eitaa logo
خط‌ولایت
10 دنبال‌کننده
411 عکس
97 ویدیو
15 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹تقصیر تو نیست سیب سُرخَم🍎 چیدنی شده بودی 🦋 پروانه‌ی من به شعله🔥 دیدنی شده بودی😔 ☘ تاک مرغوب باغِ سیدعلی بودی شدی شراب ناب و 🥇 چشیدنی شده بودی هَوَست کردند ملایک 💖 به عرش حق بال دادند تو را، ‌ پریدنی🕊 شده بودی آنقدر متسع شدی که زمین تنگت شد🌔 آلوده به عشق، ستودنی شده بودی✨ چون مدال علی🏵 بر سینه‌ات نشست مادر سادات دعوتت گرفت، خریدنی شده بودی🥀 #انتقام_سخت #ما_ترکناک_یابن_الحسین #مهدی_حسینی #خط_ولایت
🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷 ✌️تاییدیه‌ی حرب من از حضرت حیدر آمد 🇮🇷 بهر سکان هدایت، خود رهبر آمد 🚀چون ابابیل پریدند ز کاشانه‌ی خود 🕊به تماشا تن اِربا شده‌ی مالک اشتر آمد. 🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷
🦋🌷🦋🌷🦋🌷🦋🌷🦋 🥀گر چه دشمن تا تواند لاله پرپر میکند شمع جان، عاشق، فدای نام دلبر میکند ✊گر چه چون داریم، یک اینجا کار صد لشگر میکند ✌️چون که او، نشانی دارد از می‌شود ، عمل با حکم میکند 🏹سینه‌ی او بهر مولا چون سپر خواهد شدن گاه رزمش چون لبهای خود تر می‌کند 🦋🌷🦋🌷🦋🌷🦋🌷🦋
دستهای پلید در کارند در زمین ما فتنه می‌کارند گر نمایی دمی غفلت چشمهایت را به در آرند دشمنِ دون، دو می خواهد یک من و یک تو می‌خواهد تا به جان هم بیندازد از وطن خرابه‌ای سازد.
🐖🐁🐖🐁🐖🐁🐖🐁🐖🐁 🦂 دستهای پلید در کارند در زمین ما فتنه می‌کارند 🍄 گر نمایی دمی غفلت چشمهایت را به در آرند ☠ دشمنِ دون، می خواهد یک من و یک تو می‌خواهد 💀 تا به جان هم بیندازد از وطن خرابه‌ای سازد. 🐖🐁🐖🐁🐖🐁🐖🐁🐖🐁
چشمه‌ی شعر چرا یخ زده‌ای؟ باده‌ی داغم با من به ازین باش که دلداده‌ی باغم شوری به درونم دگر از عشق نمانده آن رفتن خونین تو،جان را به لب من برسانده آشفتگی خویش در عالم نتوان کرد نهانی ای آنکه نگویم تو جهانی! به از آنی! خورشید همان کوره‌ی داغ نفَس توست عالم به تو آغوش گشوده، قفس توست در بند قفس، شهپر عنقا نگشاید آنقدر بزرگی که تو را شاید یکبار دگر عالم خلقت به نوا شد چون طفلک خردی که از آغوش جدا شد هرگز نشود داغ دلم سرد ز دوری درمان نشود درد فراقت به صبوری تا بوده، همین بوده و تا هست همین هست داماد قضا دست عروسش به حنا بست آن خون که به فواره‌ی آتش شده تبخیر باران شد و عالم به نم او شده تسخیر آن دست که جا ماند شده قاصد بیعت ما منتظرانیم، بیا، ساقی رجعت دست بداده پسری، دست بماند از پدری چه توان کرد که ارثی بود این خیره‌سری پدری دست بداد، از پسری دست بماند کار عشقست که تن را به تباهی بکشاند هر چه جان مست شود، می‌شود از تن بیزار ای تن خواب زده، مرز جنون را هشدار کوچه‌ی عشق، سنگر خفاشان نیست توی این کو، نتواند که کسی با سر زیست
