eitaa logo
کنگره ملی شهدای گمنام ومفقودین
20 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
62 ویدیو
0 فایل
برای شهدا رسانه باشیم برای همکاری در ستاد پیام دهید ارتباط با خادم کانال: @congere_melli_shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
کنگره ملی شهدای گمنام ومفقودین
✍️ اتفاقی جالب در لحظه‌ی شهادتِ شهید تورجی‌زاده از زبان خودش : شهیدتورجی‌زاده مداح بود و عاشقِ حضرتِ زهرا«س». آیت الله میردامادی نقل می‌کرد: بعد از شهادتِ محمد رضا خوابش رو دیدم و بهش گفتم: محمد رضا ! این همه از حضرت زهرا «س» گفتی و خوندی ، چه ثمری برات داشت؟ شهید تورجی ‌زاده بلافاصله گفت: همین‌که در آغوشِ فرزندش حضرت مهدی «ع» جان دادم برام کافیه... 🌷 خاطره‌ای از زندگی مداح شهید محمدرضا تورجی‌زاده 📚منبع: کتاب یا زهرا سلام الله علیها ، صفحه 188
💎 قرار عاشقی 08:00 💎 دستم‌به‌روی‌سینه‌برای‌ارادت‌است این‌بارگاه‌قدس‌امام‌کرامت‌است فرقی‌نمیکند‌زکجامیدهی سلام اومیدهدجواب‌تورا،اصل‌نیت‌است 💎 ⬇️ 🌷 به مناسبت سالروز ولادتشان ـــــــــــــــــــــ 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 به مناسبت سالروز شهادتشان ــــــــــــــــــــ 🌷 ــــــــــــــــــ 🔅اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى🔅الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ🔅وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ 🔅وَمن تَحْتَ الثَّرى 🔅الصِّدّیقِ الشَّهیدِ 🔅صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً 🔅زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً 🔅کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک🔅
جمعه یعنی عطر نرگس در هوا سر میکشد جمعه یعنی قلب عاشق سوی او پر میکشد جمعه یعنی روشن از رویش بگردد این جهان جمعه یعنی انتظار مَهدی صاحب زمان
💎 قرار عاشقی 08:00 💎 دستم‌به‌روی‌سینه‌برای‌ارادت‌است این‌بارگاه‌قدس‌امام‌کرامت‌است فرقی‌نمیکند‌زکجامیدهی سلام اومیدهدجواب‌تورا،اصل‌نیت‌است 💎 ⬇️ 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 به مناسبت سالروز ولادتشان ـــــــــــــــــــــ 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 به مناسبت سالروز شهادتشان ــــــــــــــــــــ 🌷 ــــــــــــــــــ 🔅اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى🔅الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ🔅وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ 🔅وَمن تَحْتَ الثَّرى 🔅الصِّدّیقِ الشَّهیدِ 🔅صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً 🔅زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً 🔅کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک🔅
❤️ به نام خدا ❤️ 🌸صبح شد و روز نوآغاز شد 🍃پنجره‌ای رو به خدا باز شد 🌸مرغ دلت را برهان از قفس 🍃لحظه‌ٔ روحانیِ پرواز شد 🌸سلام 🍃صبح زیبای یکشنبه تون بخیر 🌸روزتون توام باموفقیت وشادی
برای ماموریتی به شهر حلبچه رفته بودیم. در حال نوشتن خاطره بودم که خودکارم تمام شد. در یکی از خرابه ها مدادی پیدا کردم و به نوشتن ادامه دادم. لحظاتی بعد با ماشین به طرف مقصد بعدی حرکت کردیم. هنوز در حال نوشتن بودم که حاج حسین پرسید: فلانی چکار میکنی؟ گفتم: با مدادی که پیدا کردم خاطره مینویسم. ناگهان پاش رو گذاشت رو ترمز و گفت: برو مداد مردم رو بذار و برگرد، مال مردم، مال مردم است. عراقی، ایرانی نداره. اون روز ایشان درس بزرگی به من دادند. 🌷 شهید حسین محمدیانی🌷 منبع : کتاب کوله پشتی به نقل از وقت قنوت
