🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍂🍂
#ازم_فاصله_بگیر
#پارت واقعی
هوا تاریک شده بود و بازم خبری از #کیان نبود ، بارون میبارید ، این روزا انقدر بارون باریده بود که دیگه عادی شده بود...
بعد از درست کردن شام ، تلویزیونو روشن کردم و از روی بی حوصلگی مشغول دیدن برنامه ای شدم...
انقدر توی فیلم پیش روم #غرق شده بودم که اصلا متوجه اومدن کیان نشدم و وقتی که صداشو از #پشت_سرم شنیدم ، فهمیدم که برای سر کردن شال و پوشیدن یه لباس درست و حسابی خیلی دیر شده!
صدام میکرد ، بدون اینکه از جام پاشم با #خجالت گفتم :
_بله؟ اینجام...
با لباسا و موهای خیس رو به روم ایستاد که از جام پاشدم و خواستم برای درست کردن سر و وضعم سمت اتاقم #پا_تند_کنم که میونه ی راه...😱👇
https://eitaa.com/joinchat/355074477C0f2bee59d7
🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍂🍂
#ازم_فاصله_بگیر
#پارت واقعی
هوا تاریک شده بود و بازم خبری از #کیان نبود ، بارون میبارید ، این روزا انقدر بارون باریده بود که دیگه عادی شده بود...
بعد از درست کردن شام ، تلویزیونو روشن کردم و از روی بی حوصلگی مشغول دیدن برنامه ای شدم...
انقدر توی فیلم پیش روم #غرق شده بودم که اصلا متوجه اومدن کیان نشدم و وقتی که صداشو از #پشت_سرم شنیدم ، فهمیدم که برای سر کردن شال و پوشیدن یه لباس درست و حسابی خیلی دیر شده!
صدام میکرد ، بدون اینکه از جام پاشم با #خجالت گفتم :
_بله؟ اینجام...
با لباسا و موهای خیس رو به روم ایستاد که از جام پاشدم و خواستم برای درست کردن سر و وضعم سمت اتاقم #پا_تند_کنم که
میونه ی راه...😱👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/355074477C0f2bee59d7
🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍂🍂
#ازم_فاصله_بگیر
#پارت واقعی
هوا تاریک شده بود و بازم خبری از #کیان نبود ، بارون میبارید ، این روزا انقدر بارون باریده بود که دیگه عادی شده بود...
بعد از درست کردن شام ، تلویزیونو روشن کردم و از روی بی حوصلگی مشغول دیدن برنامه ای شدم...
انقدر توی فیلم پیش روم #غرق شده بودم که اصلا متوجه اومدن کیان نشدم و وقتی که صداشو از #پشت_سرم شنیدم ، فهمیدم که برای سر کردن شال و پوشیدن یه لباس درست و حسابی خیلی دیر شده!
صدام میکرد ، بدون اینکه از جام پاشم با #خجالت گفتم :
_بله؟ اینجام...
با لباسا و موهای خیس رو به روم ایستاد که از جام پاشدم و خواستم برای درست کردن سر و وضعم سمت اتاقم #پا_تند_کنم که
میونه ی راه...😱👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/355074477C0f2bee59d7
🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍂🍂
#ازم_فاصله_بگیر
#پارت واقعی
هوا تاریک شده بود و بازم خبری از #کیان نبود ، بارون میبارید ، این روزا انقدر بارون باریده بود که دیگه عادی شده بود...
بعد از درست کردن شام ، تلویزیونو روشن کردم و از روی بی حوصلگی مشغول دیدن برنامه ای شدم...
انقدر توی فیلم پیش روم #غرق شده بودم که اصلا متوجه اومدن کیان نشدم و وقتی که صداشو از #پشت_سرم شنیدم ، فهمیدم که برای سر کردن شال و پوشیدن یه لباس درست و حسابی خیلی دیر شده!
صدام میکرد ، بدون اینکه از جام پاشم با #خجالت گفتم :
_بله؟ اینجام...
با لباسا و موهای خیس رو به روم ایستاد که از جام پاشدم و خواستم برای درست کردن سر و وضعم سمت اتاقم #پا_تند_کنم که
میونه ی راه...😰😰👇👇
https://eitaa.com/joinchat/355074477C0f2bee59d7
هوا تاریک شده بود و بازم خبری از #کیان نبود.
بعد از درست کردن شام ، تلویزیون رو روشن کردم...
انقدر توی فیلم پیش روم #غرق شده بودم که اصلا متوجه اومدن کیان نشدم، وقتی که صداشو از #پشت_سرم شنیدم ، فهمیدم که برای سر کردن شال و پوشیدن یه لباس درست و حسابی خیلی دیر شده!
صدام کرد ، بدون اینکه از جام پاشم با #خجالت گفتم :
_بله؟ اینجام...
با لباسا و موهای خیس رو به روم ایستاد که از جام پاشدم و خواستم برای درست کردن سر و وضعم سمت اتاقم #پا_تند_کنم که
میونه ی راه...😰😰👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1783824717C85cf54a460
هوا تاریک شده بود و بازم خبری از #کیان نبود.
بعد از درست کردن شام ، تلویزیون رو روشن کردم...
انقدر توی فیلم پیش روم #غرق شده بودم که اصلا متوجه اومدن کیان نشدم، وقتی که صداشو از #پشت_سرم شنیدم ، فهمیدم که برای سر کردن شال و پوشیدن یه لباس درست و حسابی خیلی دیر شده!
صدام کرد ، بدون اینکه از جام پاشم با #خجالت گفتم :
_بله؟ اینجام...
با لباسا و موهای خیس رو به روم ایستاد که از جام پاشدم و خواستم برای درست کردن سر و وضعم سمت اتاقم #پا_تند_کنم که
میونه ی راه...😰😰
https://eitaa.com/joinchat/1783824717C85cf54a460