💚#عاشقـانـه_اے_بـه_سـبـڪ_شـهـدا💚
خواستگارے ما #سنتے بود، زمانی که داشتیم با هم حرف میزدیم،
خیلی برایم مهم بود که
کسی که میخواهم با او #ازدواج کنم،
پولی که برای خانه و خانوادهاش میآورد، واقعاً #حلال باشد.
از مهدی در رابطه با #خمس پرسیدم و جوابـ داد:
من خیلے به خمس اعتقاد دارم و بعد به من گفت که مےخواهم یڪ موضوعے را با شما در میان بگذارم که به هیچکس نگفتم.😮😎🙈
من یڪ دختر #یتیم را تحت پوشش قرار دادهام.
من هم از این کارش استقبال کردم.😄
خلاصه #بله را گفتیم و
《 یک مراسم کوچک برگزار کردیم.
سال 1387 بود. 》👫💍
زندگیمان واقعاً خیلی خوب بود،😍
خیلی در کنار #مهدی احساس #خوشبختی میکردم.😌
وضعمان آنچنان خوب نبود، نه ماشین داشتیم، نه خانه.
ولی خیلی زندگی خوبی داشتیم.💞
در این چند سال که با ایشان زندگی کردم، همیشه حس میکردم #خوشبخت_ترین_زن_روی_زمینم.☺️
همیشه هم به ایشان میگفتم که
#مهدی من با تو خیلی احساس خوشبختی میکنم، فکر میکنم دیگر خوشبختتر از من کسی نمیتواند در دنیا باشد.🙈
مهدی خیلی خوب بود،😍خیلی مهربان بود.💕
رؤیاهای خیلی بزرگی داشت.😢هر شب با هم #سوره_واقعه میخواندیم، خیلی معتقد بودند.😊
هر ورق از #صحیفه_سجادیه را میخواند با معنی برایم توضیح میداد.
#نهج_البلاغه امام علی حرف اول را در زندگیمان داشت.💚
#شهید_مهدی_مولانیا🌷