eitaa logo
با ولایت تا شهادت
151 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
604 ویدیو
20 فایل
|°•✨🌖•°| بچـه‌ها! شــــهدا خوب تمرین کردند، ولایت پذیریِ امـام‌ مهدی 'عج' رو در رکاب آسیـد روح‌الله‌ خمینــــی؛ ما هم بایــــــد تمرین کنیم ولایت پذیریِ امام‌ مهـدی 'عج‌' رو در رکاب حضــــرت‌ آقا..! |حاج‌حسین‌یکتا|🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خونی است درون رگمان که سببی نیست خون دادن اگر هست، تنی یاد گرفتیم...
✍🏻 ۱۰ قانون کلی برای زندگی: 💎قانون اول: به شما جسمی داده شده. چه جسمتان را دوست داشته يا از آن متنفر باشيد. بايد بدانيد که در طول زندگی در دنيای خاکی با شماست. 🔸قانون دوم: در مدرسه ای غير رسمی و تمام وقت نام نويسی کرده ايد که زندگی نام دارد. 🔹قانون سوم: اشتباه وجود ندارد، تنها درس است. 🔸قانون چهارم: درس آنقدر تکرار می شود تا آموخته شود. 🔹قانون پنجم: آموختن پايان ندارد. 🔸قانون ششم: قضاوت نکنيد، غيبت نکنيد، ادعا نکنيد، سرزنش نکنيد، تحقير و مسخره نکنيد و گرنه سرتان می‌آید. 🔹قانون هفتم: ديگران فقط آينه شما هستن. 🔸قانون هشتم: انتخاب چگونه زندگی کردن با شماست. همه ابزار و منابع مورد نياز را در اختيار داريد. 🔹قانون نهم: جواب هايتان در وجود خودتان است. تنها کاری که بايد بکنيد اين است که نگاه کنيد،گوش بدهيد و اعتماد کنيد. 🔸قانون دهم: خير خواه همه باشيد تا به شما نيز خير برسد. @velayaattashahadat
📌چقدرزیباست روی تابلویی بنویسیم: جاده لغزنده است.....! دشمنان مشغول کارند....‌! بااحتیاط برانید...! سبقت ممنوع__ علائم راه‌نمایی و تصمیمات هوشمندانه رهبری را جدی بگیرید! حداکثرسرعت بیشتراز ""ولی فقیه"" نباشد! اگرپشتیبان ولی فقیه نیستید، لااقل آب به آسیاب" دشمن" هم نریزید__ دورزدن اسلام و اعتقادات ممنوع__ بادنده "لج "حرکت نکنید و با ""وضو""واردشوید، این جاده مطهر به 🌷خون"" شهداست.""
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ ویژگی های زیبای ولایت فقیه ⚽️ ولایت مثل داور بازی فوتبال هست استاد پناهیان 🔸 اگه میخواید ولایت رو به جوانان معرفی کنید از این زوایا به ولایت فقیه نگاه کنید. ❇️ ولایت فقیه اتفاقا بسیار شیرین و عقلانی و مفید برای جامعه هست. اینکه در یک جامعه عالم ترین و آگاه ترین مردم که اتفاقا آدم بسیار با تقوایی هست به عنوان داور و ناظر انتخاب بشه آیا فکر بدیه؟ خیلی کار زیبایی هست. الان کشور های غربی در به در دنبال یه چنین مدل از حکومتی میگردند.
