مُرتاح
آهن Eصفرش منفیِ ۰.۴۴ولت ، این یعنی حتی تو محیط خنثی بزاریش هم اکسید میشه و واکنش نشون میده علناً هیچ
خدایا من fe بیپناهم و تو واسم zn ِ فداکاری.
همونطور که قبلا گفتم feخیلی سست عنصرِ یکی از روش هایی که وجود داره برای اینکه واکنش نده یا بهقول معروف بیدی نباشه که با هر بادی بلزه، اینکه روش znبزارن. zn جلوی واکنش هارو میگیره و نمیزاره هیچ آسیبی به feبرسه. بهترین راه اکسید نشدن آهن همینه. #فلسفه_دروس
هدایت شده از مُرتاح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مستی اگر اسم بود ، علی بود. #ابوتراب
چند روز پیش با یه بندهخدایی در مورد پیغمبره آدمای خون قرمز تر؛ پارتی صحبت میکردیم، از اینکه چقدر قدرت داره و چه حق هایی رو که له نکرده و چه قلب هایی که خوردشون نکرده. آخرین جملهای که بینمون رد و بدل شد این بود که گفت : اون بالایی پارتیِ واقعیه، اون اگه بخواد حل میشه . .
و چقدر قشنگه که یه کاری کنیم خدا پارتیمون بشه!
امام باقر.ع. فرمودند : بعد از کربلا غمبارترین کشتار اهل بیت در فخ اتفاق خواهد افتاد. ذهنیتی از این حادثه دارین؟ اگر که نه پس بهتره توی دلتون خالی بشه.
شهدای فخ به زبون امروزی یک گردان بچه سید بوده اند؛ همه سید، سید بنیهاشم. ساده تر بگویم؟ جوانان بنیهاشم. نبی و علی و اولاد علی هم خبر شهادتشون رو از قبل داده بودن.
در زمان امام کاظم.ع. قیام کردند و مدینه رو فتح کردند. آمدند مکه که حج بگذارند. گفتند ماه حرام است. قتالی نمیشود! سلاح نیاوردند. به امید اینکه در جوار مکه دشمنانشان حرمت نگه میدارند آمده بودند مُحرِم شوند و حج کنند!
اما خب، این جماعت وحشی صفت، حرمت شکستند. همانطور که حرمتِ زن شکستند! همانطور که حرمت را قِی کردند و سر حسینع را بریدند. دقیقا همانطور. نماز صبح ریختند و کشتند و قطعه قطعهشان کردند!
حالا شما ببین شباهت ها چقدر حیرت آور است! اسم فرمانده گردان حسینبنعلی بوده. زن و بچهشان اسارت میرود. این حسینبن علی خواهری داشته که اسارت میرود.اما حال، اهالی مکه هنوز محله را محلهی شهدا مینامند و حرمت نگه میدارن.
تکهی جورچین گم شده را پیدا کردید؟ عاشورا ..فخ.. در.. دیوار.. علی .. همیشه دشمنان زدنند و کشتند و بردند. چه تاریخی است که شیعه دارد؟ ورق که میزنی، خیس کردن انگشت نمیخواهد که هر صفهاش خون است و انگشت میسوزاند که خاکسترت کند.
- خال سیاه عربی ص ۲۱۶و۲۱۷
هدایت شده از بیرون پراکنی درونییاتم!
توی چشمام پر از بارونه
اما زمینی برای باریدن نیست
من میخوام سر رو شونت بزارم
چه فایده؟! تو که دلت با من نیست
پ.ن:
بداههای از حال و هوای اشکی تجریش.
به وقت ۲۲ آذر ظهر.
مُرتاح
توی چشمام پر از بارونه اما زمینی برای باریدن نیست من میخوام سر رو شونت بزارم چه فایده؟! تو که دلت ب
چشم در چشم های تجریشم
چشم هایش پراز نیش و غماست
چشم هایش همش میگرید
چشم هایم همش میلرزد
بین این قیل و قالِ آدم ها
چه کنم؟ من دلم میریزد!
تا کسی داد میزند 'ای زن'
من دلم بیهوا میریزد!
