💠 متون پیاده شده سخنرانی ها
🏢 هیئت محبان محسن بن علی علیهما السلام
🔰 حضرت استاد اخوان
✅ تعداد
❇️ منبع : کانال تلگرام هیئت محبان محسن علیه السلام
#سخنرانی
#متن
#هیئت_محبان
@veaaolelm
💠گزیده بیانات در دهه سوم محرم الحرام سال ۹۶ 💠
🔸شرح خطبه ۲۱۲ نهج البلاغة🔸
🔹مربوط به اشاره امیر المومنین سلام الله علیه به آیات ابتدایی سوره مبارکه تکاثر 🔹
🔹شب اول دهه سوم محرم الحرام ۱۹ مهر ۹۶ 🔹
در سیره امیرالمومنین علیه السلام آمده است که حضرت بعد از تلاوت آیاتی از قران و یا مشاهده رویدادهایی، فرمایشاتی داشته اند. به عنوان مثال ایشان پس از مشاهده جمجه ای در طاق کسری خطبه ای خواندند و یاد مرگ کردند و دو رکعت نماز خواندند ( قبل از آن زمان نماز در طاق کسری مرسوم نبود و این واقعه منشاء دو رکعت نماز در طاق کسری شده). این امر را در ادبیات تداعی معانی می گویند. انسان باید از پدیده ها عبرت بگیرد. لذا حضرت امیر علیه السلام نسبت به آیات قران بی تفاوت نبودند. در انتهای خلافت خلیفه سوم، امام علی در ینبع بود و به رسیدگی به املاک اشتغال داشتند،عثمان از ایشان کمک خواست ولی وقتی امام رسیدند او مرده بود. در هنگام بیعت ایشان این آیه را خواند: " أ یحسب الانسان أن یترک سدی" ایا انسان فکر میکند که رها شده؟!... اینکه برای انسان تداعی معانی بشود با اهمیت است.
انسان باید از در و دیوار عبرت بگیرد و مسیر خود را در جاهایی که با تابش و بارش خراب می شود قرار ندهد.
اهل معرفت با خود کتابخانه سیاری دارند و از هر صحنه روایت خاص خود را دارند(برداشت می کنند) . اینگونه است که هر آیه هر بار یک معنی (خاص خود را) دارد.
ریشه "الهیکم" از لهو آمده است که به بازی در آوردن معنی می شود. گاهی بازی با اراده صورت می گیرد(لعب) و گاهی انسان بدون اراده به بازی گرفته می شود و عمر گرانمایه صرف آن می شود.
الهيکم التکاثر حتی زرتم المقابر
معصومین علیهم السلام به این ایه استشهاد می کنند ، آدم در هنگام فخر، دنبال مفاخر می رود. در عرب جاهلی میگفتند عده ما بیشتر است حتی مردگان را نیز می شمردند!!! ریشه این ها لهو است ، میفرماید شما را به بازی دراورده، یک بازی با اراده است و دیگری بی اراده است. بازی بی اراده شد بازی با اراده، مثل کلکسیون درست کردن از قوطی کبریت!!! سرمایه عظیم(انسان) عمر است، عمر ما باید صرف این امور شود؟! کثرت شما را به بازی گرفت؛
امام محمد غزالی هنگامی که پس از سرقت کتاب هایش در کاروان به دنبال دزد می دودید با جمله اشرار که به او گفتند عملی که با حوادث از بین برود به درد نمیخورد متحول شد...
مرحوم حاج ملاعلی کنی رضوان الله تعالی علیه به ناصرالدین شاه(پس از ملاقات در خزینه) گفت آمدم نصیحتی کنم تو را، من اگر لباس داشته باشم و نه، برای من فرقی نمیکند(و مورد احترام مردم هستم) ولی تو با تاج، شاهی ؛اما بدون لباس، ناصری. کاری کن یک شخصیت داشته باشی...
اجداد بیشتر انسان ها یکسان هستند و به اجداد نمیتوان تفاخر کرد.
@veaaolelm
🔹شب دوم🔹
عرب جاهلی برای فخر فروشی (و زیاد نشان دادن تعداد) در زیادی جمعیت (علاوه بر زندگان) به شمارش مردگان خود می پرداخت. بعضی چیزها نزد ما مفخره دارد در حالی که بی ارزش است و این مصداق الهیکم التکاثر است.
