eitaa logo
وصال حق
107 دنبال‌کننده
66 عکس
18 ویدیو
0 فایل
📖🔍در محضرآفتاب وصال🌕 🌕🪞علامه طباطبایی رضوان الله علیه 🌟📚و ۵ اختر تابناکش: 🪞آیت الله حسن زاده آملی 🪞آیت الله عزیزالله خوشوقت 🪞آیت الله مصباح یزدی 🪞آیت الله جوادی آملی 🪞آیت الله شهید مطهری
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ درخواست زیارت امام زمان (عج) 📑 فرمود: 🖌من به آقای سید محمد حسن الهی، برادر بزرگتر مرحوم علامه طباطبائی که درعرفان و سیر و سلوک از شاگردان مرحوم سید علی قاضی بود مکرر عرض می کردم: 🖌 وقتی خدمت آقا (علامه قاضی) می رسید از جانب من از ایشان خواهش کنید که مرا هم در تشرف به خدمت بقیة الله - عجل الله تعالی فرجه - شریک خود نمایید و برای من نیز اجازه ملاقات بگیرید (چون می دانستم این دو بزرگوار به این سعادت عظمی می رسند). روزی در شهر آمل بعد از ظهر خواستم استراحت کنم، بچه ها داد و فریاد کردند و مانع استراحتم شدند. من عصبانی شدم و با آن ها تندی نموده و پرخاش کردم؛ ولی بعد، از آن حرکات خودم پشیمان شدم از این که بچه ها را ناراحت کردم وجدانم ناراحت بود، عصر رفتم بازار و مقداری شیرینی و میوه خریدم و به منزل آوردم که شاید بدین وسیله دل بچه ها را به دست آورم، با این حال وجدانم آرام نمی گرفت آشفته خاطر بودم. بالاخره تصمیم گرفتم سفری به شهر تبریز کرده و با مرحوم سید محمد حسن الهی ملاقات کنم. رفتم تبریز، وقتی به خدمت ایشان رسیدم پیش از این که علت مسافرتم را بگویم، گفتم: عرض مرا به خدمت استاد (سید علی قاضی) رساندید؟ فرمود: من راجع به این موضوع نامه ای به شما نوشتم و چون آدرس شما را نداشتم به خدمت آقای اخوی (سید محمد حسین طباطبایی) فرستادم که به شما برسانند، و در آن نامه یادآور شدم که: وقتی پیام شما را به آقا عرض کردم آقا تاملی کرد و سپس با ناراحتی فرمودند: ایشان چگونه می خواهند این راه را طی نمایند با آن اخلاقی که نسبت به عائله و کودکان انجام داده و با آن ها دعوا کردند با آن اخلاق و تندی چگونه می شود به این رتبه و مقام رسید. آری در این راه، ناهمواریها، دست اندازها، پیچ و خمها و خطرهای زیادی هست که سالک باید هشیارانه مواظب و مراقب خود باشد و تمام اعضا و جوارح خود را همیشه کنترل نماید. 📚 کتاب مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، چاپ اول، ج 5، ص 377 - 379. 🕋 ⛅️ 🪞 @vesalehag
🕌الهی به حق خودت دعای خسته دلان را مستجاب کن @vesalehag
وصال حق
👈 نوعاً، اغلب، اکثر، بگویم همیشه هم گزاف نگفته ام، می روم قم به زیارت بی بی حضرت معصومه، خواهر امام هشتم ما سلام الله علیها، بعله، روح مطهرشان گواه که روی بچه گی مان، در و دیوار را می بوسم و این شعر را می خوانم که: " أقبّل أرضاً صار فیها جِمالُها فکیف بدارٍ دارَ فیها جَمالُها" بعله آن شاعر عرب، می گوید: من آن زمینی را می بوسم که شترانش در آنجا عبور کرده اند، تا چه رسد به آن خانه ای که جمالش در آن جا... من این شعر را می خوانم، بعد به ایشان عرض می کنم که: بی بی جان، دیگر به زبان، آدم وقتی به زبان یک مقداری داریم با خدا مطایبه می کنیم، می گویم در این یک کار خدا دیگر خیلی خیلی خوب شده، جای هیچ اعتراض و حرفی،،، خدا را ناز می کنم که این یک کار چقدر خوب شده؟ دیگر، خدا را ناز می کنم، که چی شده؟ بی بی حضرت معصومه سلام الله علیها، ایشان نوزده ساله بودند که در قم وفات کردند. نوزده ساله بود. و نه اینکه فقط و تنها، ایشان دختر امام هفتم است، و خواهر امام هشتم است و عمه ی حجت خدا هست، و ما ازین جهت احترام می گزاریم، البته، اینها به جای خود، اما خود این خانم، خود این بزرگوار، خود این دختر نوزده ساله در میان فرزندان امام هفتم ما، دو نفر نمونه بودند، چشمگیر. یکی حجت خدا بود، امام هشتم، صاحب عصمت و امام. دیگر، همین دختر نوزده ساله. ایشان از آن نبوغش، از آن فطرتش، بینشش، درایتش، خانم عجیبی بود. همین دختر نوزده ساله. همین دختر نوزده ساله. یکی از اساتید ما قربانش بروم، جناب آسید مهدی قاضی رضوان الله علیه، پدرشان حضرت آیت الله جناب حاج سید علی قاضی که استاد خیلی از اساتید ما و از بزرگان، از معارف بنام هست، حالا در منابع، مجالس، جاهای دیگر، جناب آقای صمدی عزیز من برای شما توضیح می دهد، شرح می دهد. بیان می کند، آقای قاضی را. سید علی قاضی را. خیلی مقام بالایی داشت. استاد اساتید ما بودند و استاد خیلی ها. این استاد ما، پسرش بود، آسید مهدی قاضی، استادم در یک رشته های مخصوص علوم بود. ایشان همیشه حرف یک خواهرش را می زد، حالا آنوقت به رحمت اله رفته بود، آن خواهرش. پدرش صاحب مکاشفات بود، خیلی آدم عجیبی بود، آیت الله سید علی قاضی تبریزی، و ایشان، گاهگاهی که صحبت سیر و سلوک انسانی و معارف الهی و اینها پیش می آمد، به لحن شریف خودش می فرمود که: حاج آقا؟ فرزند پدر ما در بین فرزندان ما همین خواهر بود. حالا خواهر مرحوم شده بود. آن خوب مسیر پدر را... این خوب حرف می زد، حالا چند تا از برادرانش، خودش،،، خودش هم گاهگاهی شکارهای خوبی داشت، از مکاشفات و حالاتش برای من نقل می کرد، یادداشتها دارم، جمع و جور کنم در کلمه ای، رساله ای، جزوه ای، چیزی، خودش هم شکارها.... با این همه می گفت: حاج آقا فرزندان پدرم ، آن خواهر خیلی اعجوبه بود. زن و مرد ندارد آقا. ارضی به راه افتاده، از تو حرکت، از خدا برکت. 🪞 @vesalehag
📑شعر پير ما گفت بجز بود خداى بودى نيست‏ با ادب باش جز او شاهد و مشهودى نيست‏ ساجد مزگتى و بتكده و دير مغان‏ يك زبانند جز او قبله و مسجودى نيست‏ از حجازى و عراقى تويى ار پرده شناس‏ خوشتر از ساز نگارم نگرى رودى نيست‏ مهر مهرش چه عجب داغ جبين دل ما است‏ هرگزش روى علاج و ره بهبودى نيست‏ گذر از سود و زيانت كه زيانست نه سود كادمى را بجز از ياد خدا سودى نيست‏ حذر از رجس هوس در ره قدس ملكوت‏ راه و رسمى كه تو دارى و تو پيمودى نيست‏ ببر از فكر و خيال كم و كيف كه چنو آتش حسرتش آن آتش نمرودى نيست‏ جان آن رند ز كف داده دو عالم جانست‏ كاندر و غصه معدومى و موجودى نيست‏ شب تار است و بسى شب پرده در پروازند طلعت خور چو طلوع كرد، دل آسودى نيست‏ نيست يك رشته در اين پرده پر نقش عجب‏ كش تو را تارى از آن يا كه از آن پودى نيست‏ حسنا نور حقيقت كه نبى گفت و نب‏ى‏ اين صناعات كه بر خويش بيند و دى نيست‏ 🪞 @vesalehag