eitaa logo
سبک زندگی دینی
1.2هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
3.4هزار ویدیو
94 فایل
#ولایت_شناسی #خانواده_ولایی #چگونه_مهربونی_خدا_رو_درک_کنم؟ #خداوند_چگونه_ما_را_هدایت_میکند ؟ با ذکرصلواتی برای تعجیل و سلامتی مولا صاحب الزمان ، #کپی حلال! ارتباط با ما @Fnemate http://eitaa.com/joinchat/2774138913Cd54e530f35
مشاهده در ایتا
دانلود
🙏 😴 وقتی می خوابم؛ - برای اینکه یه خواب آروم و راحت داشته باشم؛ فشار خونم رو پایین میاری، و با این‌کار، فعالیت همه اعضای بدنم، به جز مغز رو کند می کنی، - با پایین اومدن فشار خون، از غده هیپوفیز هورمون رشد رو آزاد می کنی، و باعث رشد و ترمیم پوست، استخوان و عضلاتم میشی. وقتی خوابم عمیق میشه؛ - اطلاعات بی ربط و اضافه رو از ذهنم پاک می کنی تا به پردازش مغز و حافظه ام کمک کنی. - روح منو که موقع خواب گرفته بودی و بالا برده بودی، قبل از بیدار شدن، دوباره به جسمم برمی گردونی، - من بیدار میشم، در حالیکه اعضای بدنم چون تو مراقبشون بودی، در کمال سلامتی به کارشون ادامه میدن. ممنونم ازت خدا...🙏 🌱@vellayatilife
🙏 ▪️ به ابروهام نگاه میکنم؛ - و یاد وقتایی میوفتم که تو با همین تارهای کوتاه مو اجازه نمیدی عرق وارد چشمای من بشه. - یا وقتی که توی بارون اونارو چتر چشمای من قرار میدی تا بتونم باز نگهشون دارم و به مسیرم ادامه بدم.. - حتی جهت رویش ابروهام رو هم جوری طراحی کردی تا قطرات آب یا عرق روی اون سُر بخورند و از گوشه خارجی چشم هام روی صورتم جاری بشن. - علاوه بر همه این ها؛ تقریبا تمام احساساتم رو میتونم با حرکت دادنشون نشون بدم و اگه اونا رو نداشتم؛ حتی خنده هام هم ترسناک و بی روح میشدن... ممنونم ازت خدا...🙏 @vellayatilife
🙏 🤌 وقتی میخوام چیزی رو بردارم؛ - به تفاوت انگشت شستم با بقیه انگشتام فکر میکنم، - تو اونو از دو بند ساختی، مثل یک اهرم تا بتونم برای نگه داشتن هرچیزی ازش استفاده کنم و یا حتی بتونم، بنویسم. - حدود ۴٠ درصد از وظایف انگشتام رو به کوتاه ترینشون سپردی..شاید برای همین عضلاتش رو ضخیم تر از همه ساختی.. - اینجوری شست من، نقش آچار فرانسه رو برای دستم بازی میکنه تا کارها رو خیلی راحت تر انجام بدم. - راستی اگه تو این انگشتم رو بهم نداده بودی؛ من هیچوقت نمیتونستم لذت بغل کردن یه کودک رو تجربه کنم.. ممنونم ازت خدا...🙏 @vellayatilife