در دوزخ از مشرکان سوال می شود چرا به این روز دچار شدید می گویند به خاطر همراهی با جمع(مردم) و تعریف بقیه به این(بلا) گرفتار شدیم. انسان گاهاً در امور نفسانی به هر امر بیهوده ای چنگ میزند تا حیثیت عمومی بسازد.
عملی مفید فایده است که از فیلتر مرگ بگذرد و همیشگی باشد. از طرف دیگر تا در انسان امری محقق نشود موجب کمال نیست به عنوان مثال صِرف خواندنِ کتاب فایده ای ندارد. فرد باید به معنای حکمت برسد و عملْ با او یکی شده باشد.
گاهی باید به خودمان بخندیم که با خود چه کرده ایم. کسی که به دیگران مشغول شود از خود غافل شده است. اگر شخصی خودش را به حساب بکشد خودش را می شناسد. گاهی انسان برای خودش خیال بافی میکند چه(زیاد) کارهایی انجام داده و کثرت موهومی برای خودش فرض میکند، بعد در هنگام مواجهه با عمل می بیند که کاری انجام نداده است، در قران آمده ( انما یتقبل الله من المتقین، سوره مائده ، آیه ۲۷ ) و خداوند از متقین عمل را می پذیرد ، تا لطیف نباشی به خدا نمیرسی . مولوی در دیوان شمس این را به شعر اورده:
به معراج برایید چو از آل رسولید،
رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید،
چو او ماه شکافید شما اَبر چرایید،
چو او چُست و ظریفست و شما چون هلپندید.
در سوره مدثر آمده است: ( انه فكر و قدر (۱۸) فقتل كيف قدر (۱۹) ثم قتل كيف قدر (۲۰) فقال ان هذا الا سحر يوثر (۲۱) )
انسان برای خودش فکر کرد و مقیاس ساخت ، خاک بر سرش این چه مقیاسی بود که ساخت ، (در نتیجه)سپس گفت قران نمیتواند جز سحر باشد.
گاهی نفس انسان را به بازی میگیرد و او را تشویق به کار خوب میکند. برادران یوسف به عنوان خیرخواهی پدر و اینکه این عمل به نفع پدر خواهد بود یوسف را در چاه انداختند. حضرت سجاد فرمودند اوج مصیبت در کربلا آن بود که برخی به قصد قُربت در کشتن حضرت سیدالشهدا سبقت میگرفتند.
خیلی ها برای خودشان شأنی قائل هستند که مربوط به دیدگاه توحیدی نیست و به اَنانیت مربوط می شود.
با دف و نی، دوش آن مرد عرب / وه چه خوش می گفت از روی طرب
ایها القوم الذی فی المدرسه / کل ما حصلتموها وسوسه
فکرُکم إن کان فی غیر الحبیب / مالکم فی النشأه الاخری نصیب
فاغسلوا یا قوم عن لوح الفواد / کل علم لیس ینجی فی المعاد
ساقیا یک جرعه از روی کرم / بر بهایی ریز از جام قدم
تا کند شق پرده ی پندار را / هم بچشم یار بیند یار را
@veaaolelm
🔹شب سوم🔹
یا لَهُ مَراما ما اَبْعَدَهُ، وَ زَوْراً ما اَغْفَلَهُ، وَ خَطَرا ما اَفْظَعَه . لَقَدِ اسْتَخْلَوْا مِنْهُمْ اَىَّ مُدَّكِر، وَ تَناوَشُوهُمْ مِنْ مَكان بَعيد.
در سوره تکاثر خود کثرات مورد مذمت نیست. چرا که هر کدام از مخلوقات از آثار رحمت خداست و اگر چیزی نهی شده مربوط به نامتناجسات است . به عنوان مثال زَهر که نمی شود سمت آن رفت ، محل مصرف خود را دارد تا آثار نیکو داشته باشد. آن چیزی که مورد مذمت است این است که انسان به آن رکون بکند{رکون: متمایل شدن بسوی کسی یا چیزی. ولا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار(قرآن کریم 113/11)} و مظاهر دنیایی برایش مطلوبیت داشته باشد و غایت تلقی می شود ، فزونی ها نباید انسان را به خودش مشغول کند و آدمی باید هر چیزی را در محل خودش مصرف کند .