🍃چشمه‌ی شعر چرا یخ زده‌ای؟ باده‌ی داغم با من به ازین باش که دلداده‌ی باغم🍃 😔شوری به درونم دگر از عشق نمانده آن رفتن خونین تو، جان را به لب من برسانده😔 🦋 آشفتگی خویش در عالم نتوان کرد نهانی ای آنکه نگویم تو جهانی! به از آنی!🦋 ☀️ خورشید همان کوره‌ی داغ نفَس توست عالم به تو آغوش گشوده، قفس توست 🦅 در بند قفس، شهپر عنقا نگشاید آنقدر بزرگی که تو را شاید☄ 🌍 یکبار دگر عالم خلقت به نوا شد چون طفلک خردی که از آغوش جدا شد 🔥 هرگز نشود داغ دلم سرد ز دوری درمان نشود درد فراقت به صبوری😔 تا بوده، همین بوده و تا هست همین هست داماد قضا دست عروسش به حنا بست 🌈آن خون که به فواره‌ی آتش شده تبخیر 🌧باران شد و عالم به نم او شده تسخیر🌧 آن دست که جا ماند شده قاصد بیعت ما منتظرانیم، بیا، ساقی رجعت دست بداده پسری، دست بماند از پدری چه توان کرد؟! که ارثی بود این خیره‌سری پدری دست بداد، از پسری دست بماند کار عشقست که را به تباهی بکشاند هر چه جان مست شود، می‌شود از تن بیزار ای تن خواب زده، مرز جنون را هشدار کوچه‌ی عشق، سنگر خفاشان نیست توی این کو، نتواند که کسی با سر زیست
جاده‌ی حادثه غوغاست خدا می‌داند بعد تو معرکه برپاست خدا می‌داند ما به آغاز و عدو گشته به پایان نزدیک و همین حل معماست خدا می‌داند بس شقایق ز غم هجر تو در خون گشتند و غزل حامل فتواست خدا می‌داند بعد تو مسجدالاقصی مرا می‌خواند راه هر قطره به دریاست خدا می‌داند معجز عیسویت، جان به تن عالَم داد و همان قاتل اعداست خدا می‌داند یار در طورِ وجود تو تجلی کرده‌ست زان سبب رقص به اعضاست خدا می‌داند دست سرمست به یک سو، به دگر سو پایت معجزه شد اگر انگشترت اینجاست خدا می‌داند بعد تو داغ دل اهل وفا شد تکرار کودکی طالب باباست خدا می‌داند داغ این صحنه بمانَد به دل کافرکیش که علی یکّه و تنهاست خدا می‌داند فوج‌فوج اگر این مُلک، سلیمان دارد همه‌اش نذر تو مولاست، خدا می‌داند بعد تو اشک شده همدم ما، ورد زبان روضه‌ی حضرت سقاست خدا می‌داند و هر آن جمع در آن ذکر اباالفضل آید صاحبش حضرت زهراست خدا می‌داند دست بر قبضه‌ و چشمی به دو لبهای علی جاده و اسب مهیاست خدا می‌داند
بیا همرزم من، اینبار هم ما یارِ هم باشیم بازو به بازو، صف‌به‌صف، یاریگر پیکار هم باشیم گر ز نای تفرقه، دشمن بَرَد سودی چه سود؟! فرق ما و دشمنان باشد چه گر مسمار هم باشیم؟ گیرم که حق با توست! حق تو شده ضایع مگر پیمانمان این بوده تا اندر پی پندار هم باشیم؟! گر مجمع هم‌مسلکان #تاجزاده، بر در مجلس روند تا ابد ای مرد حق! شرمنده‌ی کردار هم باشیم. گر به مجلس هم نرفتی، دشمنان رهبرت را پا شکن ما به #وحدت معتقد، و یاور هر کار هم باشیم ما هم از مردان ناحق جاگرفته، دل غمین داریم #وحدتِ حاصل مبارک، ختم بر گفتار هم باشیم #مهدی_حسینی
هدایت شده از عماریون
ماهت آراسته خود را به دو صد رنگ قلم😏 ماه من اوست که با حُسن خُداداد آمد ماه قلابی‌تان نور‌ ندارد چه ثمر؟!😏 ماه آنست که آفاق منوّر دارد. @amaariyon