🙏 🍯 وقتی یه چیز مقوی می‌خورم؛ - تو کربوهیدرات و چربی و ویتامین‌هایی که جذب کردم، از طریق یه سیاهرگ خونی بزرگ میبری سمت کبدم؛ - توی این کارخونه کوچیک، این مواد پیچیده، تبدیل میشن به مواد ساده‌تری که برای بدنم قابل استفاده است. - تو هر کدوم از این واکنش ها رو توی بخش خاصی از کبدم انجام میدی و یه مقدار از انرژی رو فورا میفرستی توی خونم. - اما باقی موادی که فعلا بهشون نیاز ندارم رو توی انبار کارخونه کوچیکم ذخیره میکنی تا وقتی لازم شد، آزادشون کنی و من دوباره بانشاط بشم. ♨️ تو کبد من رو شبیه یک حساب پس‌انداز ساختی، تا همیشه خیالم راحت باشه که اندوختۀ انرژی دارم. ممنونم ازت خدا...🙏 @vellayatilife
🙏 ▪️به موهای ریز روی پوستم نگاه میکنم؛ تو خیلی وقتا با همین موهای نازک ازم محافظت میکنی 💞 - وقتایی که یه موجود ریز روی بدنم راه میره؛ با حرکات همین موهاست که خبرم میکنی و نمیذاری بهم آسیب بزنه. - تو حتی باهاشون روی پوستم رو میپوشونی تا اشعه‌های مضر، مستقیم بهش برخورد نکنن و وارد بدنم نشن. - تو تمام اینکارا رو بوسیله‌ی موهایی انجام میدی که با رشدشون، دارن مواد زائد بدنم رو خارج میکنن، این یعنی یک تیر و ۱۰ نشان! موهای دستم رو نوازش میکنم ممنونم ازت خدا...🙏 @vellayatilife
🙏 👁 هربار که پلک می‌زنم؛ - تو از غده‌هایی که پشت پلکم قرار دادی، مقداری اشک آزاد می‌کنی تا سطح چشمم همیشه تمیز و مرطوب و روان باشه... - این‌جوری، خیلی راحت و بدون سوزش چشم، می‌تونم هم پلک بزنم و هم کرهٔ چشمم رو بچرخونم تا اطرافم رو ببینم. - تو با موادی که توی اشک قرار دادی، پیوسته چشمم رو ضدعفونی می‌کنی و با از بین بردن باکتری‌هایی که به چشمم وارد می‌شن، از این عضو عزیز و حساسِ من مراقبت می‌کنی. - راستی! اینو هم فهمیدم که تو، توی اشک چشم من مواد مغذی گذاشتی، تا قرنیهٔ چشمم رو هم تغذیه کنی... - تو، روزانه هزاران بار برام پلک میزنی، و همهٔ این کارها رو روزانه هزاران بار، در یک چشم به هم زدن، برام انجام می‌دی تا مواظبم باشی...💞 ممنونم ازت خدا... 🙏 🌱@vellayatilife
🙏 🏓 وقتی ورزش می‌کنم؛ - عضله‌هام نیاز به انرژی دارن، به همین خاطر همون لحظات اول، مولکول‌های انرژی‌ای که قبلاً توی ماهیچه‌هام آماده نگه‌داشتی آزاد می‌کنی. - من ورزش رو ادامه میدم و برای اینکه انرژی بیشتری برام تأمین کنی، قندهایی که تو بدنم ذخیره کردی رو می‌شکنی و روانهٔ ماهیچه‌های فعالم می‌کنی. - حالا مولکول‌های انرژی برای سوختن نیاز به اکسیژن دارن، اینجاست که تو تنفسم رو تشدید می‌کنی، - هم‌زمان ضربان قلبم رو هم بالا می‌بری تا این اکسیژن رو به‌وسیلهٔ خونم به عضله‌ها برسونی. - این سوخت‌وساز و تولید انرژی، دمای بدنم رو بالا می‌بره و تو، از قبل حواست به این هم بود، - حالا با فعال کردنِ غده‌های عرق، سطح پوستم رو مرطوب می‌کنی تا من احساس خنکی کنم. - همهٔ این کارها رو تا زمانی که من فعالیتم رو کم کنم برام انجام میدی و آخر سر، با آزاد کردن هورمونی که ما اسمش رو گذاشتیم اندورفین، یه احساس سرخوشی و سرحالی به من میدی...💞 ممنونم ازت خدا...🙏 🌱@vellayatilife