تا که طفلی زمین میافتد
یا ز مردی غرور میکاهند
این دلم بیهوا میریزد!
محکمم دلم منتهی میریزد!
سن تجریش، سنِ بالاییست
حرف دیروز و امروزم نیست
حرف سال و ماهِ کثیر
حرف قرنهای ِطویل
چشم هایش ولی غم دارند
یا که نه! شایدم حرف دارند
صبر کن، گفته است میبینی؟
این غیورِ مردم را میبینی؟
اگر اینجا بیوفتد طفلی
یا که گیرند غرور از مردی
یا که شاید کنند آزاری
خواهشا دلت قرص باشد!
مردمِ شهرِ ما باجنمند
مردمِ شهر ما نبی صفتند
بی هوا کسی، زنی را نزند
پیش چشمِ پسر؛ مادر را
هیچگاه سیلیِ محکم نزند
مردمِ مدینه اما چه؟
پیش چشم پسر مادر را
غرقِ در خاک و خُل، با سیلی
پشت در پابه ماهِ زن را
با همان غلافهی شمشیر ..
قصه از دست من خارج شد
دل تجریش خون جگر شدهاست
با نوای فاطمیه، جبهی حق است
دل من دوباره روشن شده است
- حدیث سادات مهدوی
بعضیا هستن، ادعاشون لایه ازون رو سوراخ میکنه، همشم غمِ مشکلات حکومت و ظهور و میخوره؛ فارغ از اینکه دو رکعت مثل آدم نماز بخونه. باید اون سخنرانی امامو براش بزاریم که میگن؛ شما خودتان را درست کنید کشورتان و حکومتتان درست میشود و آسیبی نخواهید دید! #خمینی_کبیر #حدیث_سادات_مهدوی
دیدین مردم واسه ضرر نکردنِ مرغدارا چجوری رگِ غیرت وسط گذاشتن؟ میخواستم بگم اینا مردمِ واقعین . . نه وحشیایی که بازار مردم رو بازور قمه کِساد میکردن!
اوسکریم ما خوبیامون به اندازه درجهس؛
شما به صورت گرادیان حسابش کن قربونت برم..
دهانِ قلب، گوش است! برای سالم موندنش هرچیزی رو به خوردش ندین! *دهانقلب:ورودی قلب
قدرت علم!
دنیای غرب با استفاده از علم، به ثروت و قدرت رسید و بر دنیا مسلط شد اما چون ایمان و ظرفیت قوی نداشت، این علم منجر به ظلم، استکبار و استثمار شد، بنا براین دنیای اسلام برای رهایی از این سلطه باید برای پیشرفت علمی تلاش کند. #حضرت_آقا جهادعلمی حالا هی بیاین بگین ما درس نمیخونیم.
#در_آستانهی_پرواز
مُرتاح
امروز قلم مرحمتیِتان را در دست گرفتیم؛
دستانمان بویِ یاس گرفت آمدیم برایتان رُقعهی نویی بنویسیم. ادوات را فراهم کردیم، جانم برایتان بگوید که شجریان گذاشتیم تا رقعهمان نوا داشته باشد؛ نرگس مُهرِ رقعه کردیم تا نو نوار باشد، فصل فصل نرگس است. یا هو یی نگاشتیم، سرِ قلم به رقعی نرسیده این گوشیِمان صدایش در آمد که نمیدانم فلانی زنگ زده است. اللهاکبری گفتیم و گوشی بدست بفرماییدی گفتیم.
گفتند که بیایید فلان جا در ساعت فلان برای بهمان. گفتیم اقا! شوخی میکنید؟ زمان دُرّ خالص است! آنوقت بیاییم در خیابان وقتمان را هدر بدهیم؟ گفتند هَمینی که هست و تق قطع کردند. مردک بزپا اعصابمان را خط خطی نمودند، دعا فرمودیم انشاءالله خداوند مورد عنایت قرارشان بدهند. دوباره وضو گرفتیم، لیک میگویند با وضو برای ماه رویان بنویسید! قلم به دست گرفتم خانهی نقلیام بوی عطرتان را گرفت. از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، لبخندی کنج لبم لانه کرد، دلم رفت همین چند ماه پیش مسجد جامع چه اوقات خوشی بود!