هدایت شده از عماریون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گر چه وحشی گشته نیروی پلیس چونکه آمریکایی است اما؛ خوش است!!! گر چه کُشته مردم خود بیگناه قتل انسان هم در آمریکا خوش است!!!! چون که مزدوری؛ به حکم نوکری گفته‌ای آن مردنِ اعلا خوش است!!!! گر چه گردیده به خون، خاکَت چو گُل با دلاری چون کُنی سودا خوش است!!!! تو مخالف گشته‌ای با ضدّ غرب نزد تو ذلت، برِ اعدا خوش است؟! ملتِ غرب عاصی از ظلمِ سَران. گویی آن "ره‌شیوه" را اِبقا خوش است؟! گشته‌ای اسبابِ بازیّ "سعود" گوشه‌چشمی هم ز آن "لیزا" خوش است. سالها چون "کَک" به خون، خو کرده‌ای این مکیدن چون کنی حاشا خوش است! خرده خرده، قطره قطره، گَه چو سیل این به کام خود کشیدن‌ها خوش است چون که راز رشوه‌ها شد آشکار میز بازی را زدن؛ اینجا خوش است؟! چون که سفره جمع و شد کوتاه دست برنشاندن را بالا خوش است!!! ماجرای فتنه‌ی هشتادوهشت کِل کشیدنهای "او_با_ما" خوش است؟؟!! پس چه شد حالا که نوبت زان ماست مهربانی بهر "ایوانکا" خوش است؟؟!! این اراجیفت نیرزد یک پشیز خوی شیطانی شود افشا؛ خوش است! شاعر: @amaariyon
هدایت شده از عماریون
▪️این دشت که بر آن گذری؛ مدعی عشق! باغی پر لاله است؛ پر از داغ شقایق ◾️از خون دلت ساز وضویی تو به اخلاص آنگاه بِبَر فیض ز خمخانه‌ی صادق(ع) ◼️صد بار اگر دل به ولایش بِسِپاری صد بار دگر خواه که گردی به دل عاشق ⬛️ غفلت نکن ای بادیه‌پیمای مهاجر بشتاب که از دست بشد عمر و دقایق ◼️می‌کوش که پیش از جرس بانگ رحیلت گردی به سرِ خوانِ کرم، طالب لایق ◾️گر خیر به دنیا و به عقبی طلبی هان! تنها به در آل عبا(ع) باش تو واثق ▪️
هدایت شده از عماریون
🎊🎉🎊🎈🎊🎉🎊🎈🎊🎉🎊🎈 ، ، و یا چون عِمران بسان مادرت ، دبیر مکتبِ شیران و یا شاگرد اعلایی که او پرورده در دامان و همواره ستونی شد ز بهر مکتب بلی؛ چون ، که دیده‌بان شده بهر از، نسلِ پاک آن شدی همچون طبیبی، بهر بانو علمداری جگرآور، ز بهر ایشان چنان از تو در و به و بیم شد اندر که شد کشتن علاج او؛ مر تو را پایان و لیکن ختم این جریان، شروع نوست که این چنین جوشان، شود بر راه حق چنان صاحب مقامی تو، که محور گشته‌ای بانو کردند بیتت را، ، جاویدان به عطر جنتی کز کوی تو تا عرش ره دارد بسی مردان، که نوشیدند جام و مبارک، گاه ، باشد آن دمِ تابیدنت بانو به اسم شد مولدت، به‌به، به این عنوان شود مجموع در جانی، چو و و هم اگر عالَم شود تاجی، بُود او تابان 🎊🎉🎊🎈🎊🎉🎊🎈🎊🎉🎊🎈 @amaariyon
هدایت شده از عماریون
باز گرگان کمین کردند میل غارت به سر دارند فصل تکرار تاریخ است آگهان، بحرِ اخبارند باز یوسف در کمال است و حاسدان، حقه می‌کارند چاهها پر کنید انگار کاروانی ز غرب آرَند * این برادر نُمایان، هان! گرگ هستند و نه انسان میلشان دریدن هست، دشمنان مه کنعان بهر حق گردن‌افرازند تا کمر خم بَرِ شیطان ساحرانِ زر و تزویر می‌فریبندشان آسان * چون کفِ روی دریایند خاسرانی به سودایند هیزم این تباهی‌شان پشته‌پشته بیفزایند ظاهراً درسِ دین خواندند لیک در فکر اِغوایند در سپاه شیاطینند کاسبانِ زِ فتوایند @amaariyon