( یا له مراما ما ابعده) ای کسی که برای خودت هدفی انتخاب میکنی و کمان آرزوهایی داری و برای دستیابی به آن تیر اندازی میکنی ، آدمی با این فزون طلبی ها در صدد است که به مطالبی برسد و نهایتاً نمی رسد ، انسان در نهایت به قدری(مقداری) از آرزوهایش می رسد . آنچه برای انسان متکاثر مطلوبیت دارد این است که همه چیز را در دست داشته باشد و رقیبی هم نداشته باشد ، اینکه خودش باشد و خودش و همه عالم در تحت اراده او باشد، حال انکه چنین چیزی ممکن نیست!! لذا از این دنیا به سراب تشبیه شده است که سراب به نسبت واقعیت چقدر کمیْ دارد عالم نیز همانگونه است. آدمی در پی زندگی مطلوبی است و آخر به خواب و خیالی میرسد برای آدم تحت تأمل همین کافی است که خواب و خیال را از خود دور کند.
(وَ زَوْراً ما اَغْفَلَهُ،) ای کسانی که کلام بیهوده شما را به غفلت میگیرد.
گاهی انسان می داند مطلبی بیهوده است. فردی می داند کلامی باطل است ، چرا به کلام بطلان خود را فریب می دهید؟
( وَ خَطَرا ما اَفْظَعَه) مرتبه پر حادثه ای شخص را نهایتا بی آبرو میکند و برای شخص آبرو نمی گذارد ، انسان اگر خودش را در معرض ناشدنی قرار دهد خودش را در بحران قرار می دهد. حضرت عالم را اینگونه توصیف میکند, آمال دروغینی که در نظرش به عنوان هدف آمده ، مساله ای که انسان را لامحاله به زمین می زند . زمین(دنیا) انسان های زیادی را به زمین زد، اگر من دوباره امتحان کنم ، شامل حال من نیز می شود.
( لَقَدِ اسْتَخْلَوْا مِنْهُمْ اَىَّ مُدَّكِر ) گاهی انسان به نصیحت گوش می دهد شاید (گوینده) درست گفت شاید نگفت، اما گاهی انسان خودش را به وادی میزند که نمیخواهد حرف گوش دهد . آدم نمیتواند خودش را از تجربیات بشری خالی کند و باید به تذکر گوش دهد ، شاید که به درد او بخورد . معصوم می فرماید حق گوینده آن است که گوش کنی ، شاید گوش کردن به تو فایده ای برساند. کسی که به سخن دیگران گوش نمی کند خودش را از کمال محتمل محروم می کند.
حضرت می فرماید آدم در هنگام مرگ آرزو می کند کاش تمام معاملات به ضررش می انجامید چرا که سختی آن را این طرف (قیامت ) می بیند.
کلام ناظر به این است که زندگی دنیایی زرق و برق دارد و به حسب ظاهر خوب است اما به آن نمیرسد. ( وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا ، قصص ۷۷) ( و با آنچه خدايت داده سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنيا فراموش مكن ).
انسان آگاه از بهره های دنیا استفاده میکند ولی میداند این عالم پلی به سمت آخرت است.
@veaaolelm
🔹 شب چهارم🔹
اَفَبِمَصارِع آبائِهِمْ يَفْخَرُونَ؟ اَمْ بِعَديدِ الْهَلْكى يَتَكاثَرُونَ؟ يَرْتَجِعُونَ مِنهُمْ اَجْساداً خَوَتْ، وَ حَرَكات سَكَنَتْ. وَ لَنْ يَكُونُوا عِبَراً اَحَقُّ مِنْ اَنْ يَكُونُوا مُفْتَخَرا.
حضرت می فرماید که نازیدن باید به آن چیزی باشد که شایستگی و شأن آن را داشته باشد، اینکه برخی از امور در عرصه زندگانی جولانی دارد و بعد هم این جولان مبدّل به رخوت و سکون می باشد ، ارزش ناز کردن را ندارد. نیلوفر گیاهی است که به سرعت رشد میکند بالا میرود و به سرعت پرگل می شود و به سرعت هم فرو میریزد. به او گفتند تو که آنقدر به خودت مینازی صبر کن ببینیم بعد از اولین باد پاییزی هم انقدر به خودت مینازی؟ آن امری که خودش در معرض زوال است، زوالش هم امر آشکاری است و در مدت کوتاهی جلوه میکند؛ این جلوه چه بالیدنی دارد؟!!
