✍ #سیره_شهدا
یک هفته بود مادرم در بیمارستان بستری بود. مصطفی به من سفارش کرد که «شما بالای سر مادرتان بمانید ولش نکنید، حتی شبها.»
و من هم این کار را کردم. مامان که خوب شد و آمدیم خانه، من دو روز دیگر هم پیش او ماندم، یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از این که ماشین را روشن کند دست مرا گرفت و بوسید، می بوسید و همان طور با گریه از من تشکر می کرد.
من گفتم: «برای چی مصطفی؟»
گفت: این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید.»
گفتم: از من تشکر می کنید؟ خب این که من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما نبود که این کارها را میکنید.»
گفت: «دستی که به مادرش خدمت می کند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید.» هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزش بوده که من به مادر خودم خدمت کردم.
🌹 #شهید_مصطفی_چمران
🌷 #شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
🌸من زادۀ توام
خدایا تو می دانی که تاجرپیشه نیستم، و تجارت با عشق را کفر میشمارم و در مقابلِ پرستشِ تو که نیاز طبیعی قلب من است اجری نمی خواهم، و شرم دارم که در مقابل تو بایستم و خیال داد و ستد با تو را داشته باشم.
من به خود اجازه نمی دهم که خود را در برابر تو چیزی به حساب آورم که به فکر معامله بیفتد! من زادۀ توام. من از خود چیزی ندارم که در معامله با تو ارائه دهم، هر چه هست متعلق به توست.
🌹 #شهید_مصطفی_چمران
🥀 #شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
🔰 #به_یاد_شهید_چمران
که گفت من امامم را تنها نمیگذارم
🌷 اون روزها گذشت و چمران هم
تونست ضد انقلاب رو از کردستان بیرون کنه.
🌷 مهندس بازرگان هم از کار برکنار شد و استعفا داد. چمران اون موقع معاون نخست وزیر بود. همه ی اعضای دولت موقت استعفا دادن که یه جورایی امام تنها بمونه و دولت از هم بپاشه.
🌷 اما چمران به بچه های تحت نظرش که داشتن وسایلشونو جمع میکردن تا برن گفت:
🌷بافلسطینیان نیز شب و روز کار دارم. و به علت شرایط و محل خود، درمیان آنها زندگی میکنم.
🌷 با رهبران بزرگ مقاومت و کادرهای پایین و جنگندگان عادی مقاومت تماس دائم دارم. با وجود این مشغله ها اما من میمونم و امامم را تنها نمیگذارم...
#دانشمند_عارف🔻
#شهید_مصطفی_چمران🌷
#اللهم_صل_علي_محمدو_آل_محمدو_عجل_فرجهم