•~❄️~•
دوستشهیدنوریمیگفت:
بهشگفتم:بابکمنبهخاطرخانوادم
نمیتونمبیامدفاعازحرم..🚶🏻♂
گفت:تویکربلاهمدقیقاهمین
بحثبود،یکیگفتخانوادم
یکیگفتکارم،یکیگفتزندگیم..🚶🏻♂
اینطوریشدکهامامحسین(ع)
تنها موند..!ومنواقعا
جوابینداشتمبرایحرفش
#شهیدبابکنوری🕊
#شهیدانہ♥️
•~❄️~•
وسطمعرڪہباداعش
ازعراقزنگزدوگفت
شنیدمتهرانبرفاومدھ..
گفتبروفلانپادگانسپاه،
آهوهاازڪوهمیانپایینبخاطرغذا...
براشونعلوفہوآبتهیہڪن
حیوونابۍابوغذانمونن
بہشوخۍگفتمحاجۍ!!
وسطجنگباداعشبہآهوهاچڪار
دارۍ!؟
گفتمنبہدعاۍآهوهااحتیاجدارم(:
#شهیدانہ ♥️
گفتم: دارم از استرس میمیرم😞
گفت: یہ ذڪر بهت میگم هر بار گیر ڪردی بگو، من خیلی قبولش دارم👌
گرهیڪار ِمنم همین باز ڪرد💔 (آخہ خودشم بہ سختـی اجازهی خروج گرفت)
گفتم: باشہ داداش بگو،
گفت: تسبیح داری؟ 📿
گفتم: آره، گفت: بگو "الهی بالرقیہ سلام الله علیها"...
حتمـا سہ سـالہی ارباب نظر میڪنہ، منتظرتم و قطع ڪردم
چشممو بستم شروع ڪردم:
الهی بالرقیہ سلاماللهعلیها
الهی بالرقیہ سلاماللهعلیها...✨
۱۰تا نگفتم ڪہ یهو گفتن: این پنج نفـر آخرین لیستہ، بقیہاش فـردا‼️
توجہ نڪردم همینجور ذڪر میگفتم ڪہ یهو اسمم رو خوندن، بغضم ترڪید با گریہ رفتم سمت خونہ حاضرشم...
وقتی حسین رو دیدم گفتم: درستشد😭
اشڪ تو چشمش حلقہ زد و گفت: "الهی بالرقیہ سلام الله علیها"...
#شهیدحسینمعزغلامے🕊
#شهیدانہ♥️