه است. وقتی دندان به هم فشردن وقت پا کوفتن بر زمین.
دیروز لبنان امروز تهران! و باز هم دنیا نشسته و تماشا می کند. حکومتهای دنیا همه بازی را باختهاند که برای حساب و کتاب آب و نان دنیا چشم بر جنایات صهیونیستها بستهاند.
پیروز کسی است که می جنگند، با آغوش باز از مرگ استقبال میکند و پا پس نمیکشد! پیروز ملت قهرمان فلسطین است که هنوز در نوار غزه نفس میکشد!
هرکس این روزها در برابر اسرائیل سکوت کرده، مردهای است که لباس زندگان را به تن دارد. راه می رود اما انسانیت در وجودش آخرین نفسهایش را میکشد.
تبریک می گویم به ملت قهرمان فلسطین. اسماعیل هنیه یک نفر نیست. او در حال تکثیر شدن است . اسرائیل ذلیل و زبون است که زانو زده و آخرین تیرهایش را به سمت قهرمان شلیک می کند!
#مرگ_بر_اسراییل_آرزویی_که_تحقق_آن_را_میبینیم
#اسماعیل_هنیه
#ترور_در_تهران
https://eitaa.com/vazhband