اَفَبِمَصارِع آبائِهِمْ يَفْخَرُونَ؟ مصارع از ریشه صرع است، انجا که آدم زمین میخورد را مصرع میگویند ، لذا مقتل سیدالشهدا برای حضرت مصرع هم است. از محل دفن آدمی هم در کنایه تعبیر به مصرع می شود و جمعش می شود مصارع. حضرت می فرمایند آنجا که این ها پدرانشان را چال کردند به آن می نازند؟! به این قبرهایی که این ها موقعی آدم داشته ، این قبر حکایت میکند از وقتی که موقعی که صاحب این قبر دارای شوکت بوده ، حالا استخوان پوسیده ای است.
مفاخری در جوامع بشری رواج دارد که در زمان جاهلیت بوده و الان هم وجود دارد. اینکه در قران و کلام معصومین به عرب جاهلی تعبیر می شود تصور می شود که انسان های عرب جاهلی وحشی و بی خانه و بی لباس بودند، حال انکه آن ها انسان های مرفه و شهرنشینی بوده اند و یهود در تاریخ تلاش کرده تا آنان را انسان های عقب افتاده ای نشان دهد و بگویند پیغمبر در جامعه ای آمده است که بی فرهنگ بودند و در این جامعه هر کسی جلوه کند همه به سمت او گرایش پیدا میکنند. با این کار میخواستند اهمیت اسلام را کم کنند. مهم نیست در جوامعی که شعور پایینی دارد ظهور ایشان کار خاصی نبوده است. کلمه جاهلی که در قران بکار رفته به معنای عقب افتادگی نیست بلکه حکایت از توّحش ، نادانی و نفهمی دارد که در فرهنگ دین به آن جاهلی می گویند . فلذا هر کس به موارد بیهوده تفاخر کند جاهل است و امروزه نیز بسیاری در موارد دیگری تفاخر دارند و جاهل هستند. بسیاری به اندوخته حساب بانکی تفاخر میکنند، فلان مقدار پول و سرمایه دارند و توجه ندارند که این ها به حادثه ای از بین میرود. در قران می فرماید مالی را جمع کرده و میشمارد، این سکه هایی که میشماری در فرهنگ توحیدی افتخار ندارد، آن مقداری که مصرف تو می شود ضروری است. مقداری هم تو مصرف نمیکنی برای تو وبال دارد. حافظ هم اشاره می کند که:
دسترنج تو همان به که شود صرف بکار دانی که آخر به ناکام چه گذشت...
@veaaolelm
( وَ حَرَكات سَكَنَتْ) حرکت می کرد ساکن شد، باید کجا حساب کنیم ، گاهی می گوییم جایی قطع شد و در جای دیگر ادامه دارد. میخواهد بگوید آن چیزی که دوام و بقا دارد شایسته فخر هم هست . کلمات حضرت عمیق است که باید به بطن و باطن آن التفات کرد.
@veaaolelm
اگر به داشته های اینچنین افتخار شود که در فرهنگ غربی ارزش محسوب می شود همانند غرب در غروب فکر محسوب می شود. آن غربی که در اسلام مذمت می شود یعنی غروب فکر ، یعنی فکر را در جایی که باید بکار ببرد استفاده نمی کند. در فرهنگ اسلامی تفکر یهودیّت غربی است. . (وَمَا كُنْتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ. سوره قصص آیه ۴۴) آنجا طایفه ای بودند که فقط در فکر دنیا بودند این فکر غربی است . امروز تصادفاً با غرب جغرافیایی(به نسبت ما) تقارن پیدا کرده است . فکر نمیکند که مالی را که دارم می اندوزم، روزی باید جواب آن را بدهم ، این را تعطیل کرده است و فقط فکر می کند که(من چه مقدار) دارم و به مابقی آن فکر نمی کند. حضرت موسی می خواهد با این فکر یهود مبارزه کند که آخر هم با جناب موسی در می افتند و بعد جریان سامری رخ می دهد که به صهیونیست می انجامد. ( فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ سوره قصص آیه ۸۱ ) قارون ثروتش را با خود به زمین برد. این با تلقی ما درباره جاهل هم خوانی ندارد و عرب جاهلی خود را متمدن می دانستند و فرهنگ اسلام را مسخره می کردند. ( أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ سوره مائده آیه ۵۰) همین بساط تقابل فکری متألهین و دنیا پرستان امروز نیز برقرار است. فکر دنیا پرستی جاهل است، زمانی پیشینیان انسان در راه توحیدی گام هایی برداشته اند ( يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ سوره ص آیه ۲۶)، بله این جای افتخار دارد که من از فرزندان او هستم و امید است که به راه او بروم. گاهی شخصی به اموال پیشینان خود و اجساد او می نازد که جای افتخار ندارد. می گوید تو داری به چیزی افتخار میکنی که اگر او را ببینی از آن فرار میکنی. اَفَبِمَصارِع آبائِهِمْ يَفْخَرُونَ؟ اَمْ بِعَديدِ الْهَلْكى يَتَكاثَرُونَ؟ یا به کسانی که تکاثر دارندو هلاک شدند، افتخار می کنید. وقتی تفکری می گوید او که مرد واصل شد به رحمت خدا ، او به مقام وصل توحید و امر باقی می نازد نه به جسد، در تفکر توحیدی کسی که بدون معرفت از دنیا میرود ( أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ سوره اعراف آیه ۱۷۹) از حیوان پست تر است.
