:
#ارسالی_اعضا👇
دختری پرورشگاهی بودم
سرشناس ترین فرد شهر من رو به فرزندی قبول کرد
پسرشون هرشب میومد بالای سرم و نگاهم میکرد
تا زمانی که شدم 15ساله و هرروز با بدن درد بدی از خواب بیدار میشدم...
یه شب تصمیم گرفتم به پدرش بگم نیمه ای شب بهم سر بزنه چون میترسم....
تا اینکه راز بزرگی برملا شد....
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
سلام فاطمه خانم..
من یه مادر بیفکرم که هم خودمو بدبخت کردم هم بچههامو
داستانم از اونجا شروع شد که قصد داشتم برای دو تا دخترام برادر یا خواهر دیگه ای بیارم همسرم آدم منطقی بود براش زیاد فرقی نمیکرد حتی دختر بیشتر از پسر دوست داشت.من احمقم برای کم کردن روی جاریم که بهم میگفت دختر زایی رفتم دکتر و دکتر خدانشناس ۶تا آمپول دور ناف داد تا بچم پسر بشه خیلی خوشحال بودم همش به فکر لحظه ای بودم که همه بدونن من پسر باردارم ولی کاش میمردم و اینکار نمیکردم.۳ماهه بودم که ...
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
داستان واقعی #ارسالی_اعضا سنجاق شده