بـسـمربِّالـمـهـدےعـج
رمــــان
"پایان یک عــــشـــــق💕"
#قسمتپانزدهم
شب موقع خواب داشتم به فردین فکر میکردم
فردین اصلا حجاب چشم نداشت ولی مهدیار به جز زمین چیزی نمیدید..!
فردین حلال و حروم مهم نبود براش ولی مهدیار..!
"اصلا من چرا دارم با مهدیار مقایسه میکنم؟!
"به من چه..!!
من هم یه چیزیم میشههاااا.."
فردا صبح خالم زنگ زد تهدید کرد،
"اگر به فردین جواب منفی بدم دیگه نباید بهش بگم خاله"
"دایی صادق هم زنگ زد و تبریک گفت..
من گفتم معلوم نیست که هنوز!
جبهه گرفت که،"حتما باید بشه"
من و فردین اسمهامون از بچگی به نام هم زده بودن و همه رو ما حساب کرده بودن..
رفتم پیش بابام:
_بابایی!!
-جانم عروس بابا!
_میشه بگم نه..!!
_آخه...!
هنوز حرفم تموم نشده بود که جبهه گرفت:
-فردین هیچی کم نداره..
-پول و ثروت اخلاق و معرفت،
دیگه چی میخوای..؟!
-تا الان هیچی بهت نگفتم و خودسَر زندگی میکردی و خودت رو به چاه مینداختی؛
ولی دیگه نمیزارم تو شوهر هم خودت رو با اون اعتقاداتِت تو چاه بندازی..
چشمهام پر اشک شد،رفتم تو اتاق..
راهی نداشت باید باهاش ازدواج میکردم..
خدا بزرگه؛لابد امتحان من اینه که تو زندگی مشترک هم با یه غیرمذهبی سر کنم..
جوابم رو به مامانم اینا گفتم و زنگ زدن اعلام کردن..
یه تماس تصویری سه نفره با نارنج و فاطمه گرفتم
و کلی گریه کردم،
ولی خب دوستام بودن و بلدبودن آرومم کن..
قسمت بود دیگه..!
چه میشه کرد..!
یه پیام از طرف فردین:
-سلام بر همسر آینده..
-فک میکردم عقلت کم هست ولی با این انتخاب درستِت بهت امیدوار شدم..
"هـــــــــــــع...
عقل من کم هست و عقل این کامله لابد
وای خدایا،یعنی باید زن این بشم؟!"
صبح قرار شد فردین بیاد دنبالم و بریم بیرون واسه خرید نامزدی..
صبح مثل همیشه مانتو و شلوار مشکی پوشیدم
با روسری و ساق طوسی..
رفتم بیرون،
تو ماشین نشسته بود "پسرهی مغرور"
_سلام
-بهبه سلام خانم،چطووری!
_ممنون..
-خب کجا قراره بریم؟!
_تو زنگ زدی..!!
-خب باشه،هرجور من راحتم
یه آهنگ درست و حسابی هم نداشت،
معلوم نبود چی میگفت این خواننده..
_میشه قطعش کنی؟!
-اسلامتون دیگه نگفته آهنگ حرامه..
_اولا اسلام گفته بعضی آهنگها حرامه نه همشون
_دوما درسته بعضی از آهنگها حرام نیست،
ولی قدرت مبارزه با نَفسِت رو میگیره..
-هع،چه چیزا..!!
-خیلی هم آهنگهایِ قشنگیه..
_قشنگه؟!
_کجاش قشنگه..؟!
_اگه آهنگ هم گوش میدی یه آهنگی گوش بده که خواننده به خاطر تو وقت گذاشته باشه رو متن و مِلودی آهنگ تا تو هم وقت بزاری برای گوشدادنش؛
نه اینکه مثل این آهنگِ فقط بخواد قافیهسازی کنه
و چرت و پرت بگه..
-تو چرا انقدر گیــــری؟!
_همینه که هست،باید عادت کنی..
-چه غلطی کردم گرفتمتااا..
_مجبورت نکردن،
الان هم دیر نیست که میتونیم بهم بزنیم..
-عمــــراََ..!
-به خاطر لَجِ تو هم شده یه درصد هم فکر نکن بیخیالت بشم
-با اینـکارهات فقط تصمیم من رو قاطعتر میکنی
یه نگاه بهش کردم؛
"یه پسر بور با قدِ بلند و چهارشونه و چشمهای عسلی و دماغ کوچیک..
"دقیقا از همین پسرای شاخ"
"ایـــــش این کجا و مهدیار کجا!"
"وااااای دوباره مهدیار!"
"من چرا آنقدر با اون مقایسه میکنم؟!"
"خدایا تــــوبــــه"
نویسنده: #هـدیـهیخـدا
•┈┈••✾•🌱🌹🌱•✾••┈┈•
@velayaattashahadat
•┈┈••✾•🌱🌹🌱•✾••┈┈•