)يَرْتَجِعُونَ مِنهُمْ اَجْساداً خَوَتْ( حضرت می فرماید از این ها بدن های خاری باقی مانده است. اینکه حضرت می فرمایند عجم و عرب پشت به پشت هم بدهند علی یک قدم به عقب نمیرود ، معنی عقب رفتن بدن نیست. در مناظره ای پرسیدند آیا امام حسین حق بود ؟ اگر حق بود چرا خدا باطل را بر حق برتری داد؟ حضرت جواب داد خداوند برای انسان کمالاتی را قرار داد که تا انسان صابر نباشد به آن کمالات نمیرسد و حضرت سید الشهدا در راه ان کمالات صابر بود و در صورتی که صابر نبود به آن کمالات نمی رسید. اینجا دیگر صحبت بدن نیست، صحبت حقیقت متعالی است که به تمام شئونی که در آن است فیاضیت می کند، این بدن شأن مَرکَبیّت دارد . (لذا)این کلاً دو بینش و دو نگرش است. تفکر توحیدی و تفکر تکاثر همیشه مطرح بوده است. کسی که معنویت ندارد به اشتباه افتخار میکند،در مناظره امام صادق و ابن ابى العوجا ، به امام گفت یا اباعبدالله من دلم به حال شما می سوزد ، شما با این پیری و شدت عبادت خسته می شوید و از تمتعات زندگی بهره نمیبرید و خدایی هم به من ثابت نیست. (وقتی شیطان از تهدید به جایی راه نبرد به سراغ نصیحت می رود ). حضرت می فرماید خدایی نیست یا به تو ثابت نیست؟ او گفت به من ثابت نیست. امام فرمود آیا تو همه آسمان ها را گشته ای؟ و فرمود شاید در گوشه ای از ان یک خبری باشد. تعداد ستارگان آسمان از ریگ های زمین بیشتر است. فرمود وقتی من و تو بمیریم، الان در وقت مردن من و تو اگر هر دویمان خدایی نباشد مساوی هستیم، حال اگر رسیدیم به مرگ اگر خدایی بود کدام ما ضرر کرده ایم؟ اعتراف شنید که من ضرر کردم چون تو به خدا اتکا کردی، امام فرمود به همین دلیل من از تو پیشم.
حضرت می فرمایند به چیزی می نازند که افتخاری ندارد. به حضرت صادق گفتند زید شهید شد، ایشان فرمود ( احتسب عند الله عمی زید ) من ایشان را شهید در راه خدا حساب می کنم. یعنی خودم را شخص از دست داده نمی بینم. در هنگام شهادت حضرت علی اصغر (علیه السلام)امام(فرمود) ایشان را در نزد خدا حساب می کنم. حال اگر کسی خدا را قبول ندارد آن بحث دیگری است. مرحوم میرحامد حسین هندی به پسرش گفته بود انسان باید در راه دین که ماندگار است نوکری کند.
( وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ. سوره جاثیه ایه ۲۴) این تفکر به چه(چیزی) می تواند اتکا کند؟ حضرت این را مورد نکوهش سخت قرار میدهد .
