-🖤
اکبر یا اصغر بودنتان فرقی نمیکرد،
علی بودنتان کافی بود تا داغتان را
بر سینه حسین بنشانند . .
Γ🌱•
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#محرم
-🖤
پَـروازمۍکُنیـٖمازایـٖنپیلـھهـٰاۍتنگ.؛
فَصلبُـلوغشیعھِیقینـاًمُحـرماسـت..!
وِصالِ حق
میخام براتون یه داستان خفن بگم بیدارید ؟!
بسم الله الرحمن الرحیم .
میگن یه خانومِ عربی یه دختر بچه فلج داشته ؛ از بچگی این مشکل داشته دکترام نتونسته بودن کاری کنن .
این خانوم نذر میکنه ده شب محرم بره حرم آقا ابیعبدالله تا بچشُ شفا بده آقا ؛
وِصالِ حق
بسم الله الرحمن الرحیم . میگن یه خانومِ عربی یه دختر بچه فلج داشته ؛ از بچگی این مشکل داشته دکترام ن
روز اول روز دوم روز سوم ..
میرسه روز نهم محرم ولی خبری از خوب شدن نبوده ؛ این خانوم رو میکنه به گنبد میگه من از همجا بریدم اومدم اینجا گفتم شما روم زمین نمیزنی ! فردا روز اخر دختر من هنوز روی ویلچره !
وِصالِ حق
روز اول روز دوم روز سوم .. میرسه روز نهم محرم ولی خبری از خوب شدن نبوده ؛ این خانوم رو میکنه به گنب
خلاصه میزنه زیر گریه میگه حالا که ناامیدم کردین میرم به امیرالمومنین میگم من با امید رفتم دم در خونه بچهات منو ناامید برگردوندن ؛
این خانوم اینجوری میگه بچش میزاره یه گوشه از حرم بدو با پای پیاده چشم های گریون میره سمت نجف ؛
وِصالِ حق
خلاصه میزنه زیر گریه میگه حالا که ناامیدم کردین میرم به امیرالمومنین میگم من با امید رفتم دم در خونه
تو راه از دور یه اقای نورانی میبینه ک ازش میپرسه کجا میری ؟!
میگه میرم نجف چقولی کنم به آقا ؛
میگه دیگه لازم نیست برگرد حسین "ع" دخترت شفا داد ؛
خانوم عرب ک تعجب کرده بود میگه شما کی از کجا میدونی ؛
میگه من قمربنی هاشمم آقا منو فرستاد بگم نرو آبرومون پیش امیرالمومنین ببر ؛ برگرد بیا دخترت شفا دادیم کسی از خونه ما ناامید برنمیگرده :)!💔🖐🏿
#التماسدعا