🌹🕊🍃🕊🌹 💠شهیدم کن💠 زماني كه مهدي تازه زبان باز كرده بود از اولين كلمه هايي كه گفت اين بود: شهيدم كن.... خيلي برايم عجيب بود. بزرگ تر كه شد، مي گفت مامان، اين دنيا با همه قشنگي هايش تمام مي شود. بستگي به ما دارد كه چطور انتخاب كنيم. مامان شهدا زنده اند. سر نمازهايش به مدت طولاني دستش بالا بود و گردنش كج! من هم به خدا مي گفتم: خدايا! من كه نمي دانم چه مي خواهد هر چي مي خواهد به او بده. مي دانستم دنبال شهادت بود. هيچ گاه هم زير بار ازدواج نرفت. مهدي همه زندگي ام بود. شب هاي جمعه مي رفت بهشت زهرا. صبح هاي جمعه دعاي ندبه اش در بهشت زهرا ترك نمي شد. مي گفتم خسته مي شي بخواب. مي گفت مامان آدم با شهدا صفا مي كند. به ما هم مي گفت هر چه مي خواهيد از شهدا بگيريد. من مريض بودم، دستانش را بالا مي گرفت و مي گفت: خدايا شفاي مامان را بده! من جبران مي كنم. آخر هم جبران كرد... شهید مهدی عزیزی بسیار به ابراهیم هادی علاقه داشت و حتی لحظه شهادتش، تصویر ابراهیم همراهش بود. 📚برگرفته از کتاب مدافعان حرم 💖
﷽ آرزوی مرگ بابا مشکل اعاب و روان داشت،آن هم از نوع حادش. طوری که مدت زیادی او را در وضعیت انفرادی سپید انقلاب نگه می داشتند.بلاخره مامان توانست به پزشکان و مسئولان آن جا بقبولاند که از عهده نگهداری بابا بر می آید و آن هم موقتا رضایت دادند وبابا به خانه برگشت. گاهی که آن حالت بهش دست می داد،زورش چند برابر می شد. دیگر هیچ وسیله سالمی برایمان باقی نمانده بود. از شیشه گرفته تا جهیزیه مامان.طفلکی بابا وقتی حالش خوب می شد،تازه می فهمید چه کار کرده . خیلی خجالت می کشید،بغلم میکرد و میبوسید و کلی ازم عذر خواهی می کرد. یک روز برایش یک لیوان چای داغ بردم که دوباره آن حالت آمد سراغش ،آن قدر لیوان را تو دستانش فشار داد تا خرد شد. وقتی یادم می افتد که چطور نیمه شب ها بیدار می شد و پای سجاده اش گریه می کرد و از خدا آرزوی مرگ میکرد،دلم میخواهد بترکم. ماجرای جانبازی بابا از این قرار بود که وقتی خاک ریزشان سقوط می کند،بابا مجروح شده بود، عراقی ها شروع کردند تیر خلاصی زدن ، به بابا که رسیدند دست و پایش را بسته بودند و از لوله تانکی آویزانش کرده بودند،فرمانده بعثی دستور می دهد که تانکها کنار هم قرار بگیرند و همزمان با حرکت دست او شروع به شلیک کنند، بابا مجروح موج انفجار آن حادثه بود، عراقی ها هم پیکر نیمه جانش را همان جارها کردند. منبع : کتاب پر گل ص66
💎 قرار عاشقی 08:00 💎 دستم‌به‌روی‌سینه‌برای‌ارادت‌است این‌بارگاه‌قدس‌امام‌کرامت‌است فرقی‌نمیکند‌زکجامیدهی سلام اومیدهدجواب‌تورا،اصل‌نیت‌است 💎 ⬇️ 🌷 🌷 به مناسبت سالروز ولادتشان ـــــــــــــــــــــ 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 به مناسبت سالروز شهادتشان ــــــــــــــــــــ 🌷 ــــــــــــــــــ 🔅اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى🔅الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ🔅وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ 🔅وَمن تَحْتَ الثَّرى 🔅الصِّدّیقِ الشَّهیدِ 🔅صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً 🔅زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً 🔅کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک🔅
کنگره ملی شهدای گمنام ومفقودین
: عباس : بابایی : اسماعیل  : ۱۴ آذر ۱۳۲۹ : قزوین راه یابی به دانشکده خلبانی نیروی هوایی : ۱۳۴۸ به آمریکا جهت تکمیل دوره خلبانی : ۱۳۴۹ به ایران : ۱۳۵۱ با صدیقه (ملیحه ) حکمت: ۴ شهریور ۱۳۵۴ فرماندهی پایگاه هشتم هوایی اصفهان (ارتقاء از درجه سروانی به درجه سرهنگ دومی) : ۷/۵/۱۳۶۰ معاون عملیات نیروی هوایی تهران (ترفیع به درجه سرهنگ تمامی) : ۹/۹/۱۳۶۲ افتخار به درجه سرتیپی : ۸/۲/۱۳۶۶ : ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ : گلزار شهدای قزوین : ۳۷ سال : اصابت گلوله به پیکرش در حین انجام عملیات برون مرزی 🌹
#شهید_عباس_بابایی در #بیانات_مقام_معظم_رهبری :  🔰 این شهید عزیزمان انسانی مومن و متقی و سربازی عاشق و فداکار بود و در طول این چند سالی که من ایشان را می شناختم ، همیشه بر همین خصوصیات ثابت و پابرجا بود 🔰 این شهید عزیز یک انقلابی حقیقی و صادق بود و من به حال او حسرت میخورم و احساس میکنم که در این میدان عظیم و پرحماسه از او عقب مانده ام. #شهدا_هویت_جاودان_تاریخ🌹