#سرگذشت_تلخ_اما_واقعی❌
فقط چهارده سالم بود که عروس شدم
اما یک روز صبح شوهرم رفت
و دیگه پیداش نشد و خبر مرگش رو آوردن 😱🖤
و من شدم عروس شوم و بدقدم 😭
به رسم روستا حبسم کردن تا نحسیم دامن کسی رو نگیره...😔اما بعد یکسال نیمه شب در آلونکم باز شد.. و سایه ی مردی روی دیوار افتاد
اون مرد کسی نبود جز ...
🔴ادامه داستان ‼️😰👇👇
https://eitaa.com/joinchat/708706665Ca8891a3d04