هدایت شده از 
#زبانحال‌زینب‌کبری باغبانم من؛ که عمری نوگلی پرورده‌ام نوگلان را بهر قربان در منا آورده‌ام ای برادر حج و قربانت قبول حق شود من هم آهو بچه نذری بهر جانان کرده‌ام گر چه پیش اکبر شِبه پیمبر هیچ نیست غرق تشویشم شود آیا قبول آورده‌ام؟ دل غمین گردی اگر، گردد جهانم تیر وتار غم نخور جانا که شد غمهای عالم بَرده‌ام #مهدی_حسینی #زبانحال‌کودکان‌حضرت‌زینب بر رخ هستی تو گویی ما چنان خال لبیم گر چه خرد و کودکیم اما نشان زینبیم حیدر کرار با ما، جعفر طیار هم درس عشق آموخته، هم رهرو این مکتبیم آل هاشم قره‌العین خدا در خلقتند اکبرت خورشید و ما هم چون ستاره در شبیم ما برای امر حق چون ارباً اربا می‌شویم ساکنان جنتیم و با تو صاحب منصبیم کربلا گشته منا و چون تویی گردد ذبیح از برای غوطه در خون، غرقِ در تاب و تبیم. #مهدی_حسینی
امشب ببین از زخمها گلگونم ای عشق دائم ‌میون روضه‌ها حیرونم ای عشق گاهی برای اکبر شبه پیُمبر گاهی برای اصغرت گریونم ای عشق گاهی کمی همپای زینب بین آتیش گاهی میون خارها، دلخونم ای عشق شد از جفا لیلای جونت پاره پاره حالا برای پاره‌ها مجنونم ای عشق تو مست مستی از خُم عشق الهی من غرق حیرت از تو و؛ مفتونم ای عشق می‌رقصی و دورِت ملایک بی‌شمارند تو بیقرار وصلی و من چونم ای عشق؟ شد خاک عالم بر سر انسان عاصی خون تو رو می‌ریزه او، می‌دونم ای عشق از اسب که افتادی این عالَم تکان خورد اینجا کنارت غرق خون می‌مونم ای عشق افتادی و در دل فقط هول خیامه من اینو از چشمای تو می‌خونم ای عشق می‌بندم این شرح و به دفتر می‌زنم قفل من بیش ازین به مادرت مدیونم ای عشق صورت میان دستها، آروم و یکریز می‌خونم و حیرونم و گریونم ای عشق
آمدم تا که بخوانم ورقی زان انشا که شد از روز ازل بر شه بطحا املا تشنه بودم؛ به عنایات عدو اما نه. تشنگی، زاری و بی‌تابی و آن استسقا محض این بود که آن قوم دغا خوار شود ور نه سیرابتر از آب فراتم بابا من خودم شاهدم این هم عطشان بود جرعه‌ای خورد ز چشم چشم عطشان عمو تو را می‌نوشید ، نوشیده ز چشمان عمو، نقش تو را من از آن بیاموختم آب بی‌تو سیراب نگردیده، حرامست به ما من به رزم آمده‌ام تا بشود فاش جهان قدر پستیّ و دنائت ز همین قوم جفا وقتی آلوده شود لقمه انسان به حرام نکند شرم چنین جائری از خون خدا هم گلوی گُل شش ماهه به تیری بدرد هم برد چادر و معجر ز زنان در یغما 👈نه عمو خورده از آن آب روان یک جرعه نه من آنم که شوم خوش به ، حاشا گاهوارم بود آغوش تو ، آبم تو بیقرارم که بنوشم زان گر علی اکبر تو فتح کند ملک فتا یا که آن ماه چو مهرت بکند فتح یا که احلی عسلت قاف کرم فتح کند من همانم که کنم نامه‌ی عشاق امضا 🏴 🏴