@veaaolelm
🔹 شب پنجم🔹
وَ لَانْ يَكُونُوا عِبَراً اَحَقُّ مِنْ اَنْ يَكُونُوا مُفْتَخَراً، وَ لَانْ يَهْبِطُوا بِهِمْ جَنابَ ذِلَّة اَحْجى مِنْ اَنْ يَقُومُوا بِهِمْ مَقامَ عِزَّة. لَقَدْ نَظَرُوا اِلَيْهِمْ بِابَصارِ الْعَشْوَةِ، وَ ضَرَبُوا مِنْهُمْ فى غَمْرَةِ جَهالَة.
اینکه بعضی وقت ها جای بعضی امور در نظر انسان غافل دگرگون میشود، در جایی که فرد باید نادم باشد( انسان غافل) شادی میکند و جایی که میبایست در مقام لذت و ابتهاج باشد در مقام افتادگی و رخوت قرار میگیرد، این در حال عموم بندگانی که در جایگاه رفیعی نیستند صادق است. آن ها نمی دانند در چه وضعی باید خود را بدانند!! آیا این مرتبتی که در آن قرار دارند جایگاه اندوه است یا جایگاه خوشی ؟ آن چیزی که سبب شادیشان شده محل کمالی است که باید شاد باشند یا باید محل عبرت باشد؟ وقتی آدم بی معرفت بود این موقیت ها دیده می شود. طفلی که به مدرسه میرود اگر شعور داشت، از برخورد استاد احساس رضایت میکرد ولی بواسطه طفولیت و ناپختگی خود را معذَّب میبیند و درصدد است خود را از این وضع بِرَهاند. چون خود را در مخمصه می بیند فلذا در پی حیله است که خود را فراری دهد. از بالاترین توفیقات این است که آدمی به کمال خود وقوف داشته باشد و از کمال خود استقبال کند اما نمی فهمد.
( وَيَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ وَكَانَ الْإِنسَانُ عَجُولًا ، سوره اسراء آیه ۱۱) { و انسان ( از روی جهل و یا در حال غضب) شرّ و ضرر را ( از خدا ) می طلبد همان گونه که خیر را می طلبد ، و انسان ( ذاتاً ) شتابزده است ( هر چه را هوای نفسش اقتضا کرد طلب میکند) } انسان بواسطه عجولیَّتی که دارد خیر و شر خود را نمیداند ، چیزی که شر خودش است خیر می انگارد و بسوی او تعجیل میکند و خیر خود را شر میداند و از آن فرار میکند. ( فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا، سوره مائده ، آیه ۱۹) چه بسا شما از امری کراهت داشته باشید حال انکه خدا برای شما در آن خیر کثیری قرار داده باشد.
(حاج آقا)جیرئیل واعظ می گفت در جوانی به حرم امام حسین میرفتم تا حاجتم را بگیرم و دنبال گشایش در کارم بودم ( بسیار بی تابی میکردم) و روزی عصبانی شدم . شب حضرت را در خواب دیدم سلام کردم ، ایشان به سردی جواب دادند علت را پرسیدم فرمودند برای اینکه ( شما) بی معرفتی، ما خیر تو را میخواستیم و تو با ما با ثِقل لسانی صحبت کردی! میخواهی بدانی در این ۹ سال که آمدی و رفتی به چه مراتبی میتوانستی برسی؟ حضرت قسمتی از آن جایگاه را بمن نشان دادند، آرزو کردم همه عمر بلا میدیدم و به آن مقامی که نشان دادند میرسیدم . حال آنکه مطلبی که ۹ سال به دنبال آن بودم در پشت در منزل بود و من نفهمیدم خیرم در چه بود!!. (البته)هر کسی که در معرفت شأن لازمه را ندارد ، خیر خود را متوجه نمی شود. کسی دعا میکند ، مطلبی را درخواست میکند و به هر سختی می خواهد آن را بگیرد . (در صورت رسیدن به مطلوب ) مدتی خوش است و بعد از آن همه از دماغش در می آید.
حضرت در مقام تفاخر این افراد به مردگانشان می فرمایند، اگر (زندگان) از مردگان عبرت میگرفتند سزاوار تر بود تا به آن ببالند. آدمی صالح به دنیا آمد ولی تحت تربیت نفس اماره چهارپا مُرد! این چه فخری دارد که کسی بخواهد بنازد. شخصی وصیت کرد ( پس از مرگش ) حضرت امیر انبار خرمایی را بدست مبارک خودشان بین فقرا تقسیم کند، امام خرما را تقسیم کردند و انبار را جارو کردند و حبّه پوسیده ای پیدا کردند و فرمودند این (حبّه ) را اگر بدست خودش ( در زمان حیات ) میداد از انفاق همه این انبار بهتر بود .
