وِصالِ حق
خلاصه میزنه زیر گریه میگه حالا که ناامیدم کردین میرم به امیرالمومنین میگم من با امید رفتم دم در خونه
تو راه از دور یه اقای نورانی میبینه ک ازش میپرسه کجا میری ؟!
میگه میرم نجف چقولی کنم به آقا ؛
میگه دیگه لازم نیست برگرد حسین "ع" دخترت شفا داد ؛
خانوم عرب ک تعجب کرده بود میگه شما کی از کجا میدونی ؛
میگه من قمربنی هاشمم آقا منو فرستاد بگم نرو آبرومون پیش امیرالمومنین ببر ؛ برگرد بیا دخترت شفا دادیم کسی از خونه ما ناامید برنمیگرده :)!💔🖐🏿
#التماسدعا