با ولایت تا شهادت
👹رمان اعتقادی و امنیتی #نقاب_ابلیس👹 🌟قسمت #چهل_وشش (مصطفی) سرش را گرفته بین دست‌هایش و گوشه‌ای ا
👹رمان اعتقادی و امنیتی 👹 🌟قسمت (اخر) (حسن) به مصطفی که متعجب نگاهش می‌کند، می‌گوید: - بدو! پاسداران هنوز شلوغه نیرو می‌خوان... -مگه هنوز جمع‌شون نکردن؟ -نه... داره بدترم میشه. اون‌جا هم مثل انقلاب نیست؛ دقیقا منطقه مسکونیه. دارن می‌ریزن توی خونه‌های مردم. مصطفی می‌رود که ذوالجناحش را آماده کند. این ذولجناح هم شده مثل ذولجناح تابلوی عصر عاشورا! یا رنگش ریخته، یا تو رفته. چراغش هم شکسته. مثل بچه‌ها به سیدحسین می‌گویم: - میشه منم بیام؟ طوری نگاه می‌کند که دلم می‌ریزد و جوابم را می‌گیرم: -نه! تو برو پیش علی، یه سر بهش بزن. -چرا من نیام؟ جواب نمی‌دهد و می‌رود. با حسرت خیره‌ام به سیدحسین و مصطفی که دور می‌شوند. تا بیمارستان، با بغضی نفس‌گیر دست به گریبانم. دلواپس علی‌ها و عباس‌هایی هستم که در پاسداران، با دراویش درگیرند. صدای کف و سوت و شعار آنقدر در ذهنم می‌پیچد که گوش‌هایم سوت بکشد. پدر و مادر علی هم بیمارستانند. مادرش مفاتیح به دست نشسته و پدرش تسبیح می‌گرداند. مثل همیشه، آرام روی تخت خوابیده. اگر می‌دانست در گلستان هفتم چه خبر است، بلند می‌شد و تا خود پاسداران می‌دوید. همان بهتر که نمی‌داند! حداقل خیال‌مان راحت است که دیگر کسی با چاقو پهلویش را نمی‌درد و به بازویش تیر نمی‌زند. گفتم پهلو و بازو، سوختم! کاش بلند شود و کمی باهم حرف بزنیم. آرام در گوشش زمزمه می‌کنم: -علی، چرا خوابیدی پسر؟ توی خیابون پاسداران یه مشت درویش داعش مسلک افتادن به جون نیروی انتظامی... نمی‌خوای پاشی؟ برات مهم نیست که بریزن خونه زندگی مردم رو بهم بریزن؟ برات مهم نیس دارن با چاقو و قمه و تفنگ برای پلیس خط و نشون می‌کشن؟ نمی‌دانم چرا این‌ها را گفتم. نباید بفهمد، نگران می‌شود. از اتاقش می‌زنم بیرون، دل ماندن در بیمارستان را ندارم. بی قرارم، کاش من را هم با خودشان می‌بردند. سیدحسین و مصطفی را می‌گویم. راستی الان کجا هستند؟ دستم می‌رود که سیدحسین را بگیرم، نه! نمی‌تواند که جواب بدهد...! زیارت‌نامه حضرت زهرا(س) می‌خوانم؛ به نیابت از عباس، به نیت شفای علی. نفهمیدم کی این اشک‌های شور و گرم روی صورتم غلطیدند؛ بی اجازه و هماهنگی! دلم تاب نمی‌آورد؛ اخبار را چک می‌کنم. نیم ساعتی تا اذان صبح مانده. باورم نمی‌شود! کی سحر شد؟ چشمانم تازه یادشان می‌آید نخوابیده‌اند، با نور گوشی شروع به سوختن میکنند. خطوط را به سختی می‌خوانم: -شهادت یک بسیجی و سه نفر از نیروهای پلیس به دست دراویش.... چشمانم بیشتر می‌سوزند. به پلک‌هایم التماس می‌کنم روی هم نیفتند. مادر و پدر علی پرستارها را صدا می‌زنند، صدایشان را گنگ می‌شنوم. چشمانم کلمات را یکی درمیان می‌خواند: - آتش... سلاح گرم... قمه... خانه های مردم... اتوبوس... نیروی انتظامی... پرستارها به سمت تخت علی می‌دوند. دوباره به کلماتی که تار و واضح می‌شوند نگاه می‌کنم: - بسیجی... اتوبوس... زیر گرفتن... پدر علی همان‌جا سجده می‌کند، اشک ریزان. صدایی با شوق می‌گوید: -یا فاطمه زهرا(س). بسیجی، تیراندازی، سلاح گرم و سرد، اتوبوس...! به گمانم صدای مادر علی است که می‌گوید: -یا فاطمه زهرا(س). 🇮🇷پایان فصل دوم والعاقبه للمتقین این ناچیز، تقدیم به شهید محمدحسین حدادیان و شهید سجاد شاهسنایی، شهدای مظلوم امنیت...🤲🇮🇷 یا زهرا ؛ تابستان 97