( شخصی) به مدینه خدمت امام باقر (علیه السلام) میرفت ، او دوستی داشت از رجال مدینه که از بنی امیه بود. پرسید کجا میروی؟ او از امام باقر تعریف کرد. شخص سلام رساند گفت همه زندگی من از حرام است آیا من راهی به نجات دارم یا ندارم؟ امام فرموندند هر مالی که میداند به اهلش برگرداند و هر کدام را نمیداند به فقرای مسلمین بدهد و آنکه را ندارد به ذمّه بگیرد، من ( نجات او را ) ضمانت و شفاعت میکنم . (چند روز بعد فرد) پیغام داد رفیق من لباس هم ندارم ، برای من پوششی بیاور . چندی بعد مریض شد (و در حال مرگ بود به یار امام ) گفت خوب آقایی داری، امامت به دیدن من آمد و به ضمانت خود عمل کرد.
اي تهي دست رفته در بازار/ترسمت پر نياوري دستار/هر که مزروع خود بخورد بخويد/وقت خرمنش خوشه بايد چيد. ( وَ لَانْ يَهْبِطُوا بِهِمْ جَنابَ ذِلَّة اَحْجى مِنْ اَنْ يَقُومُوا بِهِمْ مَقامَ عِزَّة ) اگر بواسطه این (مردگان) ، آدم سرش را پایین بیندازد بهتر است تا سرش را بالا بگیرد. حضرت به مفاخر بیجا هجوم می آورند. عبرت بگیریم که به چیزی که ارزش دارد فخر بفروشیم به چیزی که وبال است نباید افتخار کنیم.
@veaaolelm
ای که پرسی زمن کیستم من/ یا که گویی که خود چیستم من/ نیستم نیستم نیستم من/ کز عدم زی فنا میگرایم.{حاج میرزا حبیب خراسانی} این گونه خودش را ( خودشان) معرفی میکند...
@veaaolelm
🔹 شب ششم🔹
لَقَدْ نَظَرُوا اِلَيْهِمْ بِابَصارِ الْعَشْوَةِ، وَ ضَرَبُوا مِنْهُمْ فى غَمْرَةِ جَهالَة. وَ لَوِ اسْتَنْطَقُوا عَنْهُمْ عَرَصاتِ تِلْكَ الدِّيارِ الْخاوِيَةِ، وَ الرُّبُوع الْخالِيَةِ، لَقالَتْ: ذَهَبُوا فِى الارْضِ ضُلاّلاً; وَ ذَهَبْتُمْ فى اَعْقابِهِمْ جُهّالاً.
در این فقرات حضرت (امیرالمؤمنین علیه السلام) مقایسه ای می فرمایند بین آنچه که هست و ( آنچه) که باید باشد. گاهی آدمی در یک مطلب موجود بحث و فحص میکند؛ گاهی درباره آنچه باید باشد بحث میکند که چه هستیم و چه باید باشیم . آن کمالات و شئونی که خدا برای اولیا در نظر گرفته شئونی است که همه انسان ها می توانند به آن برسند، حال انسان تا کجا میرود ؟ حضرت (درباره) نظری که مردمان متکاثر نسبت به گذشتگان دارند می فرمایند و آن نظری که می بایست داشته باشند .
اگر همه عمرم را بخواهم روی تکاثر بگذارم درست نیست و باید از هر چیز در محل خودش و به عنوان زاد و توشه استفاده کنم . همه زندگی دنیا برای همین است، اگر به فرض آدمی تا ابدا زنده بود و مرگ او را در نمی گرفت، میگفت همیشه هستم. اما وقتی بنا است هنوز جمع نکرده بگذارد و برود ، باید کمالی در نظرش باشد و برای آن کمال اقدامی انجام دهد. حاصل رنج یکنفر را دیگران ( به عنوان میراث) با تقسیم بین خودشان از آن غایتی که او در نظر داشت خارج میکنند. چگونه و با چه عقلی باید این نگرش را داشت؟
امام حسن ( علیه السلام ) فرمودند اگر کسی بگوید از پول بدم میاد باید در عقلش شک کرد. اگر شخصی غایت را در این ( تکاثر دنیایی) دید، دو فرض دارد: اول اینکه این دنیا ابدی است، دوم اینکه بعد از این زندگانی دنیایی خبری نیست. وگرنه چطور می توان به چیزی که جاوید نیست دل بست. آدم چگونه میتواند به اتوبوس مسیر دل ببندد؟ دنیا نیز همین است. اگر انسان این دیدِ ( دنیایی ) را داشته باشد مشکل است. غذا برای عشق بازی نیست، انسان گرسنه باید مثل زمان سیری به غذا نگاه کند. زندگی دنیا نیز همین گونه است . زندگی دنیایی باید در راه زندگی اخروی قرار گیرد، این دیدگاهِ انسان متألّه به دنیا است.