🙏 ➖ وقتی از خوردن یه غذای فاسد مسموم می‌شم؛ - تو، در همون مراحل اولیهٔ هضم غذا، حس و حالم رو می‌بری روی هشدار و حالت تهوع رو به من غالب می‌کنی.. - بعد، در یک لحظه عضلات قفسهٔ سینه و شکمم رو به‌شدت منقبض می‌کنی و با این انقباض، فشار معده‌م رو بالا می‌بری تا محتویاتش رو به‌سرعت تخلیه کنی. - حالا وقتشه که دریچهٔ معده‌م رو باز کنی تا غذای فاسد بتونه برگشت کنه و وارد مری بشه... - هم‌زمان، مجاری تنفسم رو هم می‌بندی تا این مواد وارد بینی و ریه‌هام نشه. - در همین لحظه‌س که مجبورم می‌کنی تمام اون غذاهای فاسد رو بالا بیارم... - ممکنه من غذای فاسد بخورم اما، تو همون اول اونا رو از شکم من پس می‌زنی و نمیذاری مواد سمی وارد خون من بشه... 💞اگه مراقبم نبودی، تا حالا چند بار مرده بودم؟ ممنونم ازت خدا... 🙏 🌱 @vellayatilife
🙏 ➖وقتی ذهنم خسته میشه؛ - یعنی تهویۀ هوای بدنم رو خوب انجام ندادم و این باعث شده حرارت مغزم بالا بره، تا جایی که ممکنه سلول‌های حساس مغزم آسیب ببینن و عملکرد کلی بدنم به مشکل بخوره. - توی این شرایط خطرناک، تو با یه خمیازۀ کش‌دار به دادم می‌رسی! - تو دهانم رو بیش از حد معمول باز می‎کنی و با کش آوردنِ عضلات فک‌هام، گردش خونی که به مغزم میره رو بالاتر می‌بری تا این عضو حیاتیم رو خنک کنی. - هم‌زمان هوای زیادی رو می‎کشی توی ریه‎هام و با سرعت بیشتری خارجش می‌کنی و این‌جوری اکسیژن بیشتری رو به مغزم می‌رسونی و دی‌اکسیدکربن‌ها رو، که موجب خستگی‌م میشن، می‌فرستی بیرون. - خیلی وقتا وسط فعالیت‌های ذهنیم، من بی‌خبرم از اینکه حرارت مغزم داره بالا میره، اما تو با روشن کردن پنکۀ طبیعی بدنم مغزم رو خنک می‌کنی تا مراقب سلامتیم باشی. 💞 ممنونم ازت خدا... 🙏 🌱@vellayatilife
🙏 🗣 وقتی می‌خوام حرف بزنم؛ - تو اول از همه، هوا رو می‌بری توی ریه‌هام، و بعد خیلی آروم و کنترل‎شده هدایتش می‎کنی به سمت تارهای صوتیم. - حالا با عبور ملایمِ هوا، اون تارها رو به ارتعاش درمیاری، و اینجوریه که صدای منو می‌سازی! - ولی این صدا هنوز واضح و خوش‌آهنگ نیست، برای همین با کوتاه و بلند کردن تارهای صوتیم، در لحظه حنجره‌م رو برام کوک می‌کنی؛ اینجوری هر تُن و لحنی که لازم دارم رو برام تولید می‌کنی. - هم‌زمان با کوک کردنِ حنجره‌م، امواج صدای منو از بینی و دهانم عبور میدی تا با حرکات زبان و لب‌هام، بتونم کلمات رو ادا کنم؛ واضح و شنیدنی! - به صدای خودم گوش می‌دم و به این فکر می‌کنم که تو، داخل حنجرۀ من یه دستگاهِ موسیقیِ تمام‌عیار ساختی؛ اون هم تنها با دوتا تار ماهیچه‌ای. 💞 ممنونم ازت خدا... 🙏 @vellayatilife
