eitaa logo
با ولایت تا شهادت
151 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
604 ویدیو
20 فایل
|°•✨🌖•°| بچـه‌ها! شــــهدا خوب تمرین کردند، ولایت پذیریِ امـام‌ مهدی 'عج' رو در رکاب آسیـد روح‌الله‌ خمینــــی؛ ما هم بایــــــد تمرین کنیم ولایت پذیریِ امام‌ مهـدی 'عج‌' رو در رکاب حضــــرت‌ آقا..! |حاج‌حسین‌یکتا|🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با وفاترین برادر، مظلوم‌ترین یاور تولدتون مبارکمون🧡🌱. ، بی دست، دستِ عالمیان را گرفته‌ای :) •┈┈••✾•🌱🌹🌱•✾••┈┈• @velayaattashahadat •┈┈••✾•🌱🌹🌱•✾••┈┈•
‌ رمــــان "پایان یک عــــشـــــق💕" ‌ ‌ " از زبان هدیه " ‌ نارنج: -لباس‌هات رو بردار بریم دیگه..! _وایسید صبحونه بخووورم خب..! مامان: -راست میگه بچم ناشتا نره آرایشگاه..! فاطمه: -ای خدا،چه سوسولی تو! چادرم رو مرتب کردم؛ و دوتا لقمه گذاشتم دهنم و رفتم تو حیاط نارنج: -بدو دیگه..! سریع سوار ماشین شدیم؛ و رفتیم به آدرسی که مهدیه فرستاده بود.. مهدیه خودش جلویِ درب آرایشگاه وایساده بود؛ _سلام،چرا نرفتی داخل؟! مهدیه: -سلام عروس‌خانم، -هیچی خواستم باهم بریم.. ناری: -سلام،پس بریم.. وارد آرایشگاه شدیم؛ یه سالن بزرگ پر آینه و میز و صندلی که چیدِمانِ وسایل سفید و قرمز بود.. بعد از سلام و احوال‌پرسی با خانم آرایشگر؛ از ما خواست هر کدوم رو یک صندلی بشینیم.. لباس‌هامون رو درآوردیم؛ خانم آرایشگر پرسید: -خب عروس کیه؟! _منم منمممم مهدیه خندید و گفت: -چه پررووو فاطمه: -خواهرشوهرِ دیگه بعد از تعویض لباس، نشستم روی یکی از صندلی‌ها آرایشگر: -هووووو... -صورت و اَبروهات رو بر نداشتی تا حالا؟! _راستش نه؛ تمیز کردم ولی کامل برداشتن نه -چه جاالب بعدش هم سه‌تا شاگرد‌هاش رو برای رفیق‌های من صدا زد و همه مشغول کار شدن.. بچه‌ها باهم تعریف می‌کردن ولی من از شدت استرس و فکر چیزی نمی‌تونستم بگم.. آرایشگر: -خب دیگه،پاشو صورت و اَبروهات رو برداشتم خم شدم و تو آینه نگاه کردم؛ "این واقعااا من هستم؟!" "جل‌الجالب، مگه با یه اَبرو و صورت میشه آنقدر تغییر کرد؟!" جیغی از سر ذوق کشیدم که بچه‌ها برگشتند به طرفم؛ فاطمه: -وااااای چه دلبر ناری: -خوبیه اَبرو و صورت کامل برنداشتن همین هست دیگه؛عقد و عروسیت کلی تغییر می‌کنی.. خانم‌آرایشگر که اسمش فرح بود گفت: -حالا آرایش هم کنم دیگه دوماد شاخ دربیاره فقط مهدیه: -آقا یه کاری نکنید داداشم پس بیفته‌هااا! ناری: -هوووو حالا تواَم بعد از شُستن صورتم؛شروع کرد به آرایش‌کردن.. ‌ نویسنده: •┈┈••✾•🌱🌹🌱•✾••┈┈• @velayaattashahadat •┈┈••✾•🌱🌹🌱•✾••┈┈•
‌ رمــــان "پایان یک عــــشـــــق💕" ‌ ‌ بعد از ساعتی؛ _فرح‌جون فکر نمی‌کنی یک ذره طول کشید؟! فرح: -آخراش هست دیگه _آخه الان ساعت ۱۲ هست‌هاااا فرح: -خوشگلی دردسر دااره خیلی دوست داشتم ببینم چه شکلی شدم؛ آخه تا حالا آنقدر آرایش نکردم.. فرح: -خب پاشو تموم شد؛ -ولی نمی‌گذارم تو آینه نگاه کنی! _چرااااا؟! فرح: -لباست رو بپوش بعد؛ -نزاشتم اول بپوشی که کثیف نشه بدون اینکه بذارن به آینه نگاه کنم لباس‌هام رو پوشیدم و رفتم جلوی آینه.. یک‌ذره دقت کردم؛ "این وااقعااا من هستم؟!" "وااااااای خدااااا چه خووووشکل!" مهدیه: -واااای آجی،حسودیم شد -باور کن داداشم نمی‌شناسَتِت ناری: -لعنتی جذاااااب فاطمه: -خیلی آرایش کردی‌هااا فرح: -این آرایشی که الان برا عقدش کرده؛ آرایشِ ملت تو خیابون هست.. (به خاطر برادران؛ به تصویرکشیدن آرایش شاید درست نباشه) زدیم زیر خنده؛ فاطمه: -وضو داری؟! _آره! فاطمه: -پس بدوو بیا لاکت بزنم.. _واای بیخیال لاک دوست ندارم! فاطمه: -غلط نکن،بدوووو.. -مگه وضو نگرفتی قبل آرایش؟! _چرا گرفتم..! فاطمه: -خب پس بدو بیا من رو نشوند جلو آینه؛ و شروع کرد به رنگ قرمزجیغ لاک‌زدن.. ‌ نویسنده: •┈┈••✾•🌱🌹🌱•✾••┈┈• @velayaattashahadat •┈┈••✾•🌱🌹🌱•✾••┈┈•
1_1511168889.mp3
1.79M
🎙بهشتیانی که قبل از شهادت به بهشت رفتند... •┈┈••✾•🌱🌹🌱•✾••┈┈• @velayaattashahadat •┈┈••✾•🌱🌹🌱•✾••┈┈•
•﷽•🌴🌺 یک عدد ؏ــــــــــشــــــــــق 🤗💞 📲 •┈┈••✾•🌱🌹🌱•✾••┈┈• @velayaattashahadat •┈┈••✾•🌱🌹🌱•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عزت دست خداست؛ و بدانید اگر . . 👌🏼!' حاج قاسم!" •┈┈••✾•🌱🌹🌱•✾••┈┈• @velayaattashahadat •┈┈••✾•🌱🌹🌱•✾••┈┈•
سجده بیاورید به شکرانه عاشقان خدا دوباره "علی" آفریده است🎈 •┈┈••✾•🌱🌹🌱•✾••┈┈• @velayaattashahadat •┈┈••✾•🌱🌹🌱•✾••┈┈•
قال امام سجاد علیه السلام: سه چیز موجب نجات انسان مومن خواهد بود 1⃣نگه داشتن زبانش از حرف زدن پشت‌ مردم و پرهیز از غیبت کردن 2⃣مشغول شدنش به کارهایی که برای دنیا و آخرتش مفید باشد 3⃣بسیار گریستن بر اشتباهاتش @velayaattashahadat