زن بُوَد که شد مردآفرین روزگار با و ، تیغی دو دم در کار زار گر میان معرکه دید او امام خویش را در نیام امر او باشد چو تیغ ذوالفقار گاه گردد چون پرستاری به گرد کودکان گاه غرد بر سر کفتارها با اقتدار چون خجل دید او برادر را به درگاه امام خود علم برداشته، تا قلب او گیرد قرار چون که هفتاد و دو یل با خون خود، مُحرِم شدند خواهر عباس شد راویّ شرح انتصار چون سِلاح معجرش را آن حرامی برده بود سوی میدان رفته او اینبار با تیغ وقار گه سپر شد تا بگیرد ضربت شلاق را دور طفلان شهیدان گشته او پروانه‌وار گاه شد چون تازیانه هر کلامش در نبرد آیه آیه خطبه مانده زان عقیله یادگار مالک اشتر گشته گاه، عمار می‌گردد گهی الله‌الله، وَه چه خلقت کرده حیّ کردگار پیش او زانو زده چندین امام بن امام کربلا را او رقم زد قاطع اما بردبار چشمهای سنگ هم از روضه‌اش خون می‌گریست "ما رایتُ جز جمیلش" ثبت شد با افتخار شعله‌های سرکش و دستان بسته‌ست و غلاف یک علی و قصه‌ی تکرار در این گیرودار عاشقی آموزد او، از مادرش آموخته خم شد از غم قامتش، اما علی را غمگسار "کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود" از نشان فاطمه جز این نمیرفت انتظار چون علمدار قیام کربلا زینب شده کلّنا عباسُکِ سردار ما را شد شعار
🌹زمین یکبار دیگر باز لرزید و مردی بر شهادت باز خندید 🌹و خونخواری‌ّ گرگان فریبا ز خون این شهیدان فاش گردید 🌹الا ای دشمنان کور باطن ترور کرده، گمان کردید مَردید؟ 🌹به چشمان شما مردان عدویند ذلیلان را عزیز خویش کردید 🌹به دنیا هر کجا مردیست؛ در بند شما خس‌ها دلیل داغ و دردید 🌹جهان اما شده بیدار دیگر زمستانی‌ترین یخ‌های سردید 🌹رسیده عمرتان به آخر خویش که اینگونه چو دزدان حمله کردید
گهواره‌ی کلاغ، یا پاسبان باغ؟ آه ای مترسکان، تا چند داغ و داغ؟ در چنته‌تان فقط، تزهای ذلت است گلهای باغ شد، قربانی کلاغ اینجا که کوفه نیست منشق شود قمر با مکر سامری؛ ای کورِ گشته کر عمار غایب و مالک به خون نشست سودای شومشان، باشد دگر! ای قوم تاجران، پادوی قاتلان دنیا امان نداد هرگز به غافلان چون کدخدا نشست بالاتر از خدا؛ دل بُرده از شما چشمان باطلان دشمن به تیغ بُرد هر کس که قیمتی است هر کس که با علی، با جان به بیعتی است هر گرگ کینه‌توز، یک بَرّه را فریفت هر کس که گلّه را بفروخت غُربتی است دستان هر کسی راه نجات اوست در دست دشمن است یا هست دست دوست؟ یک لحظه غفلت و یک عمر حسرت است لبخند برّه بر گرگی که روبه‌روست
آتش شدیم و برگ‌وبار فتنه‌تان سوخت این شیوه را زهرا به اهل عشق آموخت همچون سلیمانی به آتش میزد آن شب هرکس ولایت را ز مام مکتب آموخت #مهدی_حسینی
داغ روی داغ است این روزهای غربال و دل شکسته‌مان کرده، سرشکسته اما نه هر کسی که عازم شد یک علم به جا بگذاشت 《پا بِنه به روی خود؛ روی حرف مولا نه!》 زخمهای روی دل، گرچه بسیار بسیاراست جان تواند ز ما گیرد، ولی از ما عَلم را نه!