( وَ لَانْ يَهْبِطُوا بِهِمْ جَنابَ ذِلَّة اَحْجى مِنْ اَنْ يَقُومُوا بِهِمْ مَقامَ عِزَّة ) اگر ذلت این ها را در نظر می گرفتند سزاوارتر بود. زندگی فردی که در قبر پوسیده است تعریف ندارد، ( فرد بازمانده) خاک را به بحث می آورد تا خودش دنبال بازی باشد. حال گاهی درباره زندگی پس از دنیا بحث میشود که متفاوت است.
( ذَهَبُوا فِى الارْضِ ضُلاّلاً ) با چه ناز و کرشمه ای به این مردگان نگاه میکنند . به یک مشت مرده می نازند، در حالی که سزاوار است از مردگان عبرت بگیرند .
( وَ لَوِ اسْتَنْطَقُوا عَنْهُمْ عَرَصاتِ تِلْكَ الدِّيارِ الْخاوِيَةِ) اگر از این عرصاتی که (قبلا)شهرهای آبادی بوده و الان آوار است، می پرسیدی می گفتند ( ذَهَبُوا فِى الارْضِ ضُلاّلاً ) این ها در نهایت نادانی و ذلالت زندگی کرده اند . ( وَ ذَهَبْتُمْ فى اَعْقابِهِمْ جُهّالاً) هر کس به اینها بنازد در جهالت و نادانی پشت سر آنها ( مردگان) رفته اند.
مرحوم تنکابنی می گوید عمویی داشتم که شبی تا سحر عبادت و زاری کرد. درویشی آمد سر راهش و به او گفت از سر شب دیدم عبادت میکنی، می خواهم به تو خدمتی کنم. بیا به تو گنجی را نشان دهم. عموی ایشان گفته بود من دارم از بدی خودم به پیشگاه خدا زاری می کنم. آن پول تو بدی من را بیشتر میکند، حال آنکه من میخواهم نفس خود را به زنجیر بکشم. این عمو مایه افتخار است نه کسی که عمرش را به کفر گذرانده است.
( لَقالَتْ: ذَهَبُوا فِى الارْضِ ضُلاّلاً، وَ ذَهَبْتُمْ فى اَعْقابِهِمْ جُهّالاً، تَطَأوُنَ فى هامِهِمْ، وَ تَسْتَثْبِتُونَ فى اَجْسادِهِمْ، وَ تَرْتَعُونَ فيما لَفَظُوا، وَ تَسْكُنُونَ فيما خَرَّبُوا، وَ اِنَّمَا اليّامُ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ بَواك، وَ نَوائِحُ عَلَيْكُمْ ) شما نیز در همان خانه ها نشسته اید و همین مسیر را میروید و به همان بیچارگی ها میروید. این موعظه ها را حضرت برای جنگاوران خود می فرمودند، اگر آدم در راه خدا کشته شد محل سربلندی دارد ولی اگر در راه دنیای دَنی کار کرد برایش سودی ندارد. کسی که در راه حفظ مالش کشته شود شهید است. اگر کسی بخواهد زندگی سالم داشته باشد و در راه عبودیت و راهی که خدا برای او قرارداده است کشته شود شهید است. کسی از فرط اشتیاق در کاری افتاد این(فرد) شهیدِ مالِ دنیاست .
حال فردی مدتی سیر و سلوکی می کند و دکانی باز میکند، می آید برای دنیای خودش دین فروشی میکند. انگشتر درشت به دست میکند و تعبیر خواب می گوید و استخاره میکند و آخرتِ خود را صَرفِ دنیا میکند، این نهایتِ بیچارگی است...
@veaaolelm