🙏 ▫️وقتی غذایی رو به سمت دهانم می‌برم؛ - اولین چیزی که به استقبالش میره زبونمه که باهاش مزۀ اون غذا رو به من می‌فهمونی. - تو با هزاران سلول چشایی که روی سطح زبونم پخش کردی، طعم‌های مختلف رو برام قابل تشخیص می‌کنی، - سلول‌هایی که هر چند روز یکبار، اون‌ها رو با سلول‌های جدید و تازه‌نفس جایگزین می‌کنی. - اما فقط این نیست؛ تو برای اینکه برام سنگ تموم بذاری، گیرنده‌های بویایی رو نوک بینی‌م کار گذاشتی تا حس چشایی‌م رو کامل کنن. - تو روی زبون و ورودی بینی‌م رو با این گیرنده‌ها پر کردی تا بتونن طعم هر غذایی رو در لحظه به من اطلاع بدن؛ - اینجوری هم ازم در برابر غذاهای فاسد مراقبت می‌کنی - و هم لذتِ خوردن غذاهای مختلف رو به من می‌چشونی... ممنونم ازت خدا... 🙏 🌱@vellayatilife
🙏 وقتی حتی عمقی‌ترین قسمت بدنم آسیب می‌بینه؛ - تو بلافاصله با صدها رشتۀ عصبی که در سرتاسر بدنم قرار دادی، پیامی به سمت نخاع می‌فرستی، - این‌بار از نخاع یه پیام درد، به مغز ارسال می‌کنی، - این انتقال پیام‌ها رو در صدم ثانیه رقم می‌زنی تا خیلی زود درد رو احساس کنم، - این‌جوری به من می‌فهمونی که صدمه‌ای به بدنم وارد شده، و باید سراغ درمانش برم. ☜ من از این‌که جاییم درد بگیره ناراحت می‌شم و نق می‌زنم؛ √ درحالی‌که اگه احساس درد نبود، من خیلی زود و بدون اینکه بفهمم، دونه‌دونه اعضای بدنمو از دست می‌دادم! ✘ 💞 از اینکه این زنگ هشدار رو توی بدنم کار گذاشتی ممنونم ازت خدا...🙏 🪴@vellayatilife
🙏 👁 وقتی چشمام رو باز می‌کنم ↓ - نور محیط به‌ سرعت وارد چشمام میشه؛ - وقتی‌که نور داره از روزنۀ وسط عنبیه یا همون مردمک چشمم میاد داخل، - اگه خیلی شدید باشه، در لحظه عضله‌هایی که از قبل توی بافت عنبیه‌م قرار دادی رو منقبض می‌کنی.. با این‌کار فوراً مردمک چشمم رو تنگ و کوچیک می‌کنی تا نور خیلی کمتری وارد چشمام بشه و من اذیت نشم... - از طرفی اگه هوا خیلی تاریک باشه، تو یه سری عضلۀ دیگه رو توی عنبیه‌م منقبض می‌کنی تا مردمکم رو باز و بازتر کنی و نور بیشتری به چشمام بیاد و من بتونم اطرافم رو ببینم. - وقتی چشمام رو باز می‌کنم، نور محیط ممکنه اونقدر شدید باشه که به اعصاب چشمم آسیب بزنه، و یا فضا اونقدر تاریک باشه که نتونم حرکت کنم... - اما این اتفاق‌ها نمی‌افته، چون تو با نهایت دقت و ظرافت، میزان ورودی نور رو تنظیم می‌کنی و مواظبم هستی...💞 ممنونم ازت خدا...🙏 🌱@vellayatilife