دژخیم بد خیم دشمن کسی  یا چیزی است که به ما ضرر و زیان برساند. این ضرر و زیان می‌تواند جانی و مالی، فکری و فرهنگی، روحی و روانی، اعتباری و اخلاقی و اجتماعی  باشد. دشمن فقط آن نیست که بر روی ما اسلحه می کشد، دشمن می تواند کسی باشد که به ما دروغ بگوید و دروغش موجب غفلت و زیان ما و انتفاع خودش باشد. آن که به قصد کشت و به صورت آشکار حمله می کند، تکلیفش روشن است، او از بهترین دشمن هاست، به عبارتی می شود گفت این دشمن خوش خیم است. می شود اورا دید و شناخت، می شود با او جنگید، می شود با او وارد گفتگو و معامله و مفاهمه شد. اما دشمنان، گوناگون و متعددند که بعضا رودر رو و قابل مشاهده نیستند؛  بسیاری از آنها درونی بوده و درعمق وجود آدمی ته نشین می شوند.   این دشمنان ته نشین شده که می توانند تا نُه توی زوایای پنهان تک تک سلول های انسان نفوذ کنند، بر سر بزنگاه ها بدون این که شخص روحش خبردار شود، به صورت خودکار فعال شده و کارشان را انجام می دهند. میخواهم نام این دشمنان درونی را "دژخیم" بگذارم. واژه ها در عین مترادف بودن گاهی بارمفهومی شگفتی را با خود حمل می کنند که در تبله و انبان هیچ واژه ی مترادفی یافت می نشود. مرحوم دهخدا در توضیح معانی واژه ی دژخیم، عبارت "زندانبان" را هم آورده است. گاهی این دشمن درونی، دژخیم بد خیمی است که هیچ درمانی ندارد، به قول سعدی " در ار بندی سر از روزن بر آرد" راستی این دژخیم بدخیم چیست که هیچ علاج و درمانی ندارد؟ این دژخیم می تواند باور غلطی باشد که به شکل موروثی و متوالی به نسل های بعدی منتقل می شود. انسان بدون این که بداند و خبر داشته باشد، زندانی این دژخیم است. به بیانی دیگر، این دژخیم ، شرطی شدگی است. شرطی شدگی چیزی است که انسان بی آن که بیاندیشد، اقدام به انجام عملی می کند و مرتکب رفتاری غیر عقلانی می شود، مثل صلوات فرستادن در هنگام روشن شدن لامپ. مثل امر کردن به صبر و درنگ در انجام کار به وقت عطسه کردن، و چیز های بی اساسی از این قبیل. مهم ترین عنصر وجودی انسان عقلانیت و اندیشه ورزی و خلاقیت اوست؛ همین ویژگی های خدا دادی است که انسان را از سایر جانداران متمایز می کند. در اکثر مواقع عادات سنتی، و باور غلط عقلانیت را نفی و اندیشه ورزی را فدای جهالت موروثی می کند. باور های غلط، عادت های اعتیاد گونه و شرطی شدگی های تهی از اندیشه، پیرایه ی کریهی است که گوهر وجود انسان را می پوشاند و می پوساند. بنا بر این هر چیزی که عناصر ممتاز و گوهر وجود انسان را چرکین کند و به محاق ببرد، دژخیم بدخیمی است که باید از آن فرار کرد. @velayaattashahadat
می‌گفت: -حـُـر به ما یاد داد حتی آب رو هم روی امام بسته باشیـم... -حتـی دل ناموس خدا رو هم لرزونده باشیم.. میشه با ادب و معرفت به شهادت رسید :))
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝 خاطرات شهدا | گفت: آقای امينی جايگاه من توی سپاه چيه؟ سئوال عجيب و غريبی بود ولی می‌دانستم بدون حكمت نيست، گفتم: شما فرمانده‌ نيروی هوايی سپاه هستين سردار، به صندلی‌اش اشاره كرد، گفت: آقای امينی، شما ممكنه هيچ وقت به اين موقعيتی كه من الآن دارم، نرسید ولی مـن كه رسيدم، به شما ميگم كه اينجا خبری نيست. آن وقت‌ها محل خدمت من، لشكر هشـت نجف‌اشرف بود، با نيروهای سرباز زياد سر و كار داشتم. سردار گفت: اگر توی پادگانت، دو تا سـرباز رو  نمـازخون و قرآن.خون كردی، اين برات می‌مونه، از اين پست‌ها و درجه‌ها چيزی در نمـی‌آد. 🔻خاطرات