eitaa logo
-وصال
227 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
341 ویدیو
5 فایل
˓ ﷽ °• پِلاڪ را از گردنش‌ در آورد.! گفتم‌:از ڪجـٰا تو را بشنـٰاسند؟! گفت:آنڪہ بـٰاید‌ بشنـٰاسد! میشنـٰاسد.♡🖇• "کپـی؟:باذکـرصلـوات‌آزاده🗝🔒🍃" وَصـ☘ـال:)🌏 شرایطمون: @vesal_media🌝🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
-وصال
••🌸 #هـرچۍ_تـو_بخواے ✨ #پارت11 رفتم توی حیاط.... ریه ها مو پر از هوای معشوقم کردم. حالا که عشقمو
••🌸 بالبخند گفتم: _اونجا الان سرده.کاش میگفتی پالتو بردارم. -خجالت بکش... سهیل پیشنهاد داد بریم یه پارک خانوادگی.ما هم بخاطر تو به زحمت افتادیم و شام و زیرانداز و خلاصه وسایل پیک نیک آوردیم. به مریم گفتم: _ای بابا!شرمنده کردین زن داداش. مریم گفت: _خواهرشوهری دیگه.چکارکنم.گردنمون از مو باریکتره. پارک پر از درخت بود.... سکوهایی برای نشستن خانواده ها درست کرده بودن. یه جایی هم تاب و سرسره برای بچه ها گذاشته بودن.روشنایی خوبی داشت. سهیل قبل از ما رسیده بود... روی یکی از سکوهای نزدیک تاب و سرسره نشسته بود.بعداز سلام و احوالپرسی محمد و سهیل وسایل رو از ماشین آوردن و مشغول پهن کردن زیرانداز شدن. ضحی تا تاب و سرسره رو دید بدو رفت سمت بچه ها. من و مریم هم دنبالش رفتیم. وقتی محمد و سهیل زیرانداز هارو پهن کردن و همه ی وسایل رو آوردن ما رو صدا کردن که بریم شام بخوریم.محمد و مریم مشغول راضی کردن ضحی بودن که اول بیاد شام بخوره بعد بره بازی کنه. سهیل از فرصت استفاده کرد و اومد نزدیک من و گفت: _ممنونم که اومدید.وقتی جواب تماس هامو ندادید نا امیدشده بودم. -عذرخواهی میکنم.متوجه تماس ها و پیامتون نشده بودم. -بله.آقا محمد گفت. مؤدب تر شده بود. مثل سابق خیره نگاه نمیکرد و از ضمیر جمع استفاده میکرد. متین تر صحبت میکرد... راضی کردن ضحی داشت طول میکشید و سهیل هم خوب از فرصت استفاده میکرد.انگار ضحی و سهیل باهم هماهنگ کرده بودن. سهیل گفت: _نمیدونم آقامحمد درمورد من چی گفته بهتون. گرچه واقعا دلم میخواست جوابتون به خواستگاری من مثبت باشه اما من به نظرتون احترام میذارم.فقط سؤالایی برام پیش اومده که....البته آقامحمد به چندتاشون جواب داد و جواب بعضی از سؤالامو هم از اینترنتو کتابها گرفتم، اما دلایل شما رو هم میخوام بدونم. تا اون موقع با فاصله کنارم ایستاده بود.. ولی بحث که به اینجا رسید اومد رو به روی من ایستاد... من تمام مدت نگاهش نکردم. بالاخره محمد اومد،تنها.گفت: _ضحی راضی نمیشه بیاد.شام ضحی رو میبرم اونجا خانومم بهش بده. بعد توی یه ظرف کوکو و الویه گذاشت و با یه کم نون رفت سمت مریم و ضحی. چند قدم رفت و برگشت سمت من و گفت: _سفره رو آماده کن،الان میام. دوباره رفت... رفتم سمت وسایل و سفره رو آماده کردم. سهیل هم کمک میکرد ولی... ادامه دارد...
-وصال
🥀🖤
هرچـه دارند سینـه زن ها‌ از دعای زینب است!💔- @vesal_mebia
...اللهم عجل لولیک الفرج...: یك شماره رو انتخاب و هدیہ‌تون رو دریافت کُنید :)🌱. - اول : digipostal.ir/cofa3zi . - دوم : digipostal.ir/cmdgvds . -سوم :☜ ادامه دارد........ @vesal_mebia
https://harfeto.timefriend.net/16756997829192 نظرتون راجب رمان،؟میگوشم🙂🌿
-وصال
https://harfeto.timefriend.net/16756997829192 نظرتون راجب رمان،؟میگوشم🙂🌿
خیلی ممنون😍🌹 انشالله فردا پارت بعدیشو میزارم:))🕊 ☁️💙 💣💛
-وصال
https://harfeto.timefriend.net/16756997829192 نظرتون راجب رمان،؟میگوشم🙂🌿
خودم ننوشتمش باید تا آخر پارت بخونی ک تهشو بفهمی چی ب چیه
-وصال
https://harfeto.timefriend.net/16756997829192 نظرتون راجب رمان،؟میگوشم🙂🌿
اره واقعی هس چ قشنگ عشق رو توصیفش کردی:)😍🍃 بنظر من«عشق رو باید خودتون به کام خودتون شیرینش کنین هیچ وقت حس عشق تلخ نیست...! و ختم کلام: عشق تلخ نیست دیگران تلخ میکنند ان را به کام تو....»
رفقایی که اعتکاف بودید‌... اول اینکه دمتون گرم🌱✨ رفتید سه روز با خدای خودتون عهد بستید که اون آدم قَبل نباشید! موعظه شنیدید،گریه کردید،توبه کردید... دلتون الان مطمئنم عین آب زلال پاک و مُطهره‌.. ولی بیاید حداقل،حداقل یکم از گناهانتون کَم کنید،نَمک نشناس هم نباشیم وتا میتونید گره از کار مردم وا کنید... معتکف بودن زمانی اثر خودش رو نشون میده که بعد از اعتکاف حداقل چند درجه تغییر کرده باشی! عزت دست خداست✨🌿 @vesal_mebia