🙏 ▫️وقتی غذام رو می‌جوم - تو با زبونم خرده‌های غذا رو از زیر دندونای تیزم بیرون میاری و به انتهای حلق منتقل می‌کنی. - همون موقع، عضلات کامِ نرم رو بالا میاری و نمی‌ذاری غذا وارد بینی‌م بشه. - و هم‌زمان در کسری از ثانیه، با زبون کوچیکه، لوله تنفس رو هم می‌بندی تا غذا اشتباهی وارد نای نشه و منو دچار خفگی و یا عفونت ریه نکنه. اگه لحظه‌به‌لحظه حواست بهم نباشه، معلوم نیست روزی چند بار زبونم گیر می‌کنه لای دندونام؛ و چند بار یادم می‌ره که باید لوله تنفسی رو ببندم، و دوباره باز کنم. 💞 همه این کارها را تو برام انجام میدی، تا غذا خوردن رو از یه کار پرزحمت تبدیل کنی به یه کار لذت‌بخش. ممنونم ازت خدا 🙏 🪴@vellayatilife
🙏 ▪️وقتی بغضم می‌گیره؛ - تو بلافاصله سیستم عصبیم رو فعال می‌کنی و می‌فرستی‌شون سراغ غده‌های اشکیِ چشمام! - این‌جوری اون غده‌ها رو راه می‌ندازی تا اشک بیشتری تولید کنن، - وقتی بغض از حد تحملم فراتر میره، تو دریچۀ غده‌ها رو باز می‌کنی تا اشک‌هام جاری بشن. - هم‌زمان، تو با آزادکردنِ هورمون شادی‌آور و آرامش‌بخش، دلتنگی‌هام رو کم می‌کنی، - و از طرفی با گریه کردن، به خارج شدن سموم بدنم هم کمک می‌کنی و جسمم رو به تعادل می‌رسونی. - همزمان با همه‌ی این اتفاق‌ها، با افزایش سرعت تنفسم، اکسیژن بیشتری وارد بدنم می‌کنی تا مغزم رو خنک کنی. - حالا یواش‌یواش حالم بهتر میشه و احساس سبکی بهم دست میده... ※ شاید من گریه‌کردن رو دوست نداشته باشم، اما تو این سیستم عظیم رو برای تخلیۀ احساسات من و رسیدنم به تعادل و آرامش قرار دادی... 💞 ممنونم ازت خدا 🙏 🪴@vellayatilife
🙏 ▪️وقتی عطری به مشامم می‌رسه؛ - مولکول‌هایی که از اون عطر، تو هوا پخش شدن رو می‌چسبونی به گیرنده‌های بویایی‌ من. - بعد اطلاعات ذرات عطر رو که به این گیرنده‌های کوچیک چسبیدن، به‌وسیلۀ تعدادی از عصب‌های بینی‌م، مستقیماً به مرکز بویاییِ مغزم می‌رسونی. - اینجاست که من می‌تونم اون رایحه رو درک کنم، اما ماجرا به اینجا ختم نمیشه... - از اونجایی که حس بویاییم رو اختصاصی به مرکز حافظۀ بلند مدتم، متصل کردی؛ بلافاصله تمام خاطراتی که با اون عطر از کودکی تا همین لحظه داشتم، برام زنده می‌شه، - و اینجوریه که بوهای تهدیدآمیز، و یا عطرهایی که با خودشون خاطره‌ای از محبت دارند، برام قابل تشخیصند، حتی اگه سال‌ها از اون‌ها دور بوده باشم! مثل بوی گاز ، یا بوی آغوش مادر 💞 ممنونم ازت خدا...🙏 🪴@vellayatilife
