#درس_اخلاق
#حجت_الاسلام_سیبویه
🔹بدون برنامه ریزی و هدف به جایی نمیرسیم،پس باید اینها را داشته باشیم.
باید از خود بپرسیم: ده سال بعد، خودم را چگونه میبینم؟ و براساساش تلاش کنیم.
اما مساله مهمتر این است که بدانیم در چه جایگاهی قرار گرفتیم و قرار است چه کنیم و از همه مهمتر، آیا این هدفی که انتخاب کردیم، مورد رضایت امیر و مولای ما هست؟
🔸چطور درست انتخاب کنیم؟
🔸چطور درست تشخیص دهیم؟
رسیدن به جواب این سوالها، با وجود دشمنانی نظیر شیطان و هوای نفس، کار ساده ای نیست.
ابتدا باید قلب و دل خودمان را زیر پا له کرده و آن را از هویٰ و هوس ها خالی کنیم، تا نورالهی در آن رسوخ کرده و خداوند متعال انتخاب درست را نشانمان دهد.
آن وقت است که میتوانیم به کاری بپردازیم که مورد رضایت اوست.
و اینکه فکر کنیم بدون این نور و با فقط پیشرفت کردن در آن هدف فرضیمان به جایی خواهیم رسید، اساساً فکر اشتباهی است.
🔹چیزی که همیشه و فراوان پیدا میشود؛ مجتهد و منبری و روضهخوان و استاد است!
آنچه کم است و همه به آن نیاز داریم، «بنده خدا» است، که ستونهای زمین هستند و باعث برپا ماندن آن است.
🔹#درس_اخلاق
💠#حجت_الاسلام_سیبویه
🔸اگر میخواهیم پیامبران الهی را الگوی زندگی خود قرار دهیم، باید بدانیم، اینها کسانی هستند که در راه خدا از جان فرزند خویش میگذرند، وقتی ابراهیم کارد را بر گلوی اسماعیل گذاشت و چندبار کشید، خداوند متعال انتخاب او را محکم دید و پذیرفت
🔹تک تک انبیا و اوصیا دچار چنین امتحان ها و انتخاب هایی شدند و انتخاب کردند تا به این جایگاه رسیدند.
برخی چیزها در زندگی تقدیر است و برخی انتخاب. من زمانهای انتخاب را خودم درک میکنم.
حالا اگر من با اراده خودم انتخابی الهی کردم، نتیجه اش را در آینده خواهم دید.
یک چیزی را دوستانه عرض میکنم، واقعا اگر نتوانید در این سن خودتان را تربیت کنید، بعدا نخواهید توانست و یا سختتر خواهد شد!
🔸(حکایت: مرحوم ملا احمد نراقی (متوفی 1244 قمری) که از بزرگان علمای اسلام است، دارای ثروت زیادی بود، در بیرون شهر، یک باغ میوه داشت و تشریفات زندگی او مجهز بود، یک روز به حمام رفت، اتفاقا یک درویش هم به حمام آمده بود، وقتی که آمدند لباس بپوشند، آن درویش عرض کرد: حضرت آيتالله، شما میگوئید علاقه به دنیا بد است و حال آنکه این همه مال داری.
من تعجب میکنم با این همه مال و ثروت چطور میخواهی بمیری. آقا جوابی نداد تا هر دو لباس پوشیدند و آمدند از در حمام بروند، حاج ملا احمد نراقی فرمود: جناب مرشد، کربلا رفتهای؟
گفت: نه؛ فرمود: بیا همینطور دو نفری پیاده به کربلا برویم، مرشد موافقت کرد، دو نفری از نراق به طرف کربلا حرکت کردند، مقداری راه رفتند، یک مرتبه درویش دستها را به هم زد و گفت: آخ، قدری صبر کن، نراقی پرسید: چی شد؟
درویش گفت: کشکول خودم را در حمام جاگذاشتم، بروم و بیاورم. فرمود: هان مطلب همینجا است جناب درویش! به قول خودت من گاو دارم، گوسفند دارم، اسب دارم، قاطر و تشکیلات دارم، ولی در موقعی که میخواهم مسافرت بکنم، همه را سپردم به خدا و دل از آنها کندم، ولی شما یک کشکول داری نتوانستی دل بکنی، یعنی علاقه تو به این کشکول آنقدر زیاد است که دل کندن از آن خیلی مشکل است، این فرق بین من و تو است.
https://eitaa.com/velayath1