دوباره کسی دستِ دلم را گرفت و کشید و برد به لحظات آخر دیدار، سرِ چهار راهِ خداحافظی. ماشاءاللهی برای قد رعنایتان خواندیم و فوت کردیم. میرسد تا دیارتان؟ خدا داند. القصه! وقتمان به یغما رفت. همه چیز آماده بود برای از شما نوشتن، دوباره گوشیِمان زنگ زد، ایندفعه پدر بودند، گفتند نظرت چیست امروز را با ما بد بگذرانی؟ گفتیم این چه حرفیست به روی دیدگانِ محبت. خدمت از ماست. میآییم. دفتر و دستک و کتابمان دوباره مهمانِ کوله شدند. قلم مرحمتیتان را با احترام درونِ بستهاش قرار دادیم، نرگس را هم ضمیمهاش کردیم. کتابی هم برای طولِ راه انتخاب کردیم. وقت طلاست، آهن که نیست همه جا پیدا شود!
با فکر و ذهنی آویزان راهی شدیم برسیم خدمتِ حاج عباس آقا دستبوسی شخصِ شخیصشان به همراه بانوی مکرمه. ضمن عذر خواهی از اینکه نشد رقعهرا کامل کنیم مارا ببخشید، این کوچک نوشته را بجای رقعی قبول بفرمایید. باید بگویم با توجه به فتوای مراجع عظام شهرستانِ عشق، دوری و هجر برایمان سم است. از آنجا که برای خودمان نیمچه دکتری هم هستیم، نسخهمانم را خودمان پیچاندیم. روزی سه مرتبه الهی قطعُ الفراقی را باید بخوانیم! خلاصه سارا خانُم؛ رفیقِ محترم شما را باب دل ما خدا ساخته است. این کوچک نوشته را زیر آسمانِ تیرهی معبودمان مینگاریم باشد که شهادت دهندهی احوالمان باشد. قلم به درازا کشیده شد، چشمانتان دلچرکین شد، خداوند مارا ببخشاید. این نامهی کوتاه صرفا جهت آوردن لبخندی بر لب شما و بیرون کردن خستگی از جانتان است. این اسباب کشی جد آدم را رو به رویش ظاهر میکند. به مادر و پدر سلام برسانید که خانوادهمان احوالپرسانند. تصدقتان.
#حدیث_سادات_مهدوی #برسد_بهدستِ_صاحبِ_رقعه.
مُرتاح
یه گفتاری هست؛ که هر روز عاشوراست و همه جا کربلاست، و تو باید شمر زمانه و حسین زمانه ات رو بشناسی؛ م
امروز زمان یارکشی هاست. یا در لشکر یزیدی یا در لشکر حسین، غیر از این نیست. یا دُم برای سگصفتان تکان میدهی و ویزا میگیری؛ یا پای ناموست میمانی و عزت از صاحب کشورت میگیری! این کشور صاحب دارد، مهدی.ع. صاحب ماست. همواره گوشزد میکنم حسینع جسمش در کربلاست اما روحش در کنار ماست، و همیشه آخر داستان این خواهد بود: حزبالله همالغالبون . . #حدیث_سادات_مهدوی
مُرتاح
نفرین بر حقوق بشرت آمریکا. اگر ما در آمریکا، فرانسه یا کشور های دیگه، پلیسامون بیرحمانه مردم رو می
دوستان حقوق بشر اینجوری که:
تو عربستان فقط کافیه شیعه باشی، تو همون خیابون با شمشیر مثل بره ذبحت کنن! بدون دلیل و حکم و قانون. کسی هم حق اعتراض نداره. تو ایران میای بندِدل زن و بچهی مردم و پاره میکنی، بقالی و کسب و کارم به زور از نون خوردن میندازی، قانونم میاد با حکم و دلیل محاکمت میکنه. تهش که جرمت معلوم میشه و به سزای عملت میرسی میگن عههههه واااا جوون مردم و پر پر کردین آدم کشا!
خنده دار نیست؟ #حدیث_سادات_مهدوی