🙏 🥛وقتی خواستی اولین غذای منو تدارک ببینی؛ - از پروتئین و قند و چربیِ خون مادرم، شیر گرم و خوشمزه‌ای برام درست کردی... - چیزی که ما بهش می‌گیم آغوز یا طلای مایع، این اولین غذایی بود که باهاش وقت به دنیا اومدنم، از من پذیرایی کردی. - تو اونو از چند ماه قبلِ تولدم، آماده کرده بودی که اگه زودتر از وقتم به دنیا اومدم، گرسنه نمونم... - یه شیر پر از مواد معدنی، ویتامین، گلبول سفید و پادتن‌هایی که سیستم ایمنی منو قوی می‌کرد؛ یعنی یه واکسیناسیون طبیعی برای زندگی تو دنیا ... 💫 و تو ... همۀ این کارها رو در حالی برام انجام دادی که من هنوز پا به دنیا، نذاشته بودم. ممنونم ازت خدا...🙏 @vellayatilife
🙏 ✋وقتی انگشتم می‌خوره به یه جسم داغ - صدم ثانیه برای تو کافیه تا با گیرنده‌های حسیِ توی پوستم میلیون‌ها پیام بفرستی به فرماندهی دستگاه عصبی من! - با همین سرعت پیام‌هایی رو از این مرکز برای ماهیچه‌های نوک انگشتام می‌فرستی. - حالا وقتشه که اون ماهیچه‌ها رو منقبض کنی و دستم رو کنار بکشی. - این‌قدر این زمان کوتاهه که من تازه آخرش می‌فهمم تو مواظبم بودی تا نسوزم.. ممنونم ازت خدا...🙏 🌙@vellayatilife
🙏 👂وقتی میخوام به صدایی گوش بدم - تو با لالۀ گوشم صداها رو جمع می‌کنی و می‌فرستیشون توی یک لولۀ باریک و از اونجا با فشار هوا ، هُلشون میدی تا میانۀ گوشم. - حالا برای هر نوع صدایی یک لرزش خاص می‌سازی ؛ و بعد این لرزش‌ها رو به انتهایی‌ترین قسمت گوشم منتقل می‌کنی. - اونجا رو از مایع پر کردی و یک عالمه مژک‌های ریز شناور داخلش قرار دادی و با هر نوع لرزشی ، مژک‌های خاصی رو به رقص در میاری تا عصب شنواییم رو لمس کنن. - اینجوری صداهای مختلف رو به مغزم می‌رسونی و من می‌تونم اونا رو درک کنم. - دارم فکر میکنم ؛ در طول گوش دادن به یک موسیقی ، 💫این واکنش‌های بی‌نقص رو چندبار و با چه سرعتی برام انجام میدی!!؟ ممنونم ازت خدا...🙏 @vellayatilife
🙏 🥘 وقتی غذا میخورم ؛ - تو اون رو وارد یه عضو لوبیایی‌شکل به اسم معده می‌کنی.. - جایی که پر شده از آنزیم‌های گوارشی و یه اسید قوی که می‌شه باهاش حتی فلز «روی» رو هم حل کرد! - اما تو اجازه نمی‌دی ذره‌ای به بافت‌های بدنم آسیب برسه ؛ چون سلول‌های سطح معده‌م رو با ماده‌ای ضد اسیدی پوشش دادی و ازشون محافظت می‌کنی. - برای اینکه غذام کاملاً هضم بشه ؛ در روز حداقل ۱ لیتر از این اسید رو ذره‌ذره می‌ریزی توی معده‌م و طی چند ساعت حرکات ماهیچه‌ای مختلف ، غذا رو به شکل یک تکه خمیر در میاری.. ✓ درسته که معده‌م حرکات خیلی قوی و زیادی داره ؛ اما نه می‌ذاری صداش رو بشنوم و نه حرکاتش رو احساس کنم تا بتونم در آرامش به کارهای روزانه‌م برسم. ممنونم ازت خدا...🙏 🌱@vellayatilife