یک به یک تعبیر می‌گردد تمام خطبه‌ها چونکه دارد ریشه در قرآن کلام رهبرم 《مثل کشتی غرق خواهد شد جهان سلطه‌تان》 روی چشمم می‌گذارم این پیام رهبرم در جهان ضد طاغوتی عَلم در دست اوست او امام ما شد و مهدی(عج) امام رهبرم کشور ایران نگو این جا زمین شیرهاست بیشه‌ی شیران بُود مهد و کنام رهبرم انتقامی سخت در راهست ازابلیسیان تا که بعد از زخم گردد التیام رهبرم شیر همچون مالِکش را دشمن بی‌مایه کشت بارش موشک بگیرد انتقام رهبرم
احمد که برای طلبش تا به جنان رفت تا فاطمه آمد ز دلش رنگ خزان رفت آمد به نبی خیرکثیر از دم کوثر چون رونق بازار همه تیره‌دلان رفت از نور خودش ساخت خدا کفو بتولش از جلوه‌ی‌شان نور به اعماق زمان رفت آن کیست که با نور در افتد بجز از بوم از شومی او بود که آن سرو روان رفت بر سینه‌ی هر رهرو آزاده نشان زد آن بانوی مظلومه که بی‌نام‌ونشان رفت در عمر کمَش خانه‌ای از نور بنا کرد چون عمر کم سایه ز همسایه نهان رفت او با حَسَنش رسم کَرم را که بنا کرد شیطان ز غضب ناله زد و سینه‌دران رفت مدیون حسین است شرَف گر که شریف است با مکتب زینب به رگ پیر و جوان رفت آن پاکترین گوهر دردانه‌ی هستی تنها و غریب آمد و پنهان ز خَسان رفت تاریک شد آن خانه که خورشید از آن رفت از این قفس تنگ جهان، مرغک جان رفت با آنکه دلش شوق به پرواز رها داشت چشمش به علی بود و شهیده نگران رفت عالَم شده در چشم علی "عَفطَةِ عَنزِِ" زان روز که از جسم جهان، جان جهان رفت این لاشه‌ی بی‌جان جهان شد قفس او تا آن سحر غم که ز مقتل به جنان رفت.
هر لحظه چون آتشفشان از سینه آتش می‌جهد با یاد زخمش، مرغ جان از بند تن‌ها می‌رهد در لانه‌ی آتش‌زده هول‌و‌ولا خانه نمود هر شب ز خواب ناز خود یک‌کودک اینجا می‌پَرد از رفتن بابا نگو، چون جان زهرا می‌رود بر دوش او کِلک قضا هربار، باری نو نَهد بعد از پدر بوالفتنه‌ها، بر جان حیدر تاختند حکم فدک همچون غدیر خُم چه حاشا می‌شود! درد سقیفه حاصل حذف غدیر خُم بُود هر کس غدیری نیست او آتش به دوزخ می‌برد بغض علی در سینه‌ی هر کس که باشد گمره است کوثر به زیر دست و پا این را شهادت می‌دهد شد ثبت، نام فاطمه، تنها علمدار علی این خط خونین تا ابد بر نصّ زهرا می‌رود زهرا شده "ذبحِِ‌عظیمِِ" تا که ره روشن شود جانهای عشاق ولایت را چه زیبا می‌خرد در چارده قرنی که از آن روز بر امت گذشت این شاهراه سرخ را هیچ آهنی ننموده سدّ چون گردش دور فلک‌ بر محور نام علی است باکی ندارد کَشتی یاران او از جزر و مد سیدعلی آن عبد صالح، ابن زهرا و علی است او پرده‌های جهل امت را یکایک می‌درد. عطر ظهور حجت حق در جهان پیچیده‌است با کاروان رجعتیون منتقم سر می‌رسد.