🙏 🦠وقتی که بدنم عفونت می‌کنه؛ - با اینکه دمای بدنم رو بالا می‌بری، اما رگ‌های کوچیک پوستم رو می‌بندی تا عرق نکنم؛ و با این تب و حرارت، جلوی رشد عفونت رو توی بدنم می‌گیری. - هم‌زمان گلبول‌های سفید خونم رو زیاد می‌کنی و میفرستی‌شون تا با عوامل مزاحم بجنگن. - توی این درگیری، ضربان قلبم رو هم بالا می‌بری تا خون بیشتری به اندام‌های حیاتیم برسونی و اونها رو امن نگه داری.. - وقتی این مبارزه به پایان می‌رسه و عفونت از بین میره، رگ‌های کوچیک پوستم رو باز می‌کنی تا عرق روی تنم بشینه و حرارتم بیاد پایین؛ 📍تو همه‌چی رو دوباره برمی‌گردونی به حالت عادی. 🌟وقتی که بدنم عفونی می‌شه ، من ناراحتم که تب می‌کنم ، اما در حقیقت تو داری از بدنم مراقبت می‌کنی... ممنونم ازت خدا...🙏 @vellayatilife
🙏 👃وقتی گرد و غبار وارد بینی‌م میشه؛ - تو با تحریکِ سیستم عصبی‌م ، موهای ریز بینی‌م رو تکون میدی... - بلافاصله، با یه نفس عمیق هوای زیادی رو میاری داخل ریه‌هام و تا جایی که ممکنه اونو فشرده می‌کنی - برای اینکه بتونم هوای فشرده شده رو توی سینه نگه دارم ؛ زبونم رو می‌چسبونی به سقف دهانم تا راه گلوم رو ببندی. - حالا وقتشه که این‌همه هوا رو یک‌دفعه آزاد کنی تا عامل مزاحم به بیرون پرتاب بشه.. - اما چشمام ممکنه تحمل این حجم فشار رو نداشته باشن و آسیب ببینن ؛ پس تو اونا رو محکم می‌بندی، - و هم‌زمان راه گلوم رو باز می‌کنی؛ و من عطسه می‌کنم.. ✖️ارادۀ من هرگز نمی‌تونه مثل تو با چنین سرعتی از سلامتیم مواظبت کنه.. ✨بی‌دلیل نیست که بهمون یاد دادی بعد هر عطسه بگیم ؛ الحمدلله.. ممنونم ازت خدا...🙏 🌱@vellayatilife
🙏 🤯وقتی تو یه موقعیت خطرناکِ ناگهانی قرار می‌گیرم؛ - توی صدم ثانیه، تفکر آگاهانه رو ازم می‌گیری - بعد بلافاصله حجم خیلی زیادی از آدرنالین و هورمون‌های دیگه رو تو بدنم آزاد می‌کنی، - اینجوری میشه که نفس‌کشیدن و ضربان قلبم رو تند می‌کنی تا؛ - از طرفی خون و اکسیژن بیشتری به مغزم برسونی که بتونه در لحظه و آنی تصمیم‌گیری کنه، - و از طرفی قند و انرژی بیشتری به سمت عضله‌ها ببری تا بتونن واکنش مناسبی نشون بدن.. 🔺اگه کنترل همهٔ اینا با خودم بود؛ تا حالا بارها کارم از کار گذشته بود. ممنونم ازت خدا..🙏 🌱@vellayatilife
🙏 🖐 به انگشتام نگاه می‌کنم، و به این فکر می‌کنم که اگه ناخن نداشتم چطوری می‌تونستم چیزهای ریز رو بردارم یا گرهی رو باز کنم.. - بدون ناخن حتی برای خاروندن بدنم هم درمونده می‌شدم.. - سرانگشتام برای انجام دادن کارهای مختلف به تکیه‌گاه نیاز دارن و تو پشتشون ناخن‌ها رو گذاشتی... - وقتی مشغول کاری هستم با همین ناخن‌ها از بافت نرم انگشتام محافظت کنی.. - تو اون‌ها رو بدون حس خلق کردی تا هم بتونم کارهای سخت‌تر رو بدون احساس درد انجام بدم و هم اینکه وقتی اون‌ها بزرگ میشن بتونم به‌راحتی کوتاهشون کنم.. ✨راستی اگه ناخن‌هام حس داشتن باید چی‌کار می‌کردم؟! ممنونم ازت خدا...🙏